جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

من کدام چهره را می‌بينم؟





اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌گر سرشناس ایتالیایی، شب گذشته در پی سال‌ها مبارزه با سرطان سینه در ایتالیا درگذشت.


***********
نگرش‌های آلوده به ايدئولوژيک و غرورهای ناسيوناليسم هنوز موانع بزرگی هستند برسر راه‌ بشريت. ديوار ضخيمی که ميان بشر و حقوق واحد و جهانی او، هم‌چنان مرز می‌کشند و فاضله می‌اندازند. خوب و بد يک کشور، يک ملت، يک شخصيت نام آشنا و جهانی را، هنوز به‌حساب بشريت و به پای بشر نمی‌نويسند. و بديهی است، مادامی‌که چنين سنت و فرهنگی حاکم است، بعيد می‌دانم که از مرگ اوريانا، اندوهگين شويم و او را از خود بدانيم!
از آن لحظه‌ای که خبر مرگ اوريانا را شنيده‌ام، بی‌‌اختيار اشک‌ها از دو چشمم جاری گرديدند و غرق اندوه شدم. از دست دادن چهره‌های جهانی و سرشناس هميشه ضايعه‌ای‌ست بزرگ اما، مرگ اوريانا فالاچی، ضايعه‌ای بود تلخ! آن‌قدر تلخ و سوزنده که در جهان آلوده به واپس‌گرايی و نوستالوژی، بزرگان و نخبگان ما نيز گاهی سيری قهقرايی داشته‌اند. پاسخ نفرت را، با نفرت دادند و خواسته و ناخواسته، دوباره آب تبرک برسر ايدئولوژی ريختند.
اگر رفتار برخی از گروه‌ها در جهان نفرت‌انگيز بود و هست، پاسخ به نفرت، راهش دامن‌زدن و شعله‌ور ساختن نفرت‌های کور و ايدئولوژيک نيست. راهش تجدید و تشديد مرزبندی‌های نژادپرستانه نيست! نمی‌توان مدعی بشردوستی بود و در جوانی آن همه فريادهای عدالت‌خواهانه عليه جنگ و جنگ‌طلبان کشيد اما، آن توشه‌ها و تجربه‌های غنی را در سنين پيری ناديده گرفت و گرفتار روحيات نژادپرستی گرديد. به‌همين دليل، اين مرگ، مرگی نابه‌هنگام بود و تلخ! مرگ به اوريانا امان نداد تا مفهوم دو مقوله عصر ارتباطات (که اطلاع رسانی را رکن مهم عدالت اجتماعی میداند) و پيام بشريت را (که مردم جهان، در برابر رفتار مشمئزکننده القاعده، برای اولين‌بار مرزهای ايدئولوژيک و ناسيوناليسم را شکستند و يک‌پارچه فرياد کشيدند که ما همه نيويورکی و آمريکايی هستيم!) هم‌زمان دريابد و واپسين رفتارهايش را تصحيح کند.
اما به‌رغم مسائل فوق، من هنوز چهره ديگری را نيز می‌بينم. چهره‌ای که از يک‌سو صداهای نارسا و غيرمفهوم را برای جهانيان رسا و قابل مفهوم می‌ساخت، و از سوی ديگر، از سياست‌مداران و ديکتاتورها تأييديه می‌گرفت که راه و کارشان بی‌فايده بوده است و غلط. از منظر حرفه‌ای، اوريانا فلاچی ژورناليستی بود کاملا موفق و هنوز می‌تواند الگوی جوانان در جهان باشد. نام او ياد‌آور دو مقوله تلاش‌های پی‌گيرانه و مسئوليت‌پذيری است. اوريانا از همان لحظات آغاز ورود به حرفه روزنامه‌نگاری، نشان داد که گزارش‌گری است امين و می‌تواند در قلب‌های مردم جا باز کند. حتا در زمانی که هنوز جوان بود و عليه فاشيسم مواضعی آشتی‌ناپذير داشت و می‌جنگيد، در خبرها دست نبرد و پرنسيب حرفه‌ای را زيرپا نه‌نهاد. درست‌کاری و صداقتش خيلی زودتر از آن‌چه که تصور می‌رفت، از مرزهای ملی فراتر رفتند و از او يک چهره جهانی ساختند. چهره اوريانای ژورناليست! چهره انسانی که هميشه در نظرم عزيز هست و ماندگار!

۷ نظر:

ناشناس گفت...

