آلفرد نوبل در وصیتنامه خود گفته است که جایزه صلح نوبل باید هر سال «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل يا انحلال يا کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد». همينطور جايزه نوبل ادبيات، به نويسندگانی تعلق میگيرد که «برجستهترین اثر با گرایش آرمانخواهانه» را نوشته باشد. منظور از «اثر» معمولا مجموعه کارهای نویسنده است، اگرچه گاه در متن مربوط به جایزه از آثار مشخص نیز نام برده شده است.
آيا کميته صلح نوبل میتواند معيارهايی را که در وصيتنامه آلفرد نوبل آمده است، ناديده بگيرد؟ دليل طرح اين پرسش چيست؟ دلايل مختلف و متفاوتی وجود دارند ولی يک نمونه آن، نوع و جنس انتقادهای مشخص و مارکداریست که گروهی همه ساله، کميته صلح نوبل و انتخاباش را نشانه میگيرند. اين انتقادها بخصوص در جهان سوم و همينطور در جامعه محترم ايرانيان، تقريبا جنبه اعتقادی بخود گرفته است. يعنی ما بجای تأمل و انديشيدن در باره مقوله صلح و اهميت و ضرورت آن در جهان کنونی، يا بجای آن که در باره علت چنين انتخابی و ارتباط آن با زندگی و آينده بشر مکث و تعمق کنيم؛ تحت تأثير يکسری پندارهای ذهنی، همهی انتخابها را که بهزعم ما سليقهای و جانبدارانه است، پيشاپيش نفی کرده و نسبت به آن معترضيم.
کسی با اصل انتقاد مخالف نيست! اما هدف انتقاد، برخلاف اعتراض که همه چيز را از اساس نفی میکند، جنبه ايجابی دارد و میکوشد تا شيوه و نوع انتخاب را متناسب با نيازهای آيندهگان، متحول سازد. از اين منظر اگر روی نوع و شيوه برخورد خودمان کمی دقت داشته باشيم، آن وقت به اين نتيجه خواهيم رسيد که نه تنها انسانهای منتقدی نيستيم [يعنی تلاشی در جهت تحقق صلح انجام نمیدهيم]، بلکه بهرغم وجود ادعاهای ملوّن، انسانهای مقلدی هستيم. از چه چيز تقليد میکنيم؟ از فرهنگ دينی مان که صلح را برنمیتابد! اين ادعا را چگونه میتوان مستدلل ساخت؟ وقتی میبينيم اعتراضها پيوسته و مداوماند، جنس و جهتشان يکیست و بجز کميته صلح نوبل، ديگر کنفراسها [کنفرانس صلح آناپولس، کنفرانس صلح مصر، کنفرانس سونامی اندونزی، کنفرانس بالی و غيره] و نهادها [از جمله نهاد شورای امنيت سازمان ملل يا آژانس بينالمللی انرژی هستهای] را در برمیگيرند؛ جنبه همگانی بخود گرفته و يا آنچنان تلقی بديهی محسوب میگردد که نمیشود ميان ديدگاه فردی که او را انسانی فرهيخته میدانند [اظهارنظر آقای خاتمی را نسبت به انتخاب خانم عبادی بهياد بياوريد] با حرفهايی که فلان بقال يا بهمان عطار میزنند، مرزی کشيد و تمايزی قايل گرديد؛ آن وقت به اين نتيجه میرسيم که اشکال کار در فرهنگ است. با چنين فرهنگی چگونه میتوانيم در نظام روابط متقابل بينالمللی، گفتمان صلح و گفتوگوی فرهنگها را سازمان دهيم؟
با وجود بر اين، من انسان خوشبينی هستم و همواره در جستوجوی راهها و پرسشهای آسانتر. اکنون نيز سعی میکنم که پرسش بالا را متناسب با طبع بسياری از منتقدان، کمی تلطيف کرده تا مطلب را به سرانجامی برسانم. آيا اين احتمال وجود دارد که کميته صلح نوبل در آيندهای نزديک، گستره نگاه و معيارهای انتخاب خود را از اساس تغيير دهد و برندگان جايزه صلح نوبل را مثلا از ميان نويسندگان ادبيات داستانی جهان انتخاب کند؟ بطور مشخص، ژوزه ساراماگو (برنده جايزه ادبيات نوبل در 1998) نويسنده رُمان «کوری» را بعنوان يکی از نامزدهای جايزه صلح برگزيند؟ رُمانی که در اشاعۀ و تقويت انديشههای صلحآميز، تا بدان سطح سهم و نقش دارد که سادهترين ذهنها نيز پس از مطالعه، به اين نتيجه میرسند که بدون بينايی و دانايی، دستيابی به زندگی بهداشتی و صلح آميز غيرممکن است!
