[نوشتههای فيسبوکی]
آنقدر سرگرم بحث و جدل بودند که کسی متوجه ورودم به داخل مغازه نشد. لبخند بر
لب در گوشهای ايستادم.
صاحب دکان وقتی متوجه حضورم شد، تندی گفت: چه به موقع آمدی. بيا يه چيزی بهش
بگو! میترسم با اين حرص و جوشی که در دفاع از خاتمی میخورد، سکته کند و روزهای
پس از انتخابات را هرگز نبيند.
راست میگفت. طرف يکپارچه شده بود آتش. اما من چه میتوانستم بگويم که حرفهايم
دستکم، ليوان آبِ سردی باشد بر آن چهرۀ برافروخته و گرگرفته؟
نشستم کنارش و گفتم: در آن چند دقيقهای که شاهد جدلهای شما سه نفر بودم، بیاختيار
به ياد حرفهای دخترکی افتادم که در انتخابات رياست جمهوری سال ١٣٧٦، کمتر از
يازده سال سن داشت. او چند ماه بعد از دوم خرداد و در دفاع از اصلاحات انشايی نوشت
که اگر صبر و پايداری [تأکيد میکنم پايداری] در همهی کارها داشته باشيم، پيروز
میشويم!
آن دخترک در دفاع از اصلاحات نوشته بود: «گر صبر کنی ز حـُوله حلواسازی!».
يعنی اگر کمی حوصله و پايداری داشته باشی، میتوانی هــر قدرت [حـُول] سياسی سخت
جان و سياهکار را، به حلوای نرم و شيرينی مبدل سازی! ولی معلم اصلاحطلباش متأسفانه
[اگر تُف سربالا نباشد] نه تنها آن اصطلاح کليدی اصلاحطلبانه را از اساس نفهميد؛ بلکه
در هنگام تصحيح، واژه درست را غلط اصلاح کرد و نمرۀ منفی به بچه داد.
آن دخترها و پسرهای يازده سالهی دورۀ اصلاحات، وقتی با چشمهای خود ديدند و
تجربهکردند که اصلاحطلبان بسياری از مسائل کليدی را از بنيان غلط میفهمند يا
دانسته خود را به نفهمی میزنند؛ در انتخابات سال ١٣٨٨ ديگر برایشان مهم نبود که
ميرحسين موسوی تا چه اندازه اصلاحطلب و برنامه محور است. آنها میخواستند با
حضور پُرشور و چشمگيرشان در انتخابات، آن بازی عوامفريبانه مشروعيتسازی را که
ولی فقيه هر چهار سال بهنفع ولايت راه میاندازد، از بنيان نفی و تخريب کنند. بديهیست
در انتخابات پيشرو نيز [خرداد٩٢]، آن جوانان منافع و چشمانداز را خيلی بهتر از
من پيرمردی که سی سال ايران را نديدهام، تشخيص میدهند. يعنی لازم نيست بيش از
اين حرص و جوش بخوری عموجان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر