سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۲

نُخستين خشتِ راست!



"اوّل ماه مـه بايد تعطيل شود!"
جمله‌ی بالا عنوان سرمقاله‌ای است که «روزنامه حقيقت» در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱٣۰۱، برای نخستين بار و به‌مناسبت فرارسيدن "روز جهانی کارگر" منتشر کرده بود.




در نود و يک سال پيش، تنها قشر محدودی از جمعيت سيزده ميليونی ايرانيان آن زمان، و يا دقيق‌تر، تنها بخش اندکی از طبقه اشراف و روشنفکران برخاسته از آن طبقه می‌دانستند که ماه «مـه» يکی از ماه‌های «فرنگی» و ميلادی است. و مهم‌تر، وقتی در ميان طيف‌های مختلف بالانشينان و قدرت‌مندان، فقط بخشی از آن‌ها که ناظر بر امور دولت بودند،‌ علت و مناسبت واقعی تعطيلی روز اوّل ماه «مـه» را می‌فهميدند و می‌شناختند؛ بهره‌گيری از اين واژه فرنگی چه معنا داشت؟ واقعن مخاطبان اصلی سرمقاله «روزنامه حقيقت» در آن روزها چه کسانی بودند: طبقه‌ی اشراف يا طبقه‌ی زحمت‌کشان؟

متنِ سرمقاله را که دنبال می‌کنی می‌بينی مخاطبان روزنامه حقيقت، کارگران صنف‌ها هستند که می‌خواهند برای نخستين بار در راهپيمايی روز اوّل ماه مـه در تهران شرکت کنند. تمام متن سرمقاله نيز، جنبه آموزشی‌ـ‌سازماندهی دارد و بسيار ساده و عامه فهم برای زحمت‌کشان توضيح می‌دهد که: "تعطيلی و راهپيمايی اوّل ماه مـه هرج و مرج نيست! اين تعطيلی انقلاب نيست! عيد هم نيست، بل‌که نوعی دادخواهی [حقوقی] است! و ...".

با توجه به ادعا و موقعيت روزنامه «حقيقت» در جامعه آن روز ايران که خود را ارگان و صدای زحمت‌کشان معرفی می‌کرد؛ و با توجه به يک واقعيت تلخ ديگری در آن روزها، واقعيتی که نشان می‌داد بيش از نود درصد قشرهای مختلف زحمت‌کشان ايرانی در رديف «بی‌سوادان مطلق» طبقه‌بندی می‌شدند؛ فهم يک نکته‌ی مهم و کليدی الزامی‌ست: چرا روزنامه حقيقت از معادل فارسی ماه «مـه» يعنی «اُردی‌بهشت» که واژه‌ای بسيار زيبا و گوش‌آشنا بود، بهره نگرفت؟ آيا اين تأکيد ويژه روی ماه «مـه» را نبايد به معنای تناقض آشکاری ميان روش پيش‌نهادی و هدفی که دست‌اندرکاران روزنامه حقيقت به‌دنبال آن بودند، فهميد و پذيرفت؟ آيا اين تأکيد ويژه روی ماه مه، نشانه و اثبات همان اتهامی نيست که منبری‌ها و پای‌منبری‌ها طی چند دهه به ناف روشنفکران می‌بستند که: مردم زبان روشنفکران را نمی‌فهمند؟

به احتمال زياد اغلب خوانندگان اين سطرها نيک می‌دانند که دست‌اندرکارانِ روزنامه «حقيقت» از دلِ جنبش مشروطه‌خواهی برخاسته بودند. شناخت دقيقی از ضعف جنبش و کم‌ توجهی و غفلت رهبران فکری و سياسی جنبش نسبت به مبانی فکری و ارزشی آن داشتند. و نيک می‌دانستند که روش رهبران _يعنی افکار مترقی و مادی را در لفاف دين عرضه داشتن_ به‌نوعی تقويت فضای بومی‌نگری و خشتِ کج گذاشتن است. و همين‌جا توی پرانتز اضافه کنم که تداوم آن درک ناقص در زمانه‌ی ما، همين شعار اصلاح‌طلبانه‌ای است که می‌خواهد دو مقوله متضاد «قانونيت» و «ولايت» را با هم آشتی دهد و منطبق سازد. غافل از اين‌که فلسفه وجود «قانون» و تأکيد بر «قانونيت» يعنی محدود کردن قدرت حاکم و بستن راه تنفس استبداد. برعکس، فلسفه وجود «ولی فقيه» و تأکيد بر «ولايت» يعنی مهيا ساختن بسترهای فراقانونی و تقويت استبداد!   