اگر نگاه و درک ما از صلح، بهمفهوم زندگی و عشقورزيدن است؛ آن وقت با صراحت بيشتر میتوان پاسخ داد: که چرا نه؟ معيارهايی را که آلفرد نوبل برای نامزد صلح در نظر گرفته بود، در زمانه ما، معيارهای دقيقی نيستند! مثلا يکی از آن معيارها، موضوع «کاهش ارتشها»ست. امروز کسی به فکر ارتش بزرگ نيست. ارتشها، روزبهروز دارند کوچکتر میشوند اما، حرفهایتر، فنیتر، تکنيکیتر و صد البته خطرناکتر! شق ديگر، «ترغيب کنفرانسهای صلح» بود. دهها تجربه، ناکارآمدی اين معيار را هم نشان دادند. با صلح، صلح گفتن، هيچوقت زندگی صلحآميز نخواهد شد. صلح انديشهست! فرهنگ است! کالايیست که پيش از اين و در عصر گذشته، اصلا متقاضی و زمينه مبادله در جهان نداشت. بايد اين کالا را به مردم شناساند. بايد اين فرهنگ در جان جامعه، جايش را باز کند، ريشه بدواند و سپس مورد مبادله قرار بگيرد. و چنين کاری مقدور نيست مگر به همّت نويسندگان، اديبان و فرهنگسازان!
آيا کميته صلح نوبل میتواند معيارهايی را که در وصيتنامه آلفرد نوبل آمده است، ناديده بگيرد؟ دليل طرح اين پرسش چيست؟ دلايل مختلف و متفاوتی وجود دارند ولی يک نمونه آن، نوع و جنس انتقادهای مشخص و مارکداریست که گروهی همه ساله، کميته صلح نوبل و انتخاباش را نشانه میگيرند. اين انتقادها بخصوص در جهان سوم و همينطور در جامعه محترم ايرانيان، تقريبا جنبه اعتقادی بخود گرفته است. يعنی ما بجای تأمل و انديشيدن در باره مقوله صلح و اهميت و ضرورت آن در جهان کنونی، يا بجای آن که در باره علت چنين انتخابی و ارتباط آن با زندگی و آينده بشر مکث و تعمق کنيم؛ تحت تأثير يکسری پندارهای ذهنی، همهی انتخابها را که بهزعم ما سليقهای و جانبدارانه است، پيشاپيش نفی کرده و نسبت به آن معترضيم.
کسی با اصل انتقاد مخالف نيست! اما هدف انتقاد، برخلاف اعتراض که همه چيز را از اساس نفی میکند، جنبه ايجابی دارد و میکوشد تا شيوه و نوع انتخاب را متناسب با نيازهای آيندهگان، متحول سازد. از اين منظر اگر روی نوع و شيوه برخورد خودمان کمی دقت داشته باشيم، آن وقت به اين نتيجه خواهيم رسيد که نه تنها انسانهای منتقدی نيستيم [يعنی تلاشی در جهت تحقق صلح انجام نمیدهيم]، بلکه بهرغم وجود ادعاهای ملوّن، انسانهای مقلدی هستيم. از چه چيز تقليد میکنيم؟ از فرهنگ دينی مان که صلح را برنمیتابد! اين ادعا را چگونه میتوان مستدلل ساخت؟ وقتی میبينيم اعتراضها پيوسته و مداوماند، جنس و جهتشان يکیست و بجز کميته صلح نوبل، ديگر کنفراسها [کنفرانس صلح آناپولس، کنفرانس صلح مصر، کنفرانس سونامی اندونزی، کنفرانس بالی و غيره] و نهادها [از جمله نهاد شورای امنيت سازمان ملل يا آژانس بينالمللی انرژی هستهای] را در برمیگيرند؛ جنبه همگانی بخود گرفته و يا آنچنان تلقی بديهی محسوب میگردد که نمیشود ميان ديدگاه فردی که او را انسانی فرهيخته میدانند [اظهارنظر آقای خاتمی را نسبت به انتخاب خانم عبادی بهياد بياوريد] با حرفهايی که فلان بقال يا بهمان عطار میزنند، مرزی کشيد و تمايزی قايل گرديد؛ آن وقت به اين نتيجه میرسيم که اشکال کار در فرهنگ است. با چنين فرهنگی چگونه میتوانيم در نظام روابط متقابل بينالمللی، گفتمان صلح و گفتوگوی فرهنگها را سازمان دهيم؟
