سه‌شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۴

خاطره، سکوت و فاجعه

امروز اوّل آذرماه، مصادف است با هفتمين سال‌گرد قتل‌های سياسی‌ـ‌زنجيره‌ای. جنايتی که هنوز بسياری از ابعاد و زوايای آن تاريک و مبهم‌اند و علت و انگيزه‌های‌جنايت‌کاران، بطور دقيق مو شکافی و بررسی نشده‌اند. اما برخی ديدگاه‌ها و گرايش‌ها در شرايط کنونی، خواهان آن هستند که از طريق دور زدن‌ها و توسل به سکوتی معنادار، از کنار اين روزها بگذرند. اگرچه آن‌ها نيت‌های خيرخواهانه‌ای در سر دارند و يادآوری را نوعی شعله‌ور ساختن آتش کين‌خواهی در جامعه می‌دانند؛ ولی اين رويه، نه می‌تواند مانع از ترميم و گسترش حس انتقام‌جويی در جامعه گردند، و نه قادر است مانع از وقوع جنايتی ديگر شوند و يا ترک تازی‌های جنايت‌کاران را لگام زند.
بازخوانی اين جنايت به زعم ما، نه دامن‌زدن به فرهنگ شهيدپروری و تقويت روحيه تلافی‌جويانه و کين‌خواهانه است؛ بل فهم و درک اين پديده مشمئز کننده و بيدار ساختن وجدان عمومی و جامعه است. وجدانی که نمی‌خواهد ميان خود و اين پديده ارتباط برقرار کند و نقش و سهم غيرمستقيم خود را در آن ببيند. وجدانی‌که می‌هراسد تا اين آئینه را در مقابل چشمان خود بگيرد و ناخواسته، ذات و جوهر خويشتن خويش را عريان ببيند. وجدانی که می‌ترسد تا واقعيت تلخی را بپذيرد و به آن اعتراف کند: که ما از لحظه وقوع انقلاب تا همين امروز، در برخورد با حقيقت زندگی و انسان، به‌مفهوم واقعی کور شده‌ايم.
بعضی از فرهيخته‌گان ما استدلال می‌کنند که پافشاری و افراط در زنده کردن خاطره قتل‌های زنجيره‌ای، ممکن‌است بعدها فاجعه به‌ بار آورد و علتی برای ريختن خون‌های تازه و بيش‌تر گردد. اما اين استدلال، به‌رغم منطق قوی، فقط در حد يک تئوری عام مورد مطالعه و پذيرش‌اند و چه‌بسا، به بسياری از «اما»ها و «اگر»ها وابسته و مرتبط‌اند. انکار هم نمی‌شود کرد که خاطره مفرط، در اکثر موارد و بنا به دلايل مختلف و تا حدودی مشترک، به فاجعه‌ منتهی گرديد. ولی دليل اين فاجعه، بازخوانی نبود. آنچه که خاطره را باصطلاح زخمی می‌کرد و در قالب افراطی آن حفظ و مقاوم می‌ساخت، نه بازخوانی خاطره، بل‌که علت اصلی آن بی‌توجه‌ای و بفراموشی سپردن آن بود.
تجربه کشورهای شيلی و آرژانتين به روشنی نشان می‌دهند که تئوری عام خاطره مفرط را، نبايد ساده‌انگارانه برجوامع مختلف و حتا بر جامعه ما، که مردمش هزار سال با فرهنگ قصاص مأنوسند، انطباق داد. مردم دو کشور آمريکای لاتين، سال‌ها درگير با شکارچی‌های سياه و قتل‌های سياسی‌ـ‌زنجيره‌ای بوده‌اند. اما تا لحظه سقوط ديکتاتورهای نظامی، بجای سکوت و فراموشی، بارها در میادين شهرها تجمع کردند و فرياد کشيدند که ما اين خاطرات را، آن‌قدر زنده نگه خواهيم داشت تا همه از آن درس عبرت بگيرند. آن‌قدر فرياد خواهيم کشيد، تا آواز عدالت‌خواهانه ما، کرم گوش جنايت‌کاران و قدرت‌مداران نظامی گردد. آيا زنده نگهداشتن خاطره جنايت در دو کشور شيلی و آرزانتين، به فاجعه منتهی گرديد؟
وانگهی تأکيد بر واژه خاطره، يعنی يادآوری حوادث و ماجراهايی که به گذشته تعلق دارند. در حالی‌که قتل‌های سياسی‌ـ‌زنجيره‌ای، طی بيست و هفت سال اخير، یک‌روند و بطور مداوم و به انحای مختلف و بعنوان يک استراتژی کاربردی، قابل لمس و مشاهده‌اند. کسی که با هر انگيزه و برهانی به مردم توصيه می‌کند که لب ببندند و سکوت کنند، خواسته يا ناخواسته، مشوق بی‌تفاوتی‌ها در جامعه است. از آن مهم‌تر، فراموش نکنيم که جامعه بی‌تفاوت، هميشه و در همه حال، در بطن خود، نيروی بی‌شماری را برای کين‌خواهی و تا سرحد انجام اعمال فاجعه آميز در لحظه‌های تاريخی و سرنوشت ساز، پرورش می‌دهد و آماده می‌سازد. روزهای انقلاب را بخاطر آوريم و از فجايای آن عبرت بگيريم و درس بياموزيم!

در همين زمينه:
نه همان مُشت و نه همين چشم!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.در ست است که هميشه اين خطر وجود دارد که زنده کردن خاطرات دردناک٫خيلی زود به انتقام و خشونتهای جديد تبديل شود ولی مرگ انسانهای بيگناه هم نبايد فراموش شود.در يک راهپيمايی اعتراضی مردم آرژانتين در اسپانيا٫بر عليه پينوشه٫که محکوم نشده بود٫آرژانتينی ها ميگفتند ما نميخواهيم که او به زندان برود٫ميخواهيم که محکومش کنند و بس.نميدانم که ما ايرانی ها به اين درجه از وافع بينی ميرسيم يا نه؟

ناشناس گفت...

!زيتای عزيز
کم نيستندايرانيانی که به آن درجه از واقع بينی که منظور شما است، رسيده اند.و باز کم هم نيستند آنانی که در حال گذار و پوست اندازی اند.اگر وقایع اخير پاریس را دنبال کرده باشيد، حتمن اطلاع داريد که بهترين راهکار، توسط يک ايرانی ارائه شد که چگونه دولت،برای حاشينه نشينان، فرصت های شغلی و تحصيل و فرهنگی را مهيا سازد.اما اگر می بينی که در مورد ايران اين همه حساسیت نشان می دهيم،نه اين که جامعه ما فاقد مديران کاردان، نخبه گان هوشيار و باتجربه يا با کمبود نيروهای آگاه مواجه است.بل که بحث برسر سيستم نامتعادل و زير و رو شدن بسياری از امورات عادی و ابتدایی است. در چنين فضايی،بروز هرگونه حوادث غيرمترقبه و پيش بينی نشده،
محتمل است.
!شاد باشيد