دوگانهگیهای ساده و متأثر از فشارهای سياسی در درون جامعه و در بين مردم، مختص حاکميت اسلامی و حکومت روحانيان نيست. پيش از انقلاب نيز شاهد يکسری دوگانهگیها و چهره عوضکردنها در بين مردم بوديم. اما همسانی يک پديده ويژه و رو به تعينی است ناشی از دوگانهگی مداوم و مستمر. مانند زخمی جزئی و سادهای که بهعلت عدم مراقبت، چرکين و کُهنه شود. برای تحقق آن میتوان دلايل مختلفی را برشمرد:
نخست اينکه نه تنها سطح و درجه دوگانهگی در جامعه امروز و نسبت به گذشته تشديد گرديد، بلکه هر دو بخش بالايی و پائينی، بهيکسان و آشکارا آنرا در جامعه بروز میدهند. اين امر ناشی از استقرار نظام اخلاقی معينی است که از يکطرف، برای امت خود امتيازههای ويژهای را قائل میگردد [در اين زمينه مراجعه کنيد به اطلاعيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در دفاع از آغاجری و در خطاب به مسئولين امور نوشت: «ما بعد از فتح و غنيمت به اسلام روی نياوردهايم»] و دست آنان را در انجام اعمالی که هدف وسيله را توجيه میکند، باز میگذارد و از طرف ديگر، نتايج عملکردهای گروههای مختلف و وابسته به حاکميت (گروهايی بهنام حزبالله، پيروان خط امام، انصار حزبالله، سربازان گمنام امام زمان)، بهگونهای بود که بهجرئت میتوان گفت که مردم را از بسياری قيود اخلاقی و رعايت آن در جامعه آزاد ساخت؛ (1)
دوم، انقلاب موقعيت اقشار ميانی جامعه را تا آستانه سقوط، آنچنان متزلزل ساخت که توازن نيروهای درون جامعه، ناگهان بهنفع عوامگرايی تغيير کرد. بسياری از مقولات و مفاهيم و حتا ناهنجاریهای درون جامعه مانند دزدی، کلاهبرداری، تهمت و غيره، از يکسو واژگونه و تغيير ماهيت داده و به توانمندی، زرنگی و موفقيت در زندگانی و کار معنا میشوند و اما از سوی ديگر، بخشی نيز به توجيه و تئوريزه کردن رفتارهای غير عقلانی برخاستند و خواسته و ناخواسته، اين اعمال را در درون جامعه و تا سطح الگوبرداری و قهرمانی ارتقاء دادند و تقويت نمودند[آخرين آنها نمايشگاهی است که سازماندهی آن را خانم آسيه امينی برعهده داشت]؛
و خلاصه سوم، دين و جامعه دينی پيش از انقلاب که تقريبا نقشی کنترلکننده داشتند، امروز، بهعنوان مهمترين ابزاری که میتواند راهگشای تمايلات درونی و ترکتازیها بشوند، مورد بهرهبرداری قرار میگيرند. از اين مهمتر، نظام سياسیـدينی در جهت تشکيل و تحقق جامعه همسان، چارهای غير از اين نداشت که همزمان از اعتبار فقه و فقهی در جامعه بهکاهد. انقلاب در همان خيزش اوّل، مقولهای بنام فقها و مراجع را از سياق تاريخیشان جدا کرد و همه را تابع انديشهها و فرامين "امام" ساخت. فقهايی که قرنها واسطهای ميان مردم و دين بودند، پس از انقلاب، مستأصل و ناگزير بودند که خود نيز همسان با عوام، از بستهبندیهای انديشهی "ولیفقيه" ارتزاق کنند.
مرز ميان نيک و بد و هرچيزی که جامعه را قوام و ثبات میبخشيد، بهطور ويژه و از منظر عامنگری و تقديرگرايی، ناگهان و بهنحوی شکسته شد که تعاملات آتی و مضمون روابط اجتماعی، نه تنها غيرقابل پيشبينی بودند بلکه، مردم، روزبهروز، و بی آنکه بدانند به کدامين سمت میشتابند، بطور فزايندهای از گذشتهشان کنده شدند. و اگر بگويم که بخشی از آنان هم اکنون در خلاء شناورند، باور کنيد که اغراق نمیگويم.
بديهی است که بخشی از انقلابيون با دلی پاک و صادقانه در اين عرصه گام نهادهاند اما، آن باوری که به يگانهگی اخلاقی و گسترش آن در جامعه میانديشيد؛ جامعهی همسانی را بنيان گذاشتند که پيامد منطقی آن، فروپاشی اخلاقی بهمعنای واقعی کلمه بود. جامعهای که بستر ظهور کوتولهها را ـدر بالا و پائينـ هموار ساخت و اکنون آنها با اتکاء به ابزارهای مُدرن، در جستوجوی افرادی هستند با روحيههای مشابه (2) و میخواهند که اين گروه را حول محور «دم غنيمتدان که عالم اين دم است» بسيج کنند!
پانوشت:
1 ـ در اين زمينه مراجعه کنيد به کتاب: در سنگر آزادی؛ فريدريش فونهايک؛ ترجمه عزتاله فولادوند؛ صص 79ـ 73
2 ـ مراجعه کنيد به مقاله گوردون گراهام استاد فلسفة اخلاق دانشگاه ابردين اسكاتلند
در همين زمينه:
لطفن جوگیر نشويد!
تصويرسازی ذهنی
اپيدمی حرص
همسانی؛ يعنی تنزل اخلاقی ـ ۱
نخست اينکه نه تنها سطح و درجه دوگانهگی در جامعه امروز و نسبت به گذشته تشديد گرديد، بلکه هر دو بخش بالايی و پائينی، بهيکسان و آشکارا آنرا در جامعه بروز میدهند. اين امر ناشی از استقرار نظام اخلاقی معينی است که از يکطرف، برای امت خود امتيازههای ويژهای را قائل میگردد [در اين زمينه مراجعه کنيد به اطلاعيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در دفاع از آغاجری و در خطاب به مسئولين امور نوشت: «ما بعد از فتح و غنيمت به اسلام روی نياوردهايم»] و دست آنان را در انجام اعمالی که هدف وسيله را توجيه میکند، باز میگذارد و از طرف ديگر، نتايج عملکردهای گروههای مختلف و وابسته به حاکميت (گروهايی بهنام حزبالله، پيروان خط امام، انصار حزبالله، سربازان گمنام امام زمان)، بهگونهای بود که بهجرئت میتوان گفت که مردم را از بسياری قيود اخلاقی و رعايت آن در جامعه آزاد ساخت؛ (1)
دوم، انقلاب موقعيت اقشار ميانی جامعه را تا آستانه سقوط، آنچنان متزلزل ساخت که توازن نيروهای درون جامعه، ناگهان بهنفع عوامگرايی تغيير کرد. بسياری از مقولات و مفاهيم و حتا ناهنجاریهای درون جامعه مانند دزدی، کلاهبرداری، تهمت و غيره، از يکسو واژگونه و تغيير ماهيت داده و به توانمندی، زرنگی و موفقيت در زندگانی و کار معنا میشوند و اما از سوی ديگر، بخشی نيز به توجيه و تئوريزه کردن رفتارهای غير عقلانی برخاستند و خواسته و ناخواسته، اين اعمال را در درون جامعه و تا سطح الگوبرداری و قهرمانی ارتقاء دادند و تقويت نمودند[آخرين آنها نمايشگاهی است که سازماندهی آن را خانم آسيه امينی برعهده داشت]؛
و خلاصه سوم، دين و جامعه دينی پيش از انقلاب که تقريبا نقشی کنترلکننده داشتند، امروز، بهعنوان مهمترين ابزاری که میتواند راهگشای تمايلات درونی و ترکتازیها بشوند، مورد بهرهبرداری قرار میگيرند. از اين مهمتر، نظام سياسیـدينی در جهت تشکيل و تحقق جامعه همسان، چارهای غير از اين نداشت که همزمان از اعتبار فقه و فقهی در جامعه بهکاهد. انقلاب در همان خيزش اوّل، مقولهای بنام فقها و مراجع را از سياق تاريخیشان جدا کرد و همه را تابع انديشهها و فرامين "امام" ساخت. فقهايی که قرنها واسطهای ميان مردم و دين بودند، پس از انقلاب، مستأصل و ناگزير بودند که خود نيز همسان با عوام، از بستهبندیهای انديشهی "ولیفقيه" ارتزاق کنند.
مرز ميان نيک و بد و هرچيزی که جامعه را قوام و ثبات میبخشيد، بهطور ويژه و از منظر عامنگری و تقديرگرايی، ناگهان و بهنحوی شکسته شد که تعاملات آتی و مضمون روابط اجتماعی، نه تنها غيرقابل پيشبينی بودند بلکه، مردم، روزبهروز، و بی آنکه بدانند به کدامين سمت میشتابند، بطور فزايندهای از گذشتهشان کنده شدند. و اگر بگويم که بخشی از آنان هم اکنون در خلاء شناورند، باور کنيد که اغراق نمیگويم.
بديهی است که بخشی از انقلابيون با دلی پاک و صادقانه در اين عرصه گام نهادهاند اما، آن باوری که به يگانهگی اخلاقی و گسترش آن در جامعه میانديشيد؛ جامعهی همسانی را بنيان گذاشتند که پيامد منطقی آن، فروپاشی اخلاقی بهمعنای واقعی کلمه بود. جامعهای که بستر ظهور کوتولهها را ـدر بالا و پائينـ هموار ساخت و اکنون آنها با اتکاء به ابزارهای مُدرن، در جستوجوی افرادی هستند با روحيههای مشابه (2) و میخواهند که اين گروه را حول محور «دم غنيمتدان که عالم اين دم است» بسيج کنند!
پانوشت:
1 ـ در اين زمينه مراجعه کنيد به کتاب: در سنگر آزادی؛ فريدريش فونهايک؛ ترجمه عزتاله فولادوند؛ صص 79ـ 73
2 ـ مراجعه کنيد به مقاله گوردون گراهام استاد فلسفة اخلاق دانشگاه ابردين اسكاتلند
در همين زمينه:
لطفن جوگیر نشويد!
تصويرسازی ذهنی
اپيدمی حرص
همسانی؛ يعنی تنزل اخلاقی ـ ۱
۲ نظر:
بادرود بر حسن عزیز
دربلاگ نیوز لینک داده شد
سلام. همانطور که گفتيد در پيش از انقلاب هم مثلن زرنگی و کلاهبرداری،خودش هنری شناخته ميشد،ولی براستی که امروزه دنيای ديگری شده٫جايی که يک قاتل(مانند آنی که رنان روسپی را ميکشت...)به عنوان قهرمان شناخته ميشود.
ارسال یک نظر