سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۴

تو منگر که بينا دل افسون کند!

چند روزی است که خبر فرو ريختن سقف ها و ديوارهای منزل کمال الملک و ‪گسترش روز افزون خرابی ها که هم اکنون ۸۰درصد باغ نشاط در روستای تقی آباد نيشابور را در برگرفته اند؛ بسان زهری کُشنده و هويت سوز، همۀ تار و پود وجودم را يکباره به آتش کشيده اند و تلخ ساخته اند. و اکنون، اگرچه با تلخی، اما از سر درد و با پوزش از همه فرهيختگان، ناچارم که بگويم «من» ايرانی را در برابر چشمان شما ادبا، هنرمندان و فرهنگيانی که تعمداً خود را بخواب زده ايد؛ دارند به مسلخ بی هويتی می برند و قربانی می کنند.
بپرهيزی از وی نباشد شگفت
مـرا از خـود انـدازه بايـد گـرفت

ايرانيانی که عمارت باغ نشاط را ديده اند، حتماً به اين حقيقت نيز واقفند که ارزش هنری و تاريخی سقف ها و ديوارهای عمارت، حاصل چندين سال کار طاقت فرسا و شبانه و روزی کمال الملک بود و اين زحمات هنری هم اکنون نه تنها يک شبه برباد فنا رفتند و ويرانه شدند، بلکه به دليل عدم وجود مستندات و کپی برداری معتبر، امکان ترميم آن نقش ها و نقاشی ها بهيچوجه مقدور و ممکن نيست.
بحث تنها برسر عمارت باغ نشاط نيست. هم اکنون ده ها بنای تاريخی در اقصی نقاط کشور و از جمله نقوش و حکاکی های ديواره «تنگه واشی» واقع در پنج کيلومتری فيروزکوه، که روزگاری منطقه شکارگاه شاهان قاجار بود، در حال نابودی و خرابی هستند. در دو ـ سه سالی که گذشت، نمودار روند تخريب بناهای تاريخی در سراسر ايران، همچنان رو به بالاست. نه کسی دل می سوزاند و نه دست همتی از آستين برای مرمت و نگهداری آنها بيرون می آيد. اگرچه دولتمردان ايرانی اهمال کاری ها و بی تفاوتی های خود را زير عنوان مسخرۀ نارسايی بودجه و اعتبار توجيه می کنند، ولی نمونه های بسياری را هم می توان مثال آورد که تبانی امامان جمعه يا شهرداری ها با مالکان [مثل تخريب خانه ايرج ميرزا]، و بساز و بفروش های گردن کلفت حکومتی [ساختمان سازی در کنار کاخ سعدآباد و برج سازی در ميدان نقش جهان اصفهان] نشانه هايی از تخريب عمدی و آگاهانه است.
تازه، همه اين حوادث در زمان دولت اصلاح طلبی رُخ ميدهند که از هرجهت خود را شاخص ترين و با فرهنگ ترين [و درعين حال پُرمدعاترين] دولت، در بين دولتهای پيش از خود می بيند و ميداند. هشت سال تعيين بودجه کشور و تخصيص اعتبار برای نهادهای مختلف، زير نظر و مسئوليت دولت خاتمی تنظيم شده اند. اگر يک سوم از آن بودجه ويژه و کلانی را که برای ساخت و مرمت مساجد در نظر گرفته بودند [خاتمی تنها دولت مسجد سازی است که رکورد تازه ای را در منطقه خاورميانه و جهان برجای گذاشت] برای مرمت آثار تاريخی و فرهنگی اختصاص می دادند، طبيعی است که بخشی از آن بناها، به همت ميراث فرهنگی هنوز برسرِ پا بودند و ويرانه نمی شدند.
وقتی هويت اسلامی، مهمتر و مقدم بر هويت ملی و تاريخی قرار گرفته و ارجحيت می دهند، بديهی است که خاتمی، جدا از تفاوت های ظاهری، در نهايت به همان راهی خواهد رفت که پيش از او، ديگر هم سلکانش رفته اند و از اين منظر، بی تفاوتی و اهمال کاری آقای خاتمی در برابر احتمال فرو ريختن «برج آزادی»، از جهاتی مختلف، هم در نوع نگاه و هم مضمون عمل، همان معنايی را در اذهان عمومی تداعی خواهند کرد که حرکات جنون آميز آيت الله خلخالی در ابتدای انقلاب. آيا دولت خاتمی نمی داند که برج آزادی نشانه و سنبل ايران امروز است و همه تلويزيون های جهان، همانگونه که ديشب هم در هنگام پخش اخبار سفر رئيس جمهور ايران به کشورهای اتريش و فرانسه، اسلايد آن را در برابر چشمان بينندگان خود گرفته و به نمايش گذاشتند؟ آيا رئيس جمهور نمی داند که قرار گرفتن برج آزادی در کنار برج ايفل، بمفهوم قرار گرفتن پرچم ايران در کنار پرچم فرانسه است؟ و يا بعبارتی ديگر، قرار گرفتن ملت ايران در کنار ملت فرانسه است؟ پاسخ چه مثبت و چه منفی، در هر دو حال نتيجه يکی است:
ز ايـران و از تـرک و از تازيـان
نـژادی پـديـد آيـد انـدر ميـان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود

سخن ها به کردار بازی بـود