اوریانا فالاچی، روزنامهنگار، نویسنده و مصاحبهگر سرشناس
ایتالیایی، شب گذشته در پی سالها مبارزه با
سرطان سینه در ایتالیا درگذشت.
***********
نگرشهای آلوده به ايدئولوژيک و غرورهای ناسيوناليسم هنوز موانع بزرگی هستند برسر راه بشريت. ديوار ضخيمی که ميان بشر و حقوق واحد و جهانی او، همچنان مرز میکشند و فاضله میاندازند. خوب و بد يک کشور، يک ملت، يک شخصيت نام آشنا و جهانی را، هنوز بهحساب بشريت و به پای بشر نمینويسند. و بديهی است، مادامیکه چنين سنت و فرهنگی حاکم است، بعيد میدانم که از مرگ اوريانا، اندوهگين شويم و او را از خود بدانيم!
از آن لحظهای که خبر مرگ اوريانا را شنيدهام، بیاختيار اشکها از دو چشمم جاری گرديدند و غرق اندوه شدم. از دست دادن چهرههای جهانی و سرشناس هميشه ضايعهایست بزرگ اما، مرگ اوريانا فالاچی، ضايعهای بود تلخ! آنقدر تلخ و سوزنده که در جهان آلوده به واپسگرايی و نوستالوژی، بزرگان و نخبگان ما نيز گاهی سيری قهقرايی داشتهاند. پاسخ نفرت را، با نفرت دادند و خواسته و ناخواسته، دوباره آب تبرک برسر ايدئولوژی ريختند.
اگر رفتار برخی از گروهها در جهان نفرتانگيز بود و هست، پاسخ به نفرت، راهش دامنزدن و شعلهور ساختن نفرتهای کور و ايدئولوژيک نيست. راهش تجدید و تشديد مرزبندیهای نژادپرستانه نيست! نمیتوان مدعی بشردوستی بود و در جوانی آن همه فريادهای عدالتخواهانه عليه جنگ و جنگطلبان کشيد اما، آن توشهها و تجربههای غنی را در سنين پيری ناديده گرفت و گرفتار روحيات نژادپرستی گرديد. بههمين دليل، اين مرگ، مرگی نابههنگام بود و تلخ! مرگ به اوريانا امان نداد تا مفهوم دو مقوله عصر ارتباطات (که اطلاع رسانی را رکن مهم عدالت اجتماعی میداند) و پيام بشريت را (که مردم جهان، در برابر رفتار مشمئزکننده القاعده، برای اولينبار مرزهای ايدئولوژيک و ناسيوناليسم را شکستند و يکپارچه فرياد کشيدند که ما همه نيويورکی و آمريکايی هستيم!) همزمان دريابد و واپسين رفتارهايش را تصحيح کند.
اما بهرغم مسائل فوق، من هنوز چهره ديگری را نيز میبينم. چهرهای که از يکسو صداهای نارسا و غيرمفهوم را برای جهانيان رسا و قابل مفهوم میساخت، و از سوی ديگر، از سياستمداران و ديکتاتورها تأييديه میگرفت که راه و کارشان بیفايده بوده است و غلط. از منظر حرفهای، اوريانا فلاچی ژورناليستی بود کاملا موفق و هنوز میتواند الگوی جوانان در جهان باشد. نام او يادآور دو مقوله تلاشهای پیگيرانه و مسئوليتپذيری است. اوريانا از همان لحظات آغاز ورود به حرفه روزنامهنگاری، نشان داد که گزارشگری است امين و میتواند در قلبهای مردم جا باز کند. حتا در زمانی که هنوز جوان بود و عليه فاشيسم مواضعی آشتیناپذير داشت و میجنگيد، در خبرها دست نبرد و پرنسيب حرفهای را زيرپا نهنهاد. درستکاری و صداقتش خيلی زودتر از آنچه که تصور میرفت، از مرزهای ملی فراتر رفتند و از او يک چهره جهانی ساختند. چهره اوريانای ژورناليست! چهره انسانی که هميشه در نظرم عزيز هست و ماندگار!