با وجود بر اين، من انسان خوشبينی هستم و همواره در جستوجوی راهها و پرسشهای آسانتر. اکنون نيز سعی میکنم که پرسش بالا را متناسب با طبع بسياری از منتقدان، کمی تلطيف کرده تا مطلب را به سرانجامی برسانم. آيا اين احتمال وجود دارد که کميته صلح نوبل در آيندهای نزديک، گستره نگاه و معيارهای انتخاب خود را از اساس تغيير دهد و برندگان جايزه صلح نوبل را مثلا از ميان نويسندگان ادبيات داستانی جهان انتخاب کند؟ بطور مشخص، ژوزه ساراماگو (برنده جايزه ادبيات نوبل در 1998) نويسنده رُمان «کوری» را بعنوان يکی از نامزدهای جايزه صلح برگزيند؟ رُمانی که در اشاعۀ و تقويت انديشههای صلحآميز، تا بدان سطح سهم و نقش دارد که سادهترين ذهنها نيز پس از مطالعه، به اين نتيجه میرسند که بدون بينايی و دانايی، دستيابی به زندگی بهداشتی و صلح آميز غيرممکن است!
اگر نگاه و درک ما از صلح، بهمفهوم زندگی و عشقورزيدن است؛ آن وقت با صراحت بيشتر میتوان پاسخ داد: که چرا نه؟ معيارهايی را که آلفرد نوبل برای نامزد صلح در نظر گرفته بود، در زمانه ما، معيارهای دقيقی نيستند! مثلا يکی از آن معيارها، موضوع «کاهش ارتشها»ست. امروز کسی به فکر ارتش بزرگ نيست. ارتشها، روزبهروز دارند کوچکتر میشوند اما، حرفهایتر، فنیتر، تکنيکیتر و صد البته خطرناکتر! شق ديگر، «ترغيب کنفرانسهای صلح» بود. دهها تجربه، ناکارآمدی اين معيار را هم نشان دادند. با صلح، صلح گفتن، هيچوقت زندگی صلحآميز نخواهد شد. صلح انديشهست! فرهنگ است! کالايیست که پيش از اين و در عصر گذشته، اصلا متقاضی و زمينه مبادله در جهان نداشت. بايد اين کالا را به مردم شناساند. بايد اين فرهنگ در جان جامعه، جايش را باز کند، ريشه بدواند و سپس مورد مبادله قرار بگيرد. و چنين کاری مقدور نيست مگر به همّت نويسندگان، اديبان و فرهنگسازان!
۴ نظر:
سلام.نکته قابل تاملی است،چرا نه.
برای نهادينه شدن يک روش يا ايده،دو راه هست،قانون که بصورت اجبار همه جامعه ناچار به زعايت آن باشند و پس از جند نسل،آنچنان در جامعه جا بيفتد که گويی ذاتی هست.مانند احترام به قانون در بعضی از نقاط دنيا.و يا آموزش وسيع و مستمر در جامعه.که در اينجا کسانی مانند نويسنده مورد نظر شما،ميتوانند شاهکار خود را،نه تنها روی برگهای کاغذ کتاب،که بر روی اذهان و افکار جامعه بنويسند.
zita
آقای درویش پور سلام .
آن میزان خوشحالم که به رز مینویسید و آن میزان بیشتر و بی حد خوشحالم که می توانم دیوار بلند فیلترینگ را جای بگذارم و به این جا راه یابم .
.
در بلاگ نیوز لینک داده شد
!سلام زيتا جان
اميدوارم همانگونه که می گويی بشود
!مهربان آشيل، سلام
من هميشه شرمنده محیت هايت هستم
همين حضور سبز و محبت گرم شماهاست که هم وبلاگ به روز می شود و هم من روزآمد
ارسال یک نظر