جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۷

يگانه درخت کهنسالی که معجزه داد


بر اساس فتوای حجت‌الاسلام ميرحسينی اشکوری
مدير کل اوقاف و امور خيريه استان گيلان، يک اصله درخت کُهن‌سال را که نزديک به دو قرن از عمر آن می‌گذشت، در رضوان‌شهر گيلان قطع کرده‌اند. اين تصميم و اقدام انقلابی‌ـ‌فرهنگی که در ظاهر زير نام مبارزه با خرافه‌پرستی صورت گرفت، در باطن، خود برگرفته از گرايشی است بمراتب خرافی‌تر و جاهلانه‌تر از اعمال مشتی مردم ساده‌دل‌. دخيل‌بستن بهانه‌ای بيش نيست اما نابودی درختان در استان گيلان، هم ريشه ‌تاريخی دارد و از زمان خليفه دوم اسلام تا دورۀ حجاج بن يوسف، همين درختان، بارها موجب شکست سپاهيان اسلام گرديدند و در تاريخ به «حصار کُفر» معروف شدند؛ و هم زمينه اعتقادی.
واقعاً نظامی که سی سال مروج خرافه‌پرستی در کشور است، امام‌اش را به کره ماه می‌فرستد؛ رهبران مذهبی، سياسی، حزبی و حتا دانشگاهی‌اش هنوز هم بعد شنيدن نام خمينی سه صلوات پی‌درپی می‌فرستند؛ يا بر فرق رئيس جمهورش هاله‌ای نورانی می‌گذارند و دولت‌اش، نخستين برنامه کاری خود را در چاه جمکران (شبيه همان اعمالی که دعانويس‌ها و طالع‌بين‌ها انجام می‌دهند) غسل می‌دهد و يک‌يک اعضای کابينه از آن آب _بعنوان باطل‌کننده انواع طلسم‌ها‌_ می‌نوشند؛ چه شد که ناگهان در برابر خرافه‌پرستی مردم ساده دلی که از سر نا اميدی و تيره‌بختی به درخت کُهنسالی پناه بُرده‌اند حساسيت نشان می‌دهد؟
دخيل‌بستن يک فرهنگ سنتی شرقی است که از لهستان تا چين، به اشکال مختلفی رايج و مرسوم است. اما گيلانيان چند هزار سال است که تنها بر درختان کهنسال که ريشه در اعماق زمين دارند، دخيل می‌بندند. اين حرکت نمادين جدا از اين که باب طبع نسل امروزی هست يا نه، آن‌را خرافات می‌دانند يا نه؛ در قديم، نوعی مراسم احترام به زمين‌ـ‌مادر محسوب می‌شد. همان‌گونه که کودکان شيرخوار به آغوش مادر پناه می‌برند و از پستان‌های او می‌مکند؛ درختان کهنسال نيز نمادی از پستان زمين‌ـ‌مادر برای دهقانان بودند. دهقانان هر بهار با گذاشتن چند دانه برنج، گندم، عدس و حتا هسته ميوه‌ها در درون پارچه‌ای، آن‌را به شاخه درخت کهنسالی آويزان و در دل نيّت می‌کردند که زمين‌ـ‌مادر بعد از کشت سال نو، به آنان نيز غذا و محصول فراوانی ارزانی دارد تا زندگی را با آرامش خاطر بگذرانند. اين سنت که زمين را بعنوان يگانه پشتوانه‌ی تلاش دهقانان و توليد کشاورزی مورد توجه و احترام قرار می‌دهد، حتا امروز و در مقايسه با بسياری از خرافات‌های دينی‌ـ‌فقهی، سنتی است دوست داشتنی و نسبتاً مترقی.
اين سنت مترقی زمانی با مشکل روبه‌رو و گرفتار خرافات گرديد که خاندان صفويان بر ايران تسلط يافتند. شاخ‌و‌بال درختان کُهنسال را هرس کردند و بر تن آنان جامه‌ای خشتی پوشاندند و سرانجام کار را به جايی رساندند که از هفتاد امام‌زادهِ منتسب به برادران امام رضا در استان گيلان (البته اين آمار متعلق به قبل از انقلاب است)، شجره‌نامه شصت‌وپنج‌تای‌شان به درخت‌های کُهنسال ختم می‌شود. البته قصدم از اين توضيح واضحات به‌هيچ‌وجه دامن‌زدن و ترويج خرافات نيست. ولی ضروری می‌بينم که در ماجرای اخير به دو نکته مهم توجه کنيم:
نخست، مردمی که بجای روی آوردن به امام‌زاده‌ها، به درختان دخيل می‌بندند و به ريشه محکم آن در دلِ زمين می‌نگرند، در فرجام نيز کم‌و‌بيش زمينی خواهند انديشيد و دل از آسمان و فرشته نجات و ظهور قهرمان خواهند ‌کنَد. ظهور چنين پديده‌ای در چند سال اخير اگرچه جنبه منفی و ريشه در دين‌خويی مردم دارد اما، از منظر روانشناسی عمومی، نوعی مقاومت منفی مدنی است و پشتِ پا زدن به باورهای رسمی و دولتی است؛ دوم، اين‌که چرا مدير کل اوقاف که نه مرجع فقهی است و نه مرجع حقوقی، نخست واکنش نشان می‌دهد و فتوا صادر می‌کند، دليل اقتصادی دارد. بسياری از اين درختان در املاک شخصی قرار دارند و از نظر شرعی و حقوقی، سهمی به اوقاف نمی‌رسد. در هر نقطه‌ای [يک نمونه‌اش جنگل سی‌سنگان] سازمان اوقاف می‌توانست در کنار درختی صندوقی داير و درآمدی کسب کند، مبارزه با خرافه‌پرستی به فراموشی سپرده شد. يعنی اين هياهو را _‌حتا به قيمت نابودی محيط‌زيست‌_ بخاطر چپاول و کسب درآمد راه انداخته‌اند و نه بخاطر مبارزه با خرافه‌پرستی.
و خلاصه بعنوان ختم کلام، آيا درختانی را که مسئولين جمهوری اسلامی آن‌ها را با نام و نشان درختان «مقدس‌نما» معرفی می‌کنند، معجزه‌گر هم هستند؟ پيش از انقلاب نمونه‌ای را به‌چشم ديدم که اگر همه‌ی معجزات ثبت شده در کتاب‌های دينی را بغل هم رديف کنند و جمع ببندند، در برابر معجزه «تازه آقا» _‌درختی که يک‌شبه امام‌زاده شد‌_ اصلاً معجزه به‌حساب نمی‌آيند. نام «تازه آقا» در بهار سال ١٣٥١ بر روی زبان‌ها افتاد که در زير خلاصه‌ای از آن داستان را برای‌تان می‌نويسم:

ادامه مطلب...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام.
فکر میکنم گلسرخی در گزارشی که در سال 51 برای اطلاعات تهیه کرده بود، درباره راز تازه آقا چیزای دیگه ای رو بیان میکرد. از جمله اینکه معروفیت این درخت بخاطر " لل " هائی بود که شبها روی آن جمع شده و بخاطر ریزش فضولاتشان، شکلی ظاهری از باران ایجاد میکردند و مردم، مبنا را وجود احتمالی قبری کنار درخت دانسته و باران رحمت روی آن قلمداد کردند و ... حتی به گلسرخی اجازه ندادند از قبر و درخت عکس بگیرد. بهرحال گلسرخی بر نوشته اش این تیتر رو گذاشته بود: راز امامزاده لولمان فاش شد!

ناشناس گفت...

حسن گرامی سلام
این نظر مربوط به پست قبلی است که می خواستم بگویم نظر خودم را درباره ی این موضوع ولی در رابطه ای دیگر در این جا نوشته ام
http://www.pouyashome.com/weblog/archives/000949.html

شاد باشی
پویا

حسـن درويـش‌پور گفت...

با پوزش فراوان از دوستان عزيز که به دليل اشکال فنی کامپيوترم، کامنت های شما با تأخير اُکی داده شدند

!تقی عزيز؛ سلام
اصل داستان در واقع همان چيزی بود که خلاصه ای از آن را تعريف کردم. البته بعدها روايت های مختلفی شنيدم اما آنچه را که خواندی خلاصه ای بود از مصاحبه های مختلف و يک هفته تحقيقی که ما (من و يکی ديگر از رفقا)مأموريت داشتيم تا گزارشی را در اين زمينه برای سازمان فدايی تهيه کنيم.
در ضمن کيهان اولين روزنامه ای بود که اوائل خرداد 51 (البته اگر حافظه ام اشتباه نکند)در باره «تازه آقا» بعنوان شفادهنده نابينايان گزارش نوشت.

! پويای عزيز؛ سلام
مطلب شما را در خبرخوان خواندم.
اختلاف نظر امريست طبيعی. در اين زمينه ضروريست که بيشتر مطالعه و تحقيق کنيم