۷ نظر:
آقای درویش پور عزیز سلام . امید که خوب باشید . بلاگ نیوز به این مطلب شما لینک داد
!سلام آشيل عزيز
سپاسگزارم از لطف و محبت شما و دیگر دوستان بلاگ نيوز
سایت پاسخگویی به شبهات پاسخ شما را در مطلب مستقلی منتشر کرد
ايدئولوژى چيست و ايدئولوژيك بودن دين به چه معناست؟
در يك برآيند كلى دو تلقى از ايدئولوژى وجود دارد الف) يك تلقى، تلقى حداكثر از ايدئولوژى است كه چنين تفسير و تعريف مىشود: «ايدئولوژى عبارت است از مكتبى سيستماتيزه و سامان يافته كه اركان آن كاملاً مشخص شده است. ارزشها و آرمانها را به آدميان مىآموزاند. موضع آنها را برابر حوادث و سؤالات معين مىكند و راهنماى عمل ايشان قرار مىگيرد. ايدئولوژى در اين معنا راهنماى عمل و تعينبخش به مواضع سياسى و اجتماعى و اخلاقى آدمى است،- سروش، عبدالكريم، فربهتر از ايدئولوژى، مؤسسه فرهنگى صراط، تهران، چاپ اول، 1372، ص 104-
اين تلقى حداكثرى از ايدئولوژى- كه تبلور و تجسم تمام عيار آن را در انديشه ماركسيسم وجود دارد- مىكوشد همه چيز را خطكشى شده و صريح و مضبوط عرضه كند. انسان اقتصاد، سياست، جامعه، تاريخ و فرهنگ، براساس تعاريف و پيشفرضهاى جزمى خاص تعريف شده، شكل آرمانى وايدهآلى آنها معين شده است. اين تفسير، سر از قشرىگرى، سطحىنگرى و ناديده گرفتن بسيارى از واقعيات مسلم درباره انسان و جامعه و مقولات متحول و متغير آن، درمىآورد. جمود و جزمانديشى و غفلت از واقعيات و سرانجام در غلتيدن به دامان ايدهآليسم و آرمانطلبى پوچ، سرنوشت محتوم اين گونه ايدئولوژىها است.
ب) تلقى ديگر از ايدئولوژى آن است كه آن را مجموعهاى هماهنگ از اعتقادات و ارزشها بدانيم، اعتقادات و ارزشهايى كه ثابت و تغييرناپذيرند و انسانها به سوى آنها و در جهت الگوپذيرى از آن ارزشها و اعتقادات و موزون شدن با آنها دعوت شدهاند. اين قرائت از ايدئولوژى، تنها بر وجود پارهاى جهات ثابت و نيز جهتگيرىها و اهداف كلى مشخص درباره انسان و جامعه اصرار دارد اما در نظر ندارد كه بدون انعطاف از همگان بخواهد كه خود و شؤون مختلف اجتماعى خويش را با اين قالبها و الگوهاى تنگ و خشك تطبيق دهند.
پس از روشن شدن اين دو تفسير، بايد ديد ايدئولوژيك بودن دين اسلام به كدام معنا است؟ مراد از «ايدئولوژيك بودن اسلام» آن است كه اين دين درباره انسان شؤون فردى و اجتماعى او سخنان ثابت و جهتگيرىهاى مشخص و غيرزمانى و غيرموقت دارد. تنوع جوامع و پيدايش مناسبات اقتصادى و اجتماعى تازه، مانع از آن نيست كه اسلام به عنوان يك مكتب و ايدئولوژى، از انسانها بخواهد كه رفتارهاى فردى و اجتماعى و نظام ارزشى و اخلاقى و آرمانها و ايدهآلهاى خود را با اين مجموعه هماهنگ از اعتقادات و ارزشها- كه مكتب و ايدئولوژى اسلام نام دارد- هماهنگ و سازگار كنند.
