جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

يک خاطره و يک پرسش

در همه جای جهان و در زبان‌های مختلف، توهين واژه‌ای‌ست دارای بار حقوقی. فهم و تفسير دقيق آن مستلزم پذيرش يک چارچوبه برابر حقوقی است که در درون آن، شاه و گدا و ... و خدا؛ از منظر حقوقی با هم برابر باشند. مسلمانانی که از بنيان موضوع برابر حقوقی را برنمی‌تابند و جز خود، همه‌ی عالم و آدم را نجس و لايق لحن و نفرين و سرکوب می‌دانند؛ به‌هيچ‌وجهی مجاز نيستند تا در برابر يک اثر هنری برگرفته از واقعيت‌های روزمره، هياهو و طغيان به‌پا کنند. البته ناگفته نگذرم که توهين، تحت هر عنوان و انگيزه و بهانه‌ای، غلط و مردود است. برخورد قانونی و دفاع حقوقی از باورهای مذهبی، فرهنگی و ملی، حداقل حسنی که دارد از يک‌سو، موضوع احترام به قانون و حقوق ديگران را در جامعه جهانی گسترش می‌دهد و تقويت می‌کند و از سوی ديگر، راه ارتباط و نزديکی را ميان فرهنگ‌های مختلف می‌گشايد.

اما
چرا يک کاريکاتور ساده، يک فيلم سينمايی يا يک کتاب رُمان [مثل کتاب "آيات شيطانی" ‌که مستند و برگرفته از داستان‌های قرآن است‌] در زمانه‌ی ما جنجال‌برانگيز می‌گردند و گروهی تُند و تُند ماشين‌های توليد انواع فتواها و حکم‌ها را راه می‌اندازند؛ به‌زعم من موضوعی است بسيار مهم و قابل تأمل. يا اين‌که چگونه در اين هياهو ناگهان، مرز و ارض و ارز، هموند و همپوش يک‌ديگر می‌گردند و از اين ترکيب، پديده نوينی شکل می‌گيرد که از جهات مختلفی، يعنی از جهت سابقه تاريخی، موضوعيت، شکل حرکت و انگيزه سياسی‌ای که در پس آن پنهانند؛ بنظر داستانی است تازه و برگرفته از نگاه و شرايطی خاص. گروه‌هايی که تنها روی احساسات مذهبی انگشت می‌گذارند و ميان اين پديده تازه با مقوله جهانی شدن و فرايند آن، خط و مرز می‌کشند؛ به‌نظر اساس و انگيزه حرکت را بطور همه جانبه درک و لمس نمی‌کنند. منطق حکم می‌کند تا ما اين دو مقوله را، در درون ظرف واحدی مورد مطالعه و بررسی قرار دهيم.

اما خارج از مسائل فوق، در ارتباط با جنجال‌های اخيری که برسر کاريکاتورهايی از پيامبر اسلام، که نخستين بار در يک روزنامۀ دانمارکی چاپ شده بود، مرا به ياد خاطره‌ و حادثه‌ای انداخت که مدت‌ها پيش در کشور ما اتفاق افتاد و بزرگان ما، داستانش را تعريف می‌کردند.  در سال ۱۳۲۴ شمسی و در ارتباط با حوادث آذربايجان، مجله هفتگی توفيق کاريکاتوری کشيده بود که ابعاد مختلف و متفاوتش، يعنی چه از لحاظ نوع و نحوه‌ی شکل‌های ارائه شده و نقل بيان، و چه از حيث طرح موضوع و مضمون داستان؛ با توجه به زمان انتشار و محاسبه سطح و ظرفيت تحمل عمومی، بنظر دست‌کمی از کاريکاتور دانمارکی نداشت. ولی اين‌که چرا آن کاريکارتور بهانه و علتی برای راه انداختن هياهو و جنجال در درون جامعه نگرديد؛ باز هم نيازمند مطالعه و مقايسه ميان تفاوت دو عصر، دو نگاه و دو نوع خواست است.

نوفیق کاريکاتوری را در صفحه نخست خود چاپ کرده بود که: نخی بنام پُل صراط، دو تکه از زمين شکافته شده‌ای را به هم مرتبط می‌ساخت. از درون شکاف، آتش سوزان جهنم شعله‌ور بودند. کاريکاتور، تصوير آويزان مردی را نشان می‌دهد که پاشنه گيوه‌اش، به نخ گير کرده بود و مانع از افتادن او به داخل جهنم می‌شد. در سمت چپ کاريکاتور، تصوير سه پيامبر نام آشنايی را می‌بينيم که در پُشت موسا، انبوهی از اسکناس‌های دسته‌بندی شده، در پشت عيسا، انواع سلاح‌های گرم و سرد و در پشت محمد، دوازده مرد عرب ديده می‌شوند. سمت راست کاريکاتور، تصوير موهومی است بنام خدا و در زير تصوير، نوشته‌ای حاکی از ديالوگ آنان. خدا درمانده از اين‌که اراده او کارساز نيست و نمی‌تواند بنده‌ای را به درون جنهم بفرستد، به ناچار، به پيامبران متوسل می‌گردد ولی، آن سه نفر نيز، او را از قوم خود نمی‌دانند. يعنی نمی‌توانند کاری برای خدا انجام دهند.

