پنجشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۴

هرکسی در شيوه و در شأن خويش

(عرضه می کردن خويش و آن خويش)


در تقويم ايران، ۲۵ فروردين را به روز بزرگداشت محمد عطار نيشابوری [ملقب به فريدالدين] اختصاص دادند و نامگذاری کردند. پير نيشابور، از جمله بزرگان و مفاخر ادب و فرهنگ ايران زمين و يکی از سخن سرايان پارسی است. شناساندن بزرگان ادب به نسل جوان و شکافتن و بازنگری انديشه ها و نگاه های متفاوت آنان به جهان پيرامون خود؛ نه تنها بستر شکوفايی فرهنگی را در جامعه می گشايد، بلکه بسهم خود، راه ورود به جهان کنونی را نيز هموار می سازد.
از اين منظر، در پس چنين انتخابی، بانيان و برنامه ريزان بزرگداشت [بحثی که در بيست و پنج سال گذشته بارها و به انحای مختلف شاهدش بوده ايم] چه نيات و اهدافی را دنبال می کنند، نه مسئله من است و نه دامن زدن به اين قبيل بحث ها سودمند و آموزنده اند. عطار اگر پير است، پير ايران زمين و نمونه ای از انديشه و تلقی مردم اين ديار از زندگی و جهان طبيعت است. اگر معتقديم که هر يک از اين بزرگان [خواه مثبت و خواه منفی] فرهنگ سازان زمانه خود بوده اند، پس ناچاريم تا آن تلقی و تفکر را دوباره بشناسيم و شفاف سازيم و اين بحثی است مهم، الزامی و در صلاحيت اهل ادب. با وجود اين، شايد بی مناسبت نباشد تا به بهانه اين روز، به يکی ـ دو نکته از برداشت عمومی و انحرافی در جامعه اشاره کوتاهی داشته باشم:
نخست اينکه، درباره زندگی پير نيشابور، هنوز برداشتهای عاميانه و سطحی نقشی مسلط و برجسته دارند و چون زندگی ساير بزرگان ادب و فرهنگ، جدا از آميختگی با برخی افسانه ها، دوستدارانش ـ آگاهانه يا نا آگاهانه ـ در اثبات جوشش درونی او و گرايشش به تصوّف، زندگی عطار را با بعضی از اسناد جعلی پيوند زده اند. اگرچه برخی از بزرگان عصر ما [از جمله استادان بديع الزمان فروزانفر و عبدالحسين زرين کوب] فرازهايی از زندگی عطار را روشن و مستند ساختند اما، يک نکته مهم هنوز بی پاسخ مانده اند که جامعه ايرانی، چرا مايل نيست واقعيت ها را همانگونه که بودند و هستند، بپذيرد ؟
دوم اينکه درباره ابن سينا نيز مردم افسانه ها ساختند. اين افسانه ها ناشی از پيچيدگی کار و تبحری بودند که ابن سينا در عرصه پزشکی و طبابت از خود نشان ميداد و چون ذهن ساده، در هضم و فهم فعل او عاجز می ماند، به افسانه و تخيل پناه می برد. اما در مورد شيخ عطار، مسئله دقيقاً وارونه اند و شيخ به رغم تبحری که در فلسفه يافت و از آن درسها آموخت، در ترويج و اشاعه عام گرايی و دامن زدن به توهّم، آشکارا عليه فلسفه و فلاسفه به مخالفت برخاست و بجز فقه، تفسير و حديث، ديگر علوم را سبب خباثت می شمارد:

علم دين فقه است و تفسير وحديث ـ ـ ـ ـ ـ هرکه خواند غير اين گردد خبيث
شــرع فـرمـان پيمبر کـردن است ـ ـ ـ ـ ـ فلسفی را خاک برسر کردن است


در واقع او آگاه بود که با ترسيم چنين خط قرمزی، نه تنها مانع شکوفايی انديشه در بين مريدان خود خواهد گرديد، بلکه بستر مناسبی را برای گسترش خرافات و افسانه سازی ها در جامعه مهيّا خواهد ساخت:

ترک کردم اين همه تا سوختند ـ ـ ـ ـ ـ تا از آن ترکم کلاهی دوختند

اگرچه بعضی ها به دفاع از عطار برخاستند و آنرا تظاهری در برابر تعصب فقهای ماورالنهر و خراسان دانستند اما، مسئله مورد نظر من، وجود و حضور پيوسته چنين تفکری تا عصر حاضر است. خط قرمزهايی که نه تنها بعضی ها حاضر نيستند از آن گذر کنند بلکه، به سهم خود، سد راه ديگران خصوصاً نسل جوان می گردند.
بزرگداشت عطار نيشابوری شايد امروز مشوق و علتی برای کنکاش و بازگشت همه مان به عميق ترين لايه های درونی خويش و سنجشی برای تمايلات تک تک مان گردد تا سهم و نقش خويش را در نابسامانی کنونی و عقب ماندگی جامعه مان بهتر و دقيقتر ببينيم. شايد محرک مناسبی برای انديشيدن دوباره گروههايی گردد که همواره انديشه های عطار و تمامی معانی را که در ذهن او موج می زدند را مختص دوره کنونی و جامعه امروزی ميدانستند و براين عقيده پای می فشردند. اينکه در کدام صفيم و چگونه می انديشيم بجای خود، اما بهتر است که همه ما مثنوی «دلال خران» او را که انگار برای دوره حکومت جمهوری اسلامی سروده است، جدی بگيريم:

شنودم مـن کـه بـودست اوستادی ـ ـ ـ ـ ـ که خر گم کرده را آواز دادی
چو کرد اين کار سال شصت و هفتاد ـ ـ ـ ـ ـ پس هفتاد و شش در نزع افتاد
چـو عـزرائيلـش انـدر پـرده آمــد ـ ـ ـ ـ ـ مگر پنداشت خر گم کرده آمد
بجُست از جای، بودش روزنی پيش ـ ــ ـ ـ برون کرد از در روزن سر خويش
زبان بگشاد کای ياران کـه هستيد ـ ـ ـ ـ ـ خری با جُل که اينجا فرستيد
عـزيـزا هـر کـه دلال خـری راست ـ ـ ـ ـ ـ خری زيست و خری مرد و خری خاست


* ـ بجای عدد يک، عدد شش را در بيت دوم جايگزين ساختم تا دوم خرداد هم تداعی گردد.