پنجشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۴

فراتر از انتخابات رياست جمهوری

هرچه به روز تعيين شده انتخابات رياست جمهوری نزديک می شويم، به همان نسبت درگيريهای درونی طيف های مختلف جناح راست حکومتی شدت بيشتری می گيرند و توافق برسر کانديدای «صالح»، مشکل تر می گردد. از طرف ديگر، گروههای مختلفی از مردم، بروز اختلاف ها را در بالا نوعی تظاهر و سياست انتخاباتی در جهت جذب بيشتر مردم به پای صندوق های آرا ميدانند و به آن مشکوک اند.
ظاهر امور هم نشان ميدهند که معيار سنجش رابطه نامزدها با اصل صلاحيت، بهيچوجه ايدئولوژی و مقوله نامفهوم «وفاداری به اسلام و رهبری» نيستند. چرا که هر يک از نامزدها به فراخور توان و موقعيت خود، در استحکام بخشی نظام ولايت مطلقه، نقش مهمی داشتند و خدمات شايانی را انجام داده اند. هيچيک از آنان، بجز يکسری کلی گويی های تخيلی، برنامه مشخص و مدونی را تاکنون ارائه نداده اند و از اين زاويه نيز نمی شود موضوع اختلاف را در چارچوب اهداف برنامه ای روشن و از همديگر تفکيک ساخت. از نظر وزن مخصوص، فشار خون، شماره کفش و در يک کلام وجهه ملی و بين المللی، نامزدهای جناح راست در موقعيتی نيستند که جامعه را سامان و نظام سياسی را از بحران کنونی رهايی دهند. پس علت و موضوع اصلی و اساسی اختلاف در کجاست و چرا طيف ها و جناح ها حاضرند تا مرز بی آبرو کردن نظام سياسی گام بردارند اما، بهيچوجه حاضر نيستند تا با انتخاب راهی عقلانی، به حداقل توافق سياسی مطلوبی دست يافته و از مخمصه کنونی رهايی يابند؟
توافق سياسی، مبتنی بر يک سری قراردادهای دو جانبه يا چند جانبه است که در هر شرايطی، تعهد پذيری و وفاداری طرفين قرار داد را طلب می کند. بديهی است که عدم توافق طيف های مختلف حکومتی حول برنامه و استراتژی واحد، نشانه ی عدم اعتماد است و هر يک از طيف ها، نسبت به ديگری مشکوک و با تأکيد و استناد به کارنامه سياسی طيف مقابل، آنان را تعهد ناپذير معرفی می کنند. از طرف ديگر، زمان برای حل اختلاف محدود است و در اين فرصت باقی مانده احتمال اينکه بتوان اعتماد طيف ها را حول کانديدای مشخص و آن هم از ميان نامزدهای کنونی جلب کرد، بعيد بنظر می آيد.

دوستداران نظام سياسی حاکم بر ايران، معتقدند که جمهوری اسلامی مثل گذشته، و با توجه به اندوخته های انتخابات پيشين، به آسانی قادر است بحران کنونی را پشت سر بگذارند. شکی نيست که مسئولين و سياستگذاران نظام سياسی، در آخرين لحظات و متناسب با واکنش عمومی، مکانيسم مشخصی را انتخاب می کنند. اما پرسش مهم آن است که بعد از انتخابات، آن نگاه و سياستی که موجب بروز چنين اختلافی عميق در بين طيف ها و جناح های مختلف حکومتی شده اند آيا يک شبه فروکش خواهند کرد يا سطح و عمق اختلاف و بحران، بيش از پيش گسترش خواهند يافت؟
نگاه جناح های مختلف حکومتی خصوصاً طيف های وابسته به راست، نگاهی است منفعت طلبانه که اختلاف آنها، نه برسر حفظ و دفاع از منافع ملی و امنيت عمومی، بلکه در جهت تاراج ثروت های عمومی و کسب غنائم بيشتر است. اين نگاه، در اداره امور منجر به دسته بندی ها و سياستی گرديد که از يک سو ما دربالا، نه با احزاب و جناح های مختلف سياسی، بلکه با تعدادی قبايل سياسی روبرو هستيم که هريک از آن قبايل، در راستای کسب انحصار قدرت، می خواهد دايره خودی ها [بهره مندان از غنايم] و حاشيه امنيتی [رانت خواران] آنان را محدود سازد.
سيمای سياسی و اجتماعی پيش از نهمين انتخابات رياست جمهوری بيانگر شرايط اسفباری است که هم در بين بالايی ها و هم در بين پائينی ها، ما با نيروهای کاملاً گسيخته، پراکنده و در عين حال بشدت مخالف با همديگر روبروايم. در چنين شرايطی، يک جامعه نابسامان را چگونه می توان به سامان رساند؟

هیچ نظری موجود نیست: