فکر نمیکنم فهم و درک و پاسخ به مقولهی حفظ آثار پيشينيان، آنقدرها هم پيچيده و مشکل باشند. چرا همه ما موظفيم از آثار باستانی يا از اشياء عتیقه ـبه خصوص از آثار هنری و معماریـ مواظبت و پاسداری کنيم؟ شايد شما نيز بارها و به کرات، در برابر چنين پرسشهايی قرار گرفتهايد: که چرا مردم جهان، وقتی يک کوزه گِلی ساده را، يا يک تير و کمان ظاهرن بیارزش را از دلِ خرمنها خاک بيرون میکشند، با هزار سلام و صلوات و احترام، آن را در موزهها میگذارند؟ يا چرا هرچه بيشتر ما به طرف مدنيتی مُدرن گام برمیداريم، موزهها و آثار تاريخی جهان روزبهروز بعنوان جاذبههای توريستی، در بورس توجه جهانيان قرار میگيرند؟
فهم و تعمق دربارهی نوع انديشه و نحوه زندگی نياکان ما، اينکه ساختارهای زندگی خانوادگی و اجتماعی پيشينيان چگونه فُرم گرفتند و رقم خوردند؛ اينکه از درون اين ساختارها، چگونه فرهنگی شکل گرفتند و پروده شدند و بهسهم خود، در تنظيم ارتباطات و مراودات تأثيرگذار بودند؛ و يا اينکه نياکان ما چگونه برداشتی از آينده داشتند و آن تصور را در انطباق با چشمانداز، با کدام فانتزیها تصوير میساختند؛ تنها موضوعات و مقولات مربوط به تاريخ و گذشته نيستند. آنها موادها و مصالح اوليهای هستند که چه بخواهيم و چه نخواهيم، در ساختن ايرانی نوين، مورد احتياجاند و بهکار میآيند. بنا به باور اهل نظر، اطلاع داشتن از گذشته، امريست الزامی. آن را اولين اصل از مجموعه قوانينی میدانند که هر ملتـدولتی اگر قصد آن دارد قدم در جاده ترقی و پيشرفت بگذارد؛ ناگزير است تا از آنها اطلاع داشته باشد.
اکنون که بحث بر سر زير آب رفتن پاسارگاد، به دليل ساختن سد سيوند در حال اوجگيری است، شايد تأکيد و يادآوری بعضی نکتهها بیمعنی و نابجا نباشند. اگرچه حفظ بناهای تاريخی، جزئی از وظايف ملی و همگانی است اما، بار و مسئوليت اصلی و واقعی حفاظت را، بايد نيروهای آگاه جامعه و علاقهمندان به فرهنگ بهعهده بگيرند. وظيفه نيروهای آگاه نيز، چاره انديشی و جستوجوی راهحلهای منطقی و در صدر آنها، مراجعه بزرگان و اهل تخصص ما به مسئولين سياسی و مذاکره با آنها است.
اگر تا اين لحظه حرکتی، تلاشی و ارادهای بود، در مجموع اندک و انگشتشمار بودند. اهل نظر و تخصص، از همان ابتدا تمايلی نشان نمیدادند تا بههنگام و با مراجعه به مسئولین بالا، بسيج گردند و در اثبات نظرات خود پافشاری کنند. و در پس اين نخواستن، ديدگاهی نهفته است. اما موضوع اصلی و اساسی اينجاست که آن نظرگاه، کدام گره را در لحظه کنونی باز خواهد کرد؟ تفکری که بنا به هر دليلی، خامنهای، رفسنجانی و خاتمی را ايرانی نمیداند و از مذاکره با آنان ـآن هم برسر دفاع از فرهنگ و تاريخ خود؛ امساک میورزد، بهنظر تفکر بسيار خطرناکی است. نارسايیها و بیمبالاتیهای ما، نه به دليل غير ايرانی بودن ماست بل، ناشی از ناآگاهی و کم اطلاعی از فرهنگ است. ناشی از محدويت نگاهی است که به دلايل سياسیـايدئولوژيک، قادر نيستيم تا ميان گذشته و آينده، ارتباط برقرار سازيم.
اميدوارم اينگونه استنباط نگردد که قصدم از اين سخن، يعنی آب تبرک برسر مسئولين سياسی کشور ريختن و يا تأثير و شيفتهگیهای ايدئولوژيک را در بيست و هفت سال گذشته ناديده گرفتن و از قلم انداختن است. ولی در اين مورد خاص، وجدان انسانی حکم میکند تا واقعيتها را به دور از جنجالهای سياسی، همانگونه که هستند، بگوئيم و بهپذيريم. اگر قرار بود جمهوری اسلامی، بناهای تاريخی را ويران سازد، خيلی آسان اين وظيفه را در دوره رهبری کاريزماتيک، و با بسيج نيروهايی که از خود بیخود شده و آماده پذيرش هر فرمانی بودند؛ میتوانست در دستور بگذارد و انجام دهد. خيلی راحت میتوانست با بسيج مستضعفان، تمامی بناها و اماکنی را که باصطلاح نشان از مستکبرين داشتند، به آنی نابود و منهدم سازد.
داستان سد سيوند، آرام آرام میرود تا نقل محافل عمومی شود و به صورت يک بحث عاميانه و مبتنی بر تئوری توطئه، در جامعه رايج گردد. مقولهای که باب طبع ذهنيت سنتی است. در حالیکه نيروهای آگاه و فرهيخته ما ـهمان کسانیکه میخواهند کار آبگيری آن متوقف گردد؛ ساختن سد را یک کار توطئهگرانه و از قبل برنامهريزی شده نمیدانند. ساختن اين سد و هزار و يک نوع مشکلات و نابسامانیهای موجود در جامعه، نه به دليل وجود و حضور عناصر غير ايرانيانی و توطئهگرانیست که برمسند امورات سياسی، فرهنگی و اقتصادی قرار گرفتهاند. بلکه اکثريت مشکلات اساسی و پايهای را بايد ناشی از عدم وجود و حضور مديران و متخصصان آگاه و کاردان در امور برنامهريزی و سياستگذاری بدانيم. آنرا ناشی از سيستم و مناسبات خويشسالاری و حضور نيروهای کممايه و بیکفايتی بدانيم که برای غارت و چپاول اموال ملی، هم اکنون بر مسند امور نشستهاند. وانگهی، آيا اولينبار است که بنای پاسارگاد و آرامگاه کورش در معرض تهديد و تخريب قرار میگيرند؟ پاسخ را هم نيک میدانيم که در اکثريت موارد و تا آنجا که مقدور بود، نياکان ما همواره و در سختترين و خطرناکترين لحظات تاريخی، راه مذاکره و گفتوگو با مهاجمان را در پيش گرفته بودند. اگر دفاع از پاسارگاد، در سادهترين بيان، يک استراتژی فرهنگی است، در نتيجه و از همين آغاز، مجبوريم روشهايی را دنبال کنيم که تأثيرگذار و فرهنگساز باشند. از اين منظر، توسل به شيوهها و برخوردهايی که بستر بحثهای عاميانه و ايدئولوژيک را در بين مردم مهيا سازد و دامن بزند، ما را از رسيدن به اهداف خود دور خواهد ساخت.
فهم و تعمق دربارهی نوع انديشه و نحوه زندگی نياکان ما، اينکه ساختارهای زندگی خانوادگی و اجتماعی پيشينيان چگونه فُرم گرفتند و رقم خوردند؛ اينکه از درون اين ساختارها، چگونه فرهنگی شکل گرفتند و پروده شدند و بهسهم خود، در تنظيم ارتباطات و مراودات تأثيرگذار بودند؛ و يا اينکه نياکان ما چگونه برداشتی از آينده داشتند و آن تصور را در انطباق با چشمانداز، با کدام فانتزیها تصوير میساختند؛ تنها موضوعات و مقولات مربوط به تاريخ و گذشته نيستند. آنها موادها و مصالح اوليهای هستند که چه بخواهيم و چه نخواهيم، در ساختن ايرانی نوين، مورد احتياجاند و بهکار میآيند. بنا به باور اهل نظر، اطلاع داشتن از گذشته، امريست الزامی. آن را اولين اصل از مجموعه قوانينی میدانند که هر ملتـدولتی اگر قصد آن دارد قدم در جاده ترقی و پيشرفت بگذارد؛ ناگزير است تا از آنها اطلاع داشته باشد.
اکنون که بحث بر سر زير آب رفتن پاسارگاد، به دليل ساختن سد سيوند در حال اوجگيری است، شايد تأکيد و يادآوری بعضی نکتهها بیمعنی و نابجا نباشند. اگرچه حفظ بناهای تاريخی، جزئی از وظايف ملی و همگانی است اما، بار و مسئوليت اصلی و واقعی حفاظت را، بايد نيروهای آگاه جامعه و علاقهمندان به فرهنگ بهعهده بگيرند. وظيفه نيروهای آگاه نيز، چاره انديشی و جستوجوی راهحلهای منطقی و در صدر آنها، مراجعه بزرگان و اهل تخصص ما به مسئولين سياسی و مذاکره با آنها است.
اگر تا اين لحظه حرکتی، تلاشی و ارادهای بود، در مجموع اندک و انگشتشمار بودند. اهل نظر و تخصص، از همان ابتدا تمايلی نشان نمیدادند تا بههنگام و با مراجعه به مسئولین بالا، بسيج گردند و در اثبات نظرات خود پافشاری کنند. و در پس اين نخواستن، ديدگاهی نهفته است. اما موضوع اصلی و اساسی اينجاست که آن نظرگاه، کدام گره را در لحظه کنونی باز خواهد کرد؟ تفکری که بنا به هر دليلی، خامنهای، رفسنجانی و خاتمی را ايرانی نمیداند و از مذاکره با آنان ـآن هم برسر دفاع از فرهنگ و تاريخ خود؛ امساک میورزد، بهنظر تفکر بسيار خطرناکی است. نارسايیها و بیمبالاتیهای ما، نه به دليل غير ايرانی بودن ماست بل، ناشی از ناآگاهی و کم اطلاعی از فرهنگ است. ناشی از محدويت نگاهی است که به دلايل سياسیـايدئولوژيک، قادر نيستيم تا ميان گذشته و آينده، ارتباط برقرار سازيم.
اميدوارم اينگونه استنباط نگردد که قصدم از اين سخن، يعنی آب تبرک برسر مسئولين سياسی کشور ريختن و يا تأثير و شيفتهگیهای ايدئولوژيک را در بيست و هفت سال گذشته ناديده گرفتن و از قلم انداختن است. ولی در اين مورد خاص، وجدان انسانی حکم میکند تا واقعيتها را به دور از جنجالهای سياسی، همانگونه که هستند، بگوئيم و بهپذيريم. اگر قرار بود جمهوری اسلامی، بناهای تاريخی را ويران سازد، خيلی آسان اين وظيفه را در دوره رهبری کاريزماتيک، و با بسيج نيروهايی که از خود بیخود شده و آماده پذيرش هر فرمانی بودند؛ میتوانست در دستور بگذارد و انجام دهد. خيلی راحت میتوانست با بسيج مستضعفان، تمامی بناها و اماکنی را که باصطلاح نشان از مستکبرين داشتند، به آنی نابود و منهدم سازد.
داستان سد سيوند، آرام آرام میرود تا نقل محافل عمومی شود و به صورت يک بحث عاميانه و مبتنی بر تئوری توطئه، در جامعه رايج گردد. مقولهای که باب طبع ذهنيت سنتی است. در حالیکه نيروهای آگاه و فرهيخته ما ـهمان کسانیکه میخواهند کار آبگيری آن متوقف گردد؛ ساختن سد را یک کار توطئهگرانه و از قبل برنامهريزی شده نمیدانند. ساختن اين سد و هزار و يک نوع مشکلات و نابسامانیهای موجود در جامعه، نه به دليل وجود و حضور عناصر غير ايرانيانی و توطئهگرانیست که برمسند امورات سياسی، فرهنگی و اقتصادی قرار گرفتهاند. بلکه اکثريت مشکلات اساسی و پايهای را بايد ناشی از عدم وجود و حضور مديران و متخصصان آگاه و کاردان در امور برنامهريزی و سياستگذاری بدانيم. آنرا ناشی از سيستم و مناسبات خويشسالاری و حضور نيروهای کممايه و بیکفايتی بدانيم که برای غارت و چپاول اموال ملی، هم اکنون بر مسند امور نشستهاند. وانگهی، آيا اولينبار است که بنای پاسارگاد و آرامگاه کورش در معرض تهديد و تخريب قرار میگيرند؟ پاسخ را هم نيک میدانيم که در اکثريت موارد و تا آنجا که مقدور بود، نياکان ما همواره و در سختترين و خطرناکترين لحظات تاريخی، راه مذاکره و گفتوگو با مهاجمان را در پيش گرفته بودند. اگر دفاع از پاسارگاد، در سادهترين بيان، يک استراتژی فرهنگی است، در نتيجه و از همين آغاز، مجبوريم روشهايی را دنبال کنيم که تأثيرگذار و فرهنگساز باشند. از اين منظر، توسل به شيوهها و برخوردهايی که بستر بحثهای عاميانه و ايدئولوژيک را در بين مردم مهيا سازد و دامن بزند، ما را از رسيدن به اهداف خود دور خواهد ساخت.
۴ نظر:
آقاي درویش پور و سایر دوستان عزیز... فاجعه ای به مراتب فاجعه تر از بحران هسته ای برای زجرکش کردن دانش و دانشگاه و بازگشت به عصر حجر در کشور اتفاق افتاد: سر انجام با انتصاب يک روحانی به رياست دانشگاه تهران، شبيخون حوزه برای فتح دانشگاه پيروز شد. شبيخونی که يک ربع قرن پيش با شعار مکارانه وحدت حوزه و دانشگاه طراحی شده بود! هدف ،متد، و محصول دانشگاه کاملا با آن چه در حوزه می گذرد، فرق دارد. بنابرين هيچ روحانی صلاحيت رياست بر هيچ دانشگاهی را ندارد گر چه از خوبی و پاکی از امام جعفر صادق هم جلو زده باشد و يا چند سالی در دانشگاه درس داده باشد. اين فاجعه دردناک زجر کش کردن دانشگاه را به دانشگاهيان ايران، پويندگان راه رهايی بشر، و جهان متمدن تسيلت می گويم. رئيس جمهور روانی آری، رئيس دانشگاه روحانی نه!!
سلام.يعنی همان داستان دوست نادان است باضافه پارانوييد-ی که همه دچار آن هستيم؟
!آرش عزيز
اگرچه تا اين لحظه انتصاب عمیدزنجانی در پُست رياست دانشگاه تهران بطور رسمی تأييد نگرديد اما،موضوع اصلی، نه رياست يک روحانی، بل سياستی است که پيش از انتصاب ايشان نيز به انحای مختلف اجرا می شدند و روز به روز،مغزهای جوان و سرمايه های معنوی ما را از کشور متواری می سازند. و اين داستان همچنان ادامه دارد و به قول گيلانی ها: تا مادر شمس علی در حیات است / اوضاع همين قباله جات است
!شاد و پيروز باشی
!زيتای عزيز
استفاده از واژه پارانوئيد،شايد موضوع و مضمون بحث را تغيير دهد و موجب بدفهمی گردد؛ در حاليکه بحث من دو بعد مشخصی را هم زمان دنبال می کند:نخست، ميان دولت و مقوله مديريت، بهيچوجه نمی توان حداقل رابطه ی منطقی را برقرار ساخت. ماجرای انتخاب وزير نفت را اگردر دولت احمدی نژاد دنبال کرده باشيد،می بينيد که خود و به تنهايی مجملی است برای خواندن حديث های بسيار.
دوم،سخن از فرهنگی است که در همه موارد ملت و دولت را چون دو لشکرخصم و در تقابل با همديگر می بيند، در عوض جستجوی راه حل های منطقی، بر شيپور جنگ می دمد.آيا می دانی که نياکان ما در حفاظت از آرامگاه کورش، به سرداران عرب مهاجم چه گفتند؟
گفتند: اينجا مقبره مادر حضرت سليمان است!و با اين سياست، آرامگاه را از خطر تخريب نجات دادند.
!شاد باشی و سربلند
ارسال یک نظر