آقای درویش پور عزیز سلام . امید که خوب باشید . بلاگ نیوز به این مطلب شما لینک داد

ناشناس گفت...

!سلام آشيل عزيز
سپاسگزارم از لطف و محبت شما و دیگر دوستان بلاگ نيوز

ناشناس گفت...

سایت پاسخگویی به شبهات پاسخ شما را در مطلب مستقلی منتشر کرد
ايدئولوژى چيست و ايدئولوژيك بودن دين به چه معناست؟
در يك برآيند كلى دو تلقى از ايدئولوژى وجود دارد الف) يك تلقى، تلقى حداكثر از ايدئولوژى است كه چنين تفسير و تعريف مى‏شود: «ايدئولوژى عبارت است از مكتبى سيستماتيزه و سامان يافته كه اركان آن كاملاً مشخص شده است. ارزش‏ها و آرمان‏ها را به آدميان مى‏آموزاند. موضع آنها را برابر حوادث و سؤالات معين مى‏كند و راهنماى عمل ايشان قرار مى‏گيرد. ايدئولوژى در اين معنا راهنماى عمل و تعين‏بخش به مواضع سياسى و اجتماعى و اخلاقى آدمى است،- سروش، عبدالكريم، فربه‏تر از ايدئولوژى، مؤسسه فرهنگى صراط، تهران، چاپ اول، 1372، ص 104-
اين تلقى حداكثرى از ايدئولوژى- كه تبلور و تجسم تمام عيار آن را در انديشه ماركسيسم وجود دارد- مى‏كوشد همه چيز را خطكشى شده و صريح و مضبوط عرضه كند. انسان اقتصاد، سياست، جامعه، تاريخ و فرهنگ، براساس تعاريف و پيش‏فرض‏هاى جزمى خاص تعريف شده، شكل آرمانى وايده‏آلى آنها معين شده است. اين تفسير، سر از قشرى‏گرى، سطحى‏نگرى و ناديده گرفتن بسيارى از واقعيات مسلم درباره انسان و جامعه و مقولات متحول و متغير آن، درمى‏آورد. جمود و جزم‏انديشى و غفلت از واقعيات و سرانجام در غلتيدن به دامان ايده‏آليسم و آرمان‏طلبى پوچ، سرنوشت محتوم اين گونه ايدئولوژى‏ها است.
ب) تلقى ديگر از ايدئولوژى آن است كه آن را مجموعه‏اى هماهنگ از اعتقادات و ارزش‏ها بدانيم، اعتقادات و ارزش‏هايى كه ثابت و تغييرناپذيرند و انسان‏ها به سوى آنها و در جهت الگوپذيرى از آن ارزش‏ها و اعتقادات و موزون شدن با آنها دعوت شده‏اند. اين قرائت از ايدئولوژى، تنها بر وجود پاره‏اى جهات ثابت و نيز جهت‏گيرى‏ها و اهداف كلى مشخص درباره انسان و جامعه اصرار دارد اما در نظر ندارد كه بدون انعطاف از همگان بخواهد كه خود و شؤون مختلف اجتماعى خويش را با اين قالب‏ها و الگوهاى تنگ و خشك تطبيق دهند.
پس از روشن شدن اين دو تفسير، بايد ديد ايدئولوژيك بودن دين اسلام به كدام معنا است؟ مراد از «ايدئولوژيك بودن اسلام» آن است كه اين دين درباره انسان شؤون فردى و اجتماعى او سخنان ثابت و جهت‏گيرى‏هاى مشخص و غيرزمانى و غيرموقت دارد. تنوع جوامع و پيدايش مناسبات اقتصادى و اجتماعى تازه، مانع از آن نيست كه اسلام به عنوان يك مكتب و ايدئولوژى، از انسان‏ها بخواهد كه رفتارهاى فردى و اجتماعى و نظام ارزشى و اخلاقى و آرمان‏ها و ايده‏آل‏هاى خود را با اين مجموعه هماهنگ از اعتقادات و ارزش‏ها- كه مكتب و ايدئولوژى اسلام نام دارد- هماهنگ و سازگار كنند.
مثلاً در مجموعه معارف دينى، «فقه و شريعت» كه به دليل طبيعت مباحث حقوقى از همه قانون‏مندتر است هرگز بر قالب و شكل اجتماعى خاص جمود گرايانه اصرار نورزيده است. به همين دليل است كه شريعت در طول تاريخ حيات خود، در هر جامعه‏اى، كارآيى و كاربرد داشته است. اين انعطاف‏پذيرى ناشى از عدم قشرى‏گرى شريعت اسلامى در عرضه مباحث اجتماعى است. البته معناى اين انعطاف‏پذيرى فقدان جهات ثابت حقوقى و تشريعى نيست. اسلام مثلاً در نظام اجتماعى و سياسى خود، عدالت را به عنوان يك هدف و جهت‏گيرى مردم مطرح مى‏كند، اما هرگز عدالت مطلوب خويش را در فرم اجتماعى خاص و مجموعه روابط اقتصادى خطكشى شده و نهايى عرضه نمى‏كند تا در حصار تنگ آن مانده و تحولات اجتماعى و تاريخى و دگرگونى فرم اجتماعى جوامع، آن را منزوى و مطرود كند. به هر حال ايدئولوژيك بودن دين، به معناى تك‏صدا شدن جامعه دينى و حذف عقل و دانش بشرى و ابتكارهاى انسانى نيست.
در واقع با تلقى دوم از تفسير ايدئولوژى، دفاع از ايدئولوژيك بودن دين هيچ اشكالى ندارد دلايلى هم كه براى پايان ايدئولوژى مطرح مى‏سازند، عمدتاً ناظر به همين تلقى نخست است.
روشن است فردى كه قائل به نسبيت معرفت بوده و هر فهمى را حق و درست مى‏پندارد، به تكثر ارزش‏ها فتوا خواهد داد و همه آنها را صحيح خواهد شمرد و براى آنها در جامعه بهره‏اى از طرح و تبليغ قائل خواهد بود، اما اگر شخصى معتقد باشد كه همه ارزش‏ها صحيح نيستند و تنها بايد از ارزش‏ها و آرمان‏هاى صحيح دفاع كرد و ارزش‏هاى منفى و ناصحيح را نقد نمود، قائل به چنين تكثرى نخواهد بود. به هر روى به اعتقاد ما بنا بر تفسير دومى كه از ايدئولوژى شد مى‏توان دين و عرصه‏هاى ديگر را در چارچوب انديشه‏هاى دينى ايدئولوژيك كرد.
براى آشنايى اجمالى با تحولات و ايدئولوژى ر. ك: مقاله دين و ايدئولوژى، حميد پارسانيا -كتاب نقد شماره 2 و 3، ص 89- 112-
پى‏نوشت‏
پاسخی به
http://darvishpour.blogspot.com/2006/09/blog-post_15.html

