پيش سخن:
نازکردن بلاگ رولينگ در چند هفته اخير علتی شد تا «فيدخوان» گوگل(گودر) بيش از پيش، در بورس توجه بسياری از کاربران اينترنت قرار بگيرد. تا آنجايی که من فهميدم ترکيب اکثريت قريب به اتفاق متقاضيان را در اين دور اخير، نيروهای مصرفکننده تشکيل میدهند. وبلاگها و تعدادی از سايتها مدتی است که دارای آدرس «آر.اس.اس»(RSS) هستند و وجود چنين نشانهای دستکم بدين معناست که توليدکنندگان، کموبيش اخبار و اطلاعاتشان را از «خبرخوان» دريافت میکنند.
اما انگيزه اصلی اين نوشته، مطالب و کامنتهايی است که در يکیـدو هفته اخير در ارتباط با کارکرد «خبرخوان» خواندهام. با خواندن آن مطالب ناخواسته بهياد سالهای ٩٨-١٩٩٧ افتادم که رسانههای داخلی برای جلب خوانندگان خارج از مرزهای ايران، وارد جهان مجازی شده بودند. ولی آن ورود بههيچوجه منطبق بر فرهنگ عصر «اطلاعاتـارتباطات» و مسئله پايهای آن يعنی «استاندارد»ها نبود. هموطنان ژورناليست ما [بخصوص بخش فنی رسانهها] با همان نگرش يکسويه و عمودی متعلق به جهان عصر صنعتی، وارد فضای اينترنتی شدند. بيچاره خوانندگان مشتاق، چون بردهای مطيع و سر بهراه، اجبار داشتند که برای خواندن هر روزنامه، «فونت»های مختلف و بیشماری را دانلود و ذخيره کنند.
البته موضوع تنها بر سر ذخيره کردن هفتادـهشتاد فونت مختلف نيست، بلکه اصل سخن بر سر فرهنگ قبيلهایست که ايرانيان خارج از کشور نيز خواسته و ناخواسته، درگير آن شده بودند. مثلاً، نشرياتی مانند «کار»، يا سايتهايی مانند «اخبار روز»، «ايرانِ امروز» و غيره، تنها میتوانستند مطالبی را منتشر سازند که در «واژهنگار» تايپ شده بودند. برعکس، هفته نامه «نيمروز» فقط میتوانست مطالبی را منتشر کند که در «پارس نگار» نوشته شده بود. همينطور مؤسسه سومی، تنها میتوانست با «زرنگار» کار بکند و چهارمی با «دلنگار» و پنجمی با «هستهنگار» و خلاصه در فرجام و بعد از آن همه سرگردانی، به اين نتيجه میرسيدی که نگاه ايرانيان به جهان مجازی، هنوز نگاهیست «بستهنگار»!
بديهی است بخشی از آن عارضه و چندگانگی، ناشی از تحريم اقتصادی آمريکا بود. تولد «ويندوز 95» نشان میداد که راه ورود ايرانيان را به ميدانگاهی که از اين پس مرکز انواع بازیها جهانی است، از هر نظر مسدود کردهاند. ولی از آنطرف و بدون رودربايستی، تکتکمان خوب میفهميم که تحريم بهانهای بيش نبود. تن ندادن و گريززدن از استانداردها، جزئی از فرهنگ ما هست. همين امروز نگاهی به روزنامه «اعتماد ملی» بياندازيد تا اين موضوع کمی آسانفهم گردد. با وجودی که تعدادی از کادرهای حرفهای، آگاه و مورد احترام در اين مؤسسه مشغول فعاليتاند ولی، وقتی شما سايت «اعتماد ملی» را باز میکنيد در همان اولين نگاه، به اين نتيجه خواهيد رسيد که شناخت گردانندگان آن مؤسسه نسبت به عصر اطلاعاتـارتباطات بسيار سطحی و اندک است.
آيا غير منطقی است به دوستانی که بيشتر در زمينه تحولات تکنولوژی مینويسند يادآوری کنيم که توضيح و معرفی ابزارهای جديد را متناسب با نيازهای فرهنگیای که موجب چنين نوآوريی گرديد، به خوانندگان خود آموزش دهند؟ البته دوستان در اين زمينه کموبيش توضيحاتی مینويسند ولی حداقل در مورد خبرخوان، هيچکدام از نوشتهها اين نوآوری را در انطباق با عصر اطلاعاتـارتباطات مورد بررسی قرار ندادند. بعضیها وجه اطلاعگيری را چنان برجسته کردند که نه تنها وجه ارتباطگيری آن بهفراموشی سپرده شد بلکه، گاهی اينگونه تداعی میگردد که خبرخوان، نوعی تلکس اينترنتی است.
و خلاصه ناگفته نماند که از ميان نوشتههای مختلف و متفاوت در اين زمينه، مطلب آموزشی و راهنمای ساختن خبرخوان «يوسف منيری» عزيز، زير عنوان «اوّل گودر»، هم جاذبهای ويژه داشت و هم خواننده را به فکرکردن وامیداشت. بهترين مثال، نوشته حاضر است که بعد از خواندن آن عنوان، ناخواسته چندبار پرسش زير را تکرار کردم: اول گودر يا فرهنگ گودر؟ شايد گفتارهايی که در ذيل نوشته حاضر _البته به تدريج و در روزهای آينده_ میآيند اگرچه در ظاهر متفاوت و پراکنده به نظر برسند ولی، بهسهم خود در اثبات اولويت فرهنگی، تقريباً جهت واحدی را دنبال خواهند کرد:
ادامه مطلب در روز بعد!
نازکردن بلاگ رولينگ در چند هفته اخير علتی شد تا «فيدخوان» گوگل(گودر) بيش از پيش، در بورس توجه بسياری از کاربران اينترنت قرار بگيرد. تا آنجايی که من فهميدم ترکيب اکثريت قريب به اتفاق متقاضيان را در اين دور اخير، نيروهای مصرفکننده تشکيل میدهند. وبلاگها و تعدادی از سايتها مدتی است که دارای آدرس «آر.اس.اس»(RSS) هستند و وجود چنين نشانهای دستکم بدين معناست که توليدکنندگان، کموبيش اخبار و اطلاعاتشان را از «خبرخوان» دريافت میکنند.
اما انگيزه اصلی اين نوشته، مطالب و کامنتهايی است که در يکیـدو هفته اخير در ارتباط با کارکرد «خبرخوان» خواندهام. با خواندن آن مطالب ناخواسته بهياد سالهای ٩٨-١٩٩٧ افتادم که رسانههای داخلی برای جلب خوانندگان خارج از مرزهای ايران، وارد جهان مجازی شده بودند. ولی آن ورود بههيچوجه منطبق بر فرهنگ عصر «اطلاعاتـارتباطات» و مسئله پايهای آن يعنی «استاندارد»ها نبود. هموطنان ژورناليست ما [بخصوص بخش فنی رسانهها] با همان نگرش يکسويه و عمودی متعلق به جهان عصر صنعتی، وارد فضای اينترنتی شدند. بيچاره خوانندگان مشتاق، چون بردهای مطيع و سر بهراه، اجبار داشتند که برای خواندن هر روزنامه، «فونت»های مختلف و بیشماری را دانلود و ذخيره کنند.
البته موضوع تنها بر سر ذخيره کردن هفتادـهشتاد فونت مختلف نيست، بلکه اصل سخن بر سر فرهنگ قبيلهایست که ايرانيان خارج از کشور نيز خواسته و ناخواسته، درگير آن شده بودند. مثلاً، نشرياتی مانند «کار»، يا سايتهايی مانند «اخبار روز»، «ايرانِ امروز» و غيره، تنها میتوانستند مطالبی را منتشر سازند که در «واژهنگار» تايپ شده بودند. برعکس، هفته نامه «نيمروز» فقط میتوانست مطالبی را منتشر کند که در «پارس نگار» نوشته شده بود. همينطور مؤسسه سومی، تنها میتوانست با «زرنگار» کار بکند و چهارمی با «دلنگار» و پنجمی با «هستهنگار» و خلاصه در فرجام و بعد از آن همه سرگردانی، به اين نتيجه میرسيدی که نگاه ايرانيان به جهان مجازی، هنوز نگاهیست «بستهنگار»!
بديهی است بخشی از آن عارضه و چندگانگی، ناشی از تحريم اقتصادی آمريکا بود. تولد «ويندوز 95» نشان میداد که راه ورود ايرانيان را به ميدانگاهی که از اين پس مرکز انواع بازیها جهانی است، از هر نظر مسدود کردهاند. ولی از آنطرف و بدون رودربايستی، تکتکمان خوب میفهميم که تحريم بهانهای بيش نبود. تن ندادن و گريززدن از استانداردها، جزئی از فرهنگ ما هست. همين امروز نگاهی به روزنامه «اعتماد ملی» بياندازيد تا اين موضوع کمی آسانفهم گردد. با وجودی که تعدادی از کادرهای حرفهای، آگاه و مورد احترام در اين مؤسسه مشغول فعاليتاند ولی، وقتی شما سايت «اعتماد ملی» را باز میکنيد در همان اولين نگاه، به اين نتيجه خواهيد رسيد که شناخت گردانندگان آن مؤسسه نسبت به عصر اطلاعاتـارتباطات بسيار سطحی و اندک است.
آيا غير منطقی است به دوستانی که بيشتر در زمينه تحولات تکنولوژی مینويسند يادآوری کنيم که توضيح و معرفی ابزارهای جديد را متناسب با نيازهای فرهنگیای که موجب چنين نوآوريی گرديد، به خوانندگان خود آموزش دهند؟ البته دوستان در اين زمينه کموبيش توضيحاتی مینويسند ولی حداقل در مورد خبرخوان، هيچکدام از نوشتهها اين نوآوری را در انطباق با عصر اطلاعاتـارتباطات مورد بررسی قرار ندادند. بعضیها وجه اطلاعگيری را چنان برجسته کردند که نه تنها وجه ارتباطگيری آن بهفراموشی سپرده شد بلکه، گاهی اينگونه تداعی میگردد که خبرخوان، نوعی تلکس اينترنتی است.
و خلاصه ناگفته نماند که از ميان نوشتههای مختلف و متفاوت در اين زمينه، مطلب آموزشی و راهنمای ساختن خبرخوان «يوسف منيری» عزيز، زير عنوان «اوّل گودر»، هم جاذبهای ويژه داشت و هم خواننده را به فکرکردن وامیداشت. بهترين مثال، نوشته حاضر است که بعد از خواندن آن عنوان، ناخواسته چندبار پرسش زير را تکرار کردم: اول گودر يا فرهنگ گودر؟ شايد گفتارهايی که در ذيل نوشته حاضر _البته به تدريج و در روزهای آينده_ میآيند اگرچه در ظاهر متفاوت و پراکنده به نظر برسند ولی، بهسهم خود در اثبات اولويت فرهنگی، تقريباً جهت واحدی را دنبال خواهند کرد:
ادامه مطلب در روز بعد!
۱ نظر:
دربلاگ نیوز لینک شد
میداف
سعی کردم با گوگل بلاگر اینجا پیام بگذارم نشد که نشد
ارسال یک نظر