کاريکاتور هفته‌نامه توفيق در زمانی چاپ و منتشر شد که شخصيت صاحب نفوذی مانند آيت‌اله بروجردی مرجع تقليد قريب به اتفاق شعيان ايران، عراق، سوريه و لبنان، هنوز بود. مردی که باور داشت و به طلبه‌های خود آموزش می‌داد که هر نوع تصويرسازی بنام خدا و پيامبران، از بنيان عملی است کفر‌آميز. باوجود براين، آقای بروجردی، بجای آن‌که احساس تکليف کند [موضوع دستاويز تعدادی از آخوندهای تشنۀ قدرت]، خم به ابرو نياورد و حتا پاسخی را که کاريکاتوريست توفيق از زبان محمد، به خدا داده بود: «من جز اين دوازده امام، ديگر امتی ندارم»؛ همه را ناشنيده و ناديده گرفت. جدا از او، شخصيت‌های سياسی و جنجال‌برانگيزی مانند کاشانی نيز در صف نخست صحنه سياست حضور داشتند و نه تنها واکنشی از آن‌ها ديده نشد، بل‌که همگی بسيار هم‌آهنگ، لب فروبستند و سکوت کردند.

راز اين سکوت، مبهم و پيچيده نبود. اگرچه بعضی‌ها استدلال می‌آوردند که آن سکوت برخاسته از نگاهی است که بروجردی، ميان دين و سياست هميشه مرز مشخصی می‌کشيدند و آن دو را از همديگر تفکيک می‌نمود؛ با وجود براين، پاسخ، علت اصلی سکوت را توضيح نمی‌دهد. به ميدان کشيدن توده‌های عامی، هرچند در لحظه، بنفع روحانيت تمام می‌شد، ولی اين عمل، در دراز مدت، به علتی برای شکستن تابوهای‌اسلامی مبدل می‌گرديد. بديهی است که اگر تابوها يک‌به‌يک شکسته می‌شدند، بنيان اقتصادی و کسب درآمد روحانيان نيز، همآهنگ با آن متزلزل و محدود می‌گرديدند. راه منطقی، راهی بود که بروجردی انتخاب کرد، و بی‌آن‌که توده‌های عامی و خفته را از خواب بيدار سازد، از کنار آن گذشت.

زمانه اما اکنون تغيير کرده‌ است و به‌همين دليل هياهوی امروز نيز، بو و معنای ديگری را می‌رساند. توده‌های مسلمان، چه آگاه و چه غيرآگاه، اگرچه در برابر کوچک‌ترين توهينی که به اعتقادات و باورهای‌شان بشود حساسيت نشان خواهند داد؛ ولی به مفهوم واقعی، ديگر منبع کسب درآمد نيستند. زندگی بقدری سخت و پيچيده شده است که نه کسی بفکر وقف اموال است و نه حتا تمايل و رمقی برای پرداختن خمس و زکات دارد. اين منبع را بايد از طريق ايجاد شرکت سهامی اسلامی در منطقه، و از کانال سهم‌خواهی و حضور در قدرت، تأمين و تضمين کرد. در نتيجه، بهره‌گيری از احساسات مردم عادی و پيوند آن با پديده‌ای چون کاريکاتور روزنامه دانمارکی، می‌تواند بهانه مناسبی برای رسيدن به اهداف فوق باشند.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

حسن جان قبل از هر چیز باید به خاطر چنین حافظه ای قوی به تو تبریک بگویم. نگاهت به جنجال اخیر جقدر برایم جالب بود. برقرار باشی

ناشناس گفت...

به این مطلب شما در بلاگ نیوز لینک داده شد

ناشناس گفت...

سلام آقای درویش پور
بحث های شما احتیاج به یک بررسی دقیق و موشکافانه دارد که به هر روی، من به نوبه ی خود فاقد چنین وقت و امکانی هستم ، چرا که برای این پست شما بحثی جامع در ذهن دارم که....تازه هم اکنون هم که به برای شما کامنت می گزارم به دلیل تعطیلی بین دو ترم تحصیلی است... ولی خوب به همین یک نکته بسنده می کنم اگر به خاطر داشته باشید خدمتتان عرض کردم که بنده "لر" هستم ، اینجانب به صورت خانوادگی با خویشاوندان این مرجع بزرگ ارتباط بسیار نزدیکی دارم که این ارتباط از زمان دوره ی حیات ایشان به میراث مانده. بهتر است در مورد موضع گیری های ایشان بهتر تحقیق کنید ، چرا که ایشان اگر دارای افعال مثمر ثمری بود که لااقل بر افکار اطرافیان خود تأثیر می گذاشت ، تا چه رسد به جهانیان . جالب است بدانید اکثر فرزندان و نوه ها و نوه زادگان ایشان "کومونیست" هستند ، نه اینکه اینجانب خواهان نقض پولوراسیم باشم نه،ولی تخصص ایشان در جذب افراد به دین اسلام بوده و نه طرد ایشان!!!.. این اقوام جمیعآ از خانواده های متمول بوده که حتی در برحه ای از زمان به دلیل ایدئولوژیشان یکی از اقوام آقای بروجردی تا پای چوبه دار رفت که به دلیل این ارتباط عاطفی نزدیک ما با این نوه ی بزرگوار، از نظر روحی دوره سختی برای ما بود (البته من آن دوره را به خاطر ندارم)هدف از این اطناب سخن فقط این بود که از ایشان زیاد مایه گذاری نکنید چرا که حتی قادر بر افعال ساده ی خویش نبودند...همانطور هم که می دانید ایشان با محمدرضا پهلوی با وجود ظلم مشهودش، ارتباط بدی نداشت....در ضمن فرد مذکور هم به دلیل پیوندهای قوم و خویشی با سران نظام !!!پس از کش و قوس های فراوان، خوشبختانه اعدام نشدند....پیروز باشید

ناشناس گفت...

تصحیح می کنم..."پولورالیسم"..ببخشید

ناشناس گفت...

سلام.براستی که دنیا و آخرت بر محور مادیات میجرخد.نمیدانم جرا پس از یک ماه که از چاپ این کاریکاتور میگذرد همه مسلمان تر شده اند.شاید هم آنموقع ساعت خوب نبوده یا هنوز استخاره نکرده بودند.