در پس جنجال و تفسيرهای آنچنانی که در يکی ـ دو روز گذشته مطبوعات کشور از جمله روزنامه شرق، درباره ديدار دو رئيس جمهور ايران و اسرائيل در حاشيه مراسم خاکسپاری پاپ جان پل دوم به راه انداخته اند؛ پرسش هايی پنهانند که پاسخ و بررسی آنها در شرايط کنونی، از جهاتی خاص حائز اهميت بسياری است:
آيا دولتمردان ايرانی و حواشی آن، اصلن مکان، کشور و ملتی را بنام اسرائيل در پهنه گيتی می شناسند؛ و يا اصلن ميدانند که چنين موجوديتی، صرف نظر از اراده و خواست ما، برای مردم جهان قابل شناسايی است؟
آيا آنها اين حقيقت را می پذيرند که تعدادی از کشورهای عربی که در جبهه اوّل جنگ با اسرائيل حضور داشتند، يا مهمتر، سازمان آزاديبخش فلسطين، بعد از نيم قرن جنگ و خونريزی، موجوديت اين دولت را پذيرفته و آنرا به رسميت شناخته اند؟
آيا حضور دولت ايران در زير سقف سازمان ملل متحد و قرار گرفتن در کنار اسرائيل، غير از آن است که ما غير مستقيم موجوديت سياسی دولت اسرائيل را شناسايی کرده ايم و به رسميت شناخته ايم؟
اين نمونه ها و ده ها پرسش خرد و کلان ديگر، در مجموع يک «واقعيت عقلانی» را در برابر چشمان ما می گيرند که نه جای نفی و انکار است و نه می توانيم آن موجوديت را در محاسبات سياسی و الزامی دخالت ندهيم و برای هميشه از آن گريزان باشيم و روی برگردانيم. چه وجود چنين دولتی را تحميلی و استعمار ساخته يا آن موجوديت را مخالف آرمانها و ايدئولوژی خود بدانيم و يا برعکس، در هر حال اين دولت، نماينده ملتی است که جدا از قدمت تاريخی، هم اکنون در جهان هستی و سياست ماديت و حضوری زنده و ملموسی دارد.
از اين منظر، سياست منطقی و خردگرايی آن است تا در برابر واقعيت های عقلانی ای که در بالا برشمرديم، از عقلانيت واقعی در مناسبات سياسی بهره ای بگيريم. يعنی اين واقعيت را در خدمت به صلح، انسانيت، همزيستی مسالمت آميز و نشان دادن چهره صلح جويانه ايرانيان مسلمان به مردم جهان، بکار گيريم و تقويت سازيم. ولی برخلاف انتظار، دولت و آنچه را که روزنامه های ايران نوشته اند، تنها می تواند يک معنا را در اذهان عمومی تداعی سازند که در چارچوب دولت اصلاح طلب و در نظام فکری پايبند به دموکراسی اسلامی نيز، عقل و واقعيت نمی توانند يکی شوند.
مصاحبه خاتمی در فرودگاه مهرآباد و انکار همه چيز، بدين مفهوم است که رئيس جمهور ايران با تفکيک بُعد آرمانی از بُعد واقعی و پس زدن واقعيت، بنحوی می خواسته به جهان پيشا مُدرن رجوع کند. اين گريز آشکار با هر نيت و انگيزه ای، در جهان سياست، معنايی جز گريز از تمدن را نمی رساند. انسانی که از تمدن گريزان است، چگونه می تواند گفتگوی تمدنها را سازمان دهد؟ وانگهی، خاتمی بعنوان يک شخصيت سياسی در آن مکان حضور يافته بود و کار سياستمدار متمدن و مُدرن، هموار ساختن، پيشرفتن و ابداع است. او در جهت رفع کُدورت ها و دشمنی ها و تحقق مناسبات دوستانه، کدام راه را هموار ساخته است؟
مطبوعات ايران، بجای آنکه اين موارد را برشمرند و بررسند، و بعنوان وجدان عمومی جامعه از رئيس جمهور بپرسند، که چه تفاوتی است ميان شما که داعيه گفتگوی تمدن ها را داريد با «اسماعيل هانيه» از رهبران حماس، که از تمدن و مبارزه مدنی گريزان است و با تاكيدی خاص می گويد: «اين جنبش تا زمانى كه اشغالگرى اسرائيل در اراضى فلسطين ادامه دارد به يك حزب سياسى تبديل نمى شود.»؛ نه تنها به جعل تاريخی روی آوردند، بلکه تحت تأثير شانتاژهای سياسی شبکه های تلويزيونی الجزيره و العربيه، عوامفريبانه نوشتند: اما اين بار غربى ها گويا براى سامان دادن به «خاورميانه بزرگ» خيلى عجله دارند چرا كه در بحرانى ترين مرحله روابط ايران و آمريكا به بعيد ترين مرحله تنش زدايى در ديپلماسى ايران يعنى مناسبات ايران و اسرائيل فكر مى كنند.
آيا دولتمردان ايرانی و حواشی آن، اصلن مکان، کشور و ملتی را بنام اسرائيل در پهنه گيتی می شناسند؛ و يا اصلن ميدانند که چنين موجوديتی، صرف نظر از اراده و خواست ما، برای مردم جهان قابل شناسايی است؟
آيا آنها اين حقيقت را می پذيرند که تعدادی از کشورهای عربی که در جبهه اوّل جنگ با اسرائيل حضور داشتند، يا مهمتر، سازمان آزاديبخش فلسطين، بعد از نيم قرن جنگ و خونريزی، موجوديت اين دولت را پذيرفته و آنرا به رسميت شناخته اند؟
آيا حضور دولت ايران در زير سقف سازمان ملل متحد و قرار گرفتن در کنار اسرائيل، غير از آن است که ما غير مستقيم موجوديت سياسی دولت اسرائيل را شناسايی کرده ايم و به رسميت شناخته ايم؟
اين نمونه ها و ده ها پرسش خرد و کلان ديگر، در مجموع يک «واقعيت عقلانی» را در برابر چشمان ما می گيرند که نه جای نفی و انکار است و نه می توانيم آن موجوديت را در محاسبات سياسی و الزامی دخالت ندهيم و برای هميشه از آن گريزان باشيم و روی برگردانيم. چه وجود چنين دولتی را تحميلی و استعمار ساخته يا آن موجوديت را مخالف آرمانها و ايدئولوژی خود بدانيم و يا برعکس، در هر حال اين دولت، نماينده ملتی است که جدا از قدمت تاريخی، هم اکنون در جهان هستی و سياست ماديت و حضوری زنده و ملموسی دارد.
از اين منظر، سياست منطقی و خردگرايی آن است تا در برابر واقعيت های عقلانی ای که در بالا برشمرديم، از عقلانيت واقعی در مناسبات سياسی بهره ای بگيريم. يعنی اين واقعيت را در خدمت به صلح، انسانيت، همزيستی مسالمت آميز و نشان دادن چهره صلح جويانه ايرانيان مسلمان به مردم جهان، بکار گيريم و تقويت سازيم. ولی برخلاف انتظار، دولت و آنچه را که روزنامه های ايران نوشته اند، تنها می تواند يک معنا را در اذهان عمومی تداعی سازند که در چارچوب دولت اصلاح طلب و در نظام فکری پايبند به دموکراسی اسلامی نيز، عقل و واقعيت نمی توانند يکی شوند.
مصاحبه خاتمی در فرودگاه مهرآباد و انکار همه چيز، بدين مفهوم است که رئيس جمهور ايران با تفکيک بُعد آرمانی از بُعد واقعی و پس زدن واقعيت، بنحوی می خواسته به جهان پيشا مُدرن رجوع کند. اين گريز آشکار با هر نيت و انگيزه ای، در جهان سياست، معنايی جز گريز از تمدن را نمی رساند. انسانی که از تمدن گريزان است، چگونه می تواند گفتگوی تمدنها را سازمان دهد؟ وانگهی، خاتمی بعنوان يک شخصيت سياسی در آن مکان حضور يافته بود و کار سياستمدار متمدن و مُدرن، هموار ساختن، پيشرفتن و ابداع است. او در جهت رفع کُدورت ها و دشمنی ها و تحقق مناسبات دوستانه، کدام راه را هموار ساخته است؟
مطبوعات ايران، بجای آنکه اين موارد را برشمرند و بررسند، و بعنوان وجدان عمومی جامعه از رئيس جمهور بپرسند، که چه تفاوتی است ميان شما که داعيه گفتگوی تمدن ها را داريد با «اسماعيل هانيه» از رهبران حماس، که از تمدن و مبارزه مدنی گريزان است و با تاكيدی خاص می گويد: «اين جنبش تا زمانى كه اشغالگرى اسرائيل در اراضى فلسطين ادامه دارد به يك حزب سياسى تبديل نمى شود.»؛ نه تنها به جعل تاريخی روی آوردند، بلکه تحت تأثير شانتاژهای سياسی شبکه های تلويزيونی الجزيره و العربيه، عوامفريبانه نوشتند: اما اين بار غربى ها گويا براى سامان دادن به «خاورميانه بزرگ» خيلى عجله دارند چرا كه در بحرانى ترين مرحله روابط ايران و آمريكا به بعيد ترين مرحله تنش زدايى در ديپلماسى ايران يعنى مناسبات ايران و اسرائيل فكر مى كنند.