نويسنده سرمقاله روزنامه «حقيقت» [در واقع هيئت تحريريه] با آن انگشت تأکيدی که روی موضوع‌های «آزادی قلم»، «آزادی مطبوعات» و «آزادی اجتماعات» می‌گذارد و آن‌ها را جزئی از «حقوق مشروع ملت» می‌شمارد؛ در واقع می‌‌کوشيد تا نشان دهد «اوّل ماه مـه» يک انديشه است! نويسندگان روزنامه حقيقت اعتقاد داشتند اگر قرارست خشت اوّل را درست بگذاريم بايد زحمت‌کشان را با محتوای چنين انديشه‌ای که ميراث تمدن غرب و خواهان به‌بود رابطه‌های انسانی و فراملی است، آشنا سازيم. اگر قرارست خشت اوّل را درست بگذاريم بايد از همين آغاز به زحمت‌کشان نشان داد که هسته‌ی بنيانی انديشه‌ی «اوّل ماه مه» يعنی کنترل احساسات درونی، گريز از هرج و مرج، به چالش کشيدن فرهنگ بيگانه ستيزی و گسستن از پارادايم کل‌گرايانه خودی‌_‌بيگانه‌ی حاکم بر آن روز ولايت‌ها و شهرهای ايران.

دست‌اندرکاران روزنامه حقيقت نيک می‌دانستند که زحمت‌کشان زير فشار انواع محروميت‌های اقتصادی و اجتماعی، دير يا زود، به تغيير و تلاش در جهت رهايی از وضعيت کنونی اعتقاد پيدا خواهند کرد. اما اگر آن اعتقاد فاقد محتوا و چشم‌انداز باشد و زحمت‌کشان نتوانند در لحظه‌های حساس تاريخی احساسات درونی‌شان را به‌موقع کنترل کنند؛ به‌جای رسيدن به شرايط مطلوب‌تر، دنباله‌روی شخصيت‌هايی مانند استالين‌ها، خمينی‌ها و احمدی‌نژادها خواهند شد. البته اين ديدگاه «حقيقت» فراتر از طبقه‌ی زحمت‌کشان، هم در‌-بر‌-‌گيرنده‌ی قشرها و طبقه‌های مختلف درون جامعه است، و هم در‌-‌بر‌-‌گيرنده‌ی شرايط متفاوت زمانی. به زبانی ديگر، اگرچه نويسندگان روزنامه «حقيقت» سرمقاله‌ی اوّل ماه مه را در سال ۱٣۰۱ نوشته بودند اما در واقع، در پاسخ به ايرانيانی که در سال ١٣٩١ [يعنی سال پيش] در ايران زندگی و استدلال می‌کردند "که روز کارگر در تقويم ما يازدهم اردی‌بهشت است" و با همين دليل جشن «اوّل ماه مـه» را در سی‌ام آوريل برگزار کردند؛ نوشته شده بود. نويسندگان روزنامه «حقيقت» با آن سرمقاله در ٩١ سال پيش، فرزندان، نوه‌ها، نبيره‌ها، نتيجه‌ها و نديده‌های‌شان را مخاطب قرار دادند که پدران شما زمانی که می‌خواستند ايده روز کارگر و جشن اوّل ماه مه را در ايران رواج دهند و تثبيت کنند؛  هيچوقت چنين ادعايی نداشتند که زمان توافق شده و تعيينشده جهانی را تابع گردش تقويمی ايران کنند! در پس چنين ادعايی فقط يک انديشه و يک نظر پنهان است: انديشه‌ی بومینگری و بومیکردن همهی پديدهها و رويدادهای مهم جهانی!

هیچ نظری موجود نیست: