مطلبی را که در ذيل اين مقدمه میخوانيد، فرازهايی از پيام آقای عباس اميرانتظام است. پيامی عمومی و تأملبرانگيز که بمناسبت سالگرد دستگيری خود، و زير عنوان «بیست و شش سال: زمانی برای آموختن» نوشتهاند. اصل و کل پيام را میتوانيد در سايت ايران امروز بخوانيد.
هموطنان عزیزم ، بیست و شش سال از بیست و هشت آذر ماه ١٣٥٨ میگذرد. تاریخ با دو چهره متفاوت برای من و جنایتکاران حکومت اسلامی ایران رقم میخورد. برای نظام اسلامی این تاریخ آغازی برای نادیده گرفتن منافع ملی و حقوق ملت ایران، اما من در این روز تولد دیگری یافتم تولدی در خود و تولدی از خود، تولدی برای مبارزه در راه آزادی و استقلال کشورم. در ٢٨ آذر ماه در پیوندی مبارک با تاریخ مبارزات ملت ایران در نقطه تلاقی مرگ و زندگی، من از گذشته خویش نو شدم و در نو زایشی از درون من به دنیای جدیدی راه یافتم که در آن هر روز میبایست میآموختم، و آموختم.
تصور حکومت براین بوده که من در مقابل این بیماریها از پای در خواهم آمد، غافل از اینکه عشق به آزادی ایران، اطمینان به بیگناهیم و دفاع از شرف انسانی مرا تسلیمناپذیر نموده است. تقدیر بر این بود که من زنده بمانم تا شاهدی بر تمام رفتارهای غیرانسانی این بیخبران از خدا در پیشگاه تاریخ باشم. اقامت طولانی در زندانهای مختلف رژیم فرصت مناسبی برای تأمل و تفکر در خصوص ریشهها و علل رواج خشونت در جامعه فراهم نمود. من به این نتیجه رسیدم که متأسفانه جامعه استبداد زدهی ما از یک بیماری مزمن که اعمال خشونت به صورت پنهان و آشکار میباشد در سطوح مختلف رنج میبرد. گسترش پدیدهی اعتیاد، فحشا،، کودکان خیابانی، جرایم سازمان یافته، اعدام در ملاءعام و تماشای آن ، کودک آزاری، ضرب و شتم زنان توسط همسران خود جملگی عوارض این بیماری تاریخی است. نشانههای این بیماری متأسفانه در میان فعالان و گروههای سیاسی نیز مشاهده میگردد. بدگوییها، افترا، تهمت زدنها و نشرآکاذیب، پرونده سازی، جلوههایی از تمایل پنهان و آشکار به اعمال خشونت میباشد. بر پایه تجارب فردی بر این باورم که امروز بیش از هر زمان دیگری به ترویج فرهنگ عاری از خشونت و همزیستی مسالمت آمیز نیازمندیم.
از سوی دیگر مردم خشمگین و مستأصل، مترصد فرصتی برای انتقامگیری هستند و این مسأله مرا بیش از هر زمان دیگر نسبت به آیندهی کشورم نگران میکند و بیم آن دارم که انفجارهای اجتماعی کنترل امور را از دست همه خارج کرده و تب انتفامگیری جامعه را در شعلههای خشم گرفتار نماید. من برای اجرای عدالت تا پای جان ایستادهام. اما من براین باورم که اجرای عدالت به صورت قانونی و با رعایت موازین حقوق بشر و استانداردهای بین المللی، با اعمال عدالت خصوصی به صورت کور و انتقام گیری متقاوت میباشد. برای ایجاد صلح پایدار و آیندهای مطمئن و زندگی شاداب میبایستی یک بار برای همیشه به چرخهی خشونت، انتظار انتقام پایان داد وگرنه تا پایان تاریخ فرزندان کشته شدگان باید به دنبال فرزندان قاتلان، زندگی خود را تباه کنند و فرزندان آنان نیز در انتظار انتقام، از نعمت امنیت پایدار محروم باشند. تصور من بر این است که اینک بیش از هر زمان دیگر ضرورت برقراری گفت و شنود منطقی و سازنده بین اقشار احساس میشود. همهی ما وظیفه داریم که از فرصتها و پتانسیلهای موجود در جامعه استفاده کرده و جنبش ملی آمادهسازی ایران برای همزیستی مسالمتآمیز و آیندهای عاری از خشونت آماده سازیم. همچنین بایستی برپایهی ترویج فرهنگ صلح پایدار و همزیستی مسالمت آمیز و گسترش فضای تفاهم و همدلی نیروهای اجتماعی، را به حرکت در آورده و کنگرهی ملی را براساس اتحاد عمل نیروهای سیاسی بر محور اصول میثاق تشکیل داد. آغاز گفت و گوی سازنده بین نهادهای اجتماعی از خانواده گرفته تا احزاب و گروههای سیاسی و مدافعان حقوق بشر، زمینه را برای برون رفت از بحران هموار کرده و نیروهای بیشتری را با مبارزات مردم همراه خواهد نمود.
دست همهی کوشندگان و تلاشگران راه آزادی و توسعهی پایدار ایران را برای پیدا کردن راه کارهای برای تشکیل کنگرهی ملی ایران میفشارم و در انتظار دریافت اخبار کامیابیهای نیروهای سیاسی و مدافعان حقوق بشر میمانم.
در همين زمينه:
هموطنان عزیزم ، بیست و شش سال از بیست و هشت آذر ماه ١٣٥٨ میگذرد. تاریخ با دو چهره متفاوت برای من و جنایتکاران حکومت اسلامی ایران رقم میخورد. برای نظام اسلامی این تاریخ آغازی برای نادیده گرفتن منافع ملی و حقوق ملت ایران، اما من در این روز تولد دیگری یافتم تولدی در خود و تولدی از خود، تولدی برای مبارزه در راه آزادی و استقلال کشورم. در ٢٨ آذر ماه در پیوندی مبارک با تاریخ مبارزات ملت ایران در نقطه تلاقی مرگ و زندگی، من از گذشته خویش نو شدم و در نو زایشی از درون من به دنیای جدیدی راه یافتم که در آن هر روز میبایست میآموختم، و آموختم.
تصور حکومت براین بوده که من در مقابل این بیماریها از پای در خواهم آمد، غافل از اینکه عشق به آزادی ایران، اطمینان به بیگناهیم و دفاع از شرف انسانی مرا تسلیمناپذیر نموده است. تقدیر بر این بود که من زنده بمانم تا شاهدی بر تمام رفتارهای غیرانسانی این بیخبران از خدا در پیشگاه تاریخ باشم. اقامت طولانی در زندانهای مختلف رژیم فرصت مناسبی برای تأمل و تفکر در خصوص ریشهها و علل رواج خشونت در جامعه فراهم نمود. من به این نتیجه رسیدم که متأسفانه جامعه استبداد زدهی ما از یک بیماری مزمن که اعمال خشونت به صورت پنهان و آشکار میباشد در سطوح مختلف رنج میبرد. گسترش پدیدهی اعتیاد، فحشا،، کودکان خیابانی، جرایم سازمان یافته، اعدام در ملاءعام و تماشای آن ، کودک آزاری، ضرب و شتم زنان توسط همسران خود جملگی عوارض این بیماری تاریخی است. نشانههای این بیماری متأسفانه در میان فعالان و گروههای سیاسی نیز مشاهده میگردد. بدگوییها، افترا، تهمت زدنها و نشرآکاذیب، پرونده سازی، جلوههایی از تمایل پنهان و آشکار به اعمال خشونت میباشد. بر پایه تجارب فردی بر این باورم که امروز بیش از هر زمان دیگری به ترویج فرهنگ عاری از خشونت و همزیستی مسالمت آمیز نیازمندیم.
از سوی دیگر مردم خشمگین و مستأصل، مترصد فرصتی برای انتقامگیری هستند و این مسأله مرا بیش از هر زمان دیگر نسبت به آیندهی کشورم نگران میکند و بیم آن دارم که انفجارهای اجتماعی کنترل امور را از دست همه خارج کرده و تب انتفامگیری جامعه را در شعلههای خشم گرفتار نماید. من برای اجرای عدالت تا پای جان ایستادهام. اما من براین باورم که اجرای عدالت به صورت قانونی و با رعایت موازین حقوق بشر و استانداردهای بین المللی، با اعمال عدالت خصوصی به صورت کور و انتقام گیری متقاوت میباشد. برای ایجاد صلح پایدار و آیندهای مطمئن و زندگی شاداب میبایستی یک بار برای همیشه به چرخهی خشونت، انتظار انتقام پایان داد وگرنه تا پایان تاریخ فرزندان کشته شدگان باید به دنبال فرزندان قاتلان، زندگی خود را تباه کنند و فرزندان آنان نیز در انتظار انتقام، از نعمت امنیت پایدار محروم باشند. تصور من بر این است که اینک بیش از هر زمان دیگر ضرورت برقراری گفت و شنود منطقی و سازنده بین اقشار احساس میشود. همهی ما وظیفه داریم که از فرصتها و پتانسیلهای موجود در جامعه استفاده کرده و جنبش ملی آمادهسازی ایران برای همزیستی مسالمتآمیز و آیندهای عاری از خشونت آماده سازیم. همچنین بایستی برپایهی ترویج فرهنگ صلح پایدار و همزیستی مسالمت آمیز و گسترش فضای تفاهم و همدلی نیروهای اجتماعی، را به حرکت در آورده و کنگرهی ملی را براساس اتحاد عمل نیروهای سیاسی بر محور اصول میثاق تشکیل داد. آغاز گفت و گوی سازنده بین نهادهای اجتماعی از خانواده گرفته تا احزاب و گروههای سیاسی و مدافعان حقوق بشر، زمینه را برای برون رفت از بحران هموار کرده و نیروهای بیشتری را با مبارزات مردم همراه خواهد نمود.
دست همهی کوشندگان و تلاشگران راه آزادی و توسعهی پایدار ایران را برای پیدا کردن راه کارهای برای تشکیل کنگرهی ملی ایران میفشارم و در انتظار دریافت اخبار کامیابیهای نیروهای سیاسی و مدافعان حقوق بشر میمانم.
در همين زمينه:
۲ نظر:
سلام آقای درویش پور عزیز
آقای امیر انتظام خوب و درست و سالم می اندیشند اما نتیجه اندیشه شان ساده نگرانه است به نظر من.
به نظر شما چگونه ممکن است که ساختار عجین با خشونت اجتماع ما که از مذهب گرفته تا سیاستش و به خصوص خانواده ها به آن آلوده اند چگونه با تشکیل جنبش ملی دگرگون خواهد شد؟
دگرگونی در جوامع بدون حکومتی دموکراتیک و جامعه فعال مدنی و فاکتور زمان چگونه ممکن است؟
!سلام نی لبک عزيز
من با همه عناصر و مؤلفه هايی که نام برده ای، کاملن موافقم و می دانم با وضعيتی بسيار دشوار و پيچيده روبرو خواهيم بود.اما آيا راه ديگری هم می شناسيم؟حکومت،چه از طريق فشارهای داخلی و يا توسط عامل خارجی متحول گردد؛ در هر دو حال مصالح واحدند.آنچه که حائزاهميت اند فرايندنگری است، و آنچه که غيرقابل کنترل اند،شکل گيری و تحقق حوادث های آينده است.ولی آنچه که قابل پيش بينی است،چگونه می توان از ميان مرغوبترین و سالمترين مصالح، بنايی آماده ساخت؟
اگر می خواهی نظر مرا بدانی، استراتژی من اين است که ايران را برای زندگی آيندگان آماده سازيم
!شاد و پيروز باشی
ارسال یک نظر