ناشناس گفت...

متن کامل پاسخ سایت پاسخ به شبهات را در آدرس
http://weblog.1zekr.com/?p=15
مطالعه فرمایید
مدیر سایت پاسخ به شبهات

ناشناس گفت...

آقای 1zekr
خوش‌حالم که يادداشت «من کدام چهره را می‌بينم» انگيزه‌ای برای گفت‌وگو گرديد و نوعی از تلقی و تفسير (در دفاع از ايدئولوژيک بودن دين) را، معياری برای پاسخ‌گويی قرار داديد!
اما برادر عزيز، وقتی بحث برمحور ايدئولوژی است و از نقش باز دارنده آن سخن می‌گوئيم؛ کسی اين‌گونه استنباط نمی‌کند که شريعت‌نامه و شريعت‌نامه نويسانه (حتا فرض کنيم به‌رغم تمايل باطنی خود) غير منعطف‌اند و پاره‌ای ارزش‌های جديد را نمی‌پذيرند؛ و يا اين‌که کسی هنوز نمی‌داند شما، سروش و ديگران قائل به نسبيت معرفت هستيد و می‌کوشيد از منظر خردگرايی به دين بنگريد؛ نه! موضوع چيز ديگری است و بحث برسر ارزش‌ها (همان چيزی که شما آن‌را ثابت و غيرقابل تغيير می‌بينيد) و دگرگونی ارزش‌ها (Umwertung) است.

ناشناس گفت...

سلام.فکر ميکنم که فالاچی در ايران حتا بيشتر از کشور خودش محبوب و معروف بود.حتا در برنامه ای تلويزيوني٫یک حبرنگار ايتاليايي از محبوبيت اوريانا در ايران شگفت زده بود.

ناشناس گفت...

!سلام زیتا جان
حتما آن خبرنگار ایتالیایی اوریانا را که سی سال در آمریکا زندگی می کرد نمی شناخت
چه می شود کرد دنیا،دنیای اظهارنظرات گوناگون هست دیگه