مثلاً در مجموعه معارف دينى، «فقه و شريعت» كه به دليل طبيعت مباحث حقوقى از همه قانونمندتر است هرگز بر قالب و شكل اجتماعى خاص جمود گرايانه اصرار نورزيده است. به همين دليل است كه شريعت در طول تاريخ حيات خود، در هر جامعهاى، كارآيى و كاربرد داشته است. اين انعطافپذيرى ناشى از عدم قشرىگرى شريعت اسلامى در عرضه مباحث اجتماعى است. البته معناى اين انعطافپذيرى فقدان جهات ثابت حقوقى و تشريعى نيست. اسلام مثلاً در نظام اجتماعى و سياسى خود، عدالت را به عنوان يك هدف و جهتگيرى مردم مطرح مىكند، اما هرگز عدالت مطلوب خويش را در فرم اجتماعى خاص و مجموعه روابط اقتصادى خطكشى شده و نهايى عرضه نمىكند تا در حصار تنگ آن مانده و تحولات اجتماعى و تاريخى و دگرگونى فرم اجتماعى جوامع، آن را منزوى و مطرود كند. به هر حال ايدئولوژيك بودن دين، به معناى تكصدا شدن جامعه دينى و حذف عقل و دانش بشرى و ابتكارهاى انسانى نيست.
در واقع با تلقى دوم از تفسير ايدئولوژى، دفاع از ايدئولوژيك بودن دين هيچ اشكالى ندارد دلايلى هم كه براى پايان ايدئولوژى مطرح مىسازند، عمدتاً ناظر به همين تلقى نخست است.
روشن است فردى كه قائل به نسبيت معرفت بوده و هر فهمى را حق و درست مىپندارد، به تكثر ارزشها فتوا خواهد داد و همه آنها را صحيح خواهد شمرد و براى آنها در جامعه بهرهاى از طرح و تبليغ قائل خواهد بود، اما اگر شخصى معتقد باشد كه همه ارزشها صحيح نيستند و تنها بايد از ارزشها و آرمانهاى صحيح دفاع كرد و ارزشهاى منفى و ناصحيح را نقد نمود، قائل به چنين تكثرى نخواهد بود. به هر روى به اعتقاد ما بنا بر تفسير دومى كه از ايدئولوژى شد مىتوان دين و عرصههاى ديگر را در چارچوب انديشههاى دينى ايدئولوژيك كرد.
براى آشنايى اجمالى با تحولات و ايدئولوژى ر. ك: مقاله دين و ايدئولوژى، حميد پارسانيا -كتاب نقد شماره 2 و 3، ص 89- 112-
پىنوشت
پاسخی به
http://darvishpour.blogspot.com/2006/09/blog-post_15.html
متن کامل پاسخ سایت پاسخ به شبهات را در آدرس
http://weblog.1zekr.com/?p=15
مطالعه فرمایید
مدیر سایت پاسخ به شبهات
آقای 1zekr
خوشحالم که يادداشت «من کدام چهره را میبينم» انگيزهای برای گفتوگو گرديد و نوعی از تلقی و تفسير (در دفاع از ايدئولوژيک بودن دين) را، معياری برای پاسخگويی قرار داديد!
اما برادر عزيز، وقتی بحث برمحور ايدئولوژی است و از نقش باز دارنده آن سخن میگوئيم؛ کسی اينگونه استنباط نمیکند که شريعتنامه و شريعتنامه نويسانه (حتا فرض کنيم بهرغم تمايل باطنی خود) غير منعطفاند و پارهای ارزشهای جديد را نمیپذيرند؛ و يا اينکه کسی هنوز نمیداند شما، سروش و ديگران قائل به نسبيت معرفت هستيد و میکوشيد از منظر خردگرايی به دين بنگريد؛ نه! موضوع چيز ديگری است و بحث برسر ارزشها (همان چيزی که شما آنرا ثابت و غيرقابل تغيير میبينيد) و دگرگونی ارزشها (Umwertung) است.
سلام.فکر ميکنم که فالاچی در ايران حتا بيشتر از کشور خودش محبوب و معروف بود.حتا در برنامه ای تلويزيوني٫یک حبرنگار ايتاليايي از محبوبيت اوريانا در ايران شگفت زده بود.
!سلام زیتا جان
حتما آن خبرنگار ایتالیایی اوریانا را که سی سال در آمریکا زندگی می کرد نمی شناخت
چه می شود کرد دنیا،دنیای اظهارنظرات گوناگون هست دیگه
ارسال یک نظر