در دهـپانزده سال اخير، مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در بازجويیها، پيش از پرداختن به اصل موضوع و علت دستگيری، بيشتر مايلاند تا وارد عرصه خصوصی زندگی دستگير شدگان بشوند؟ ظاهرن اين نحوه برخورد، مبتنی بر يک استراتژی است. اما از اين استراتژی کثيف و مشمئزکننده، چه سودی عايد نظام امنيتی خواهد شد؟
هر سال، ميليونها تومان هزينه، زمان و نيروی انسانی مصروف شنودهايی میگردند که نه ارزش اطلاعاتی دارد و نه اعتبار امنيتی! و مهمتر، خروارها کاغذ بازجويیها در همين زمينه، در بايگانیهای وزارت اطلاعات تلمبار شدهاند که فاقد ارزش حقوقی است. دليل اين همه پیگيریها و تدارک بازجويیهايی که نه قابل استناد و ارائه در محاکمات قضايی هستند و نه قابل انتشار در جامعه، واقعن چيست؟
اين پرسشهای آزاردهنده را، نمیتوان سطحی و گذرا پاسخ گفت! ما با يک پديده فرهنگیـمذهبی و با يک قشر خاصی در جامعه روبهروايم که پايبند به ثنويت است. مفهوم چنين ثنويتی در نظام توتاليتاريسم، بدين معناست که فرصتطلبان به قدرت رسيده، نه تنها دوست دارند همهی رذايل اخلاقی خويش را به حساب ديگران بگذارند، بلکه اين نگاه، در تمامی عرصههای سياسی، امنيتی و اجتماعی و حتا در روابط خارجی، به دنبال زندگی پيدا و پنهان میگردد.
شايد از يک منظر، تلاشهای مسئولين کممايه بدين معناست که زندگی پنهانی خويش را توجيهپذير سازند و يا از اينطريق، شايستگی و برتری اخلاقی خود را برای ديگران ثابت کنند. شايد! با وجود بر اين، هنوز پاسخ پرسش فوق روشن نيست که هدف از اين نوع بازجويیها چيست؟ اين موضوع را در فرصتی ديگر دنبال خواهم کرد. اما برای مستند ساختن گفتار امروز، بد نيست نگاهی به بازجويیهای خانم محبوبه حسينزاده، يکی از خانمهايی که در چند روز گذشته دستگير شده بود بیاندازيم تا بيشتر و ملموستر با شيوه برخورد مأموران امنيتیـاطلاعاتی آشنا شويم:
روزهای تهدید، تهدید و تهدید....
پیش نوشت: میپرسه وقتی آزاد بشی در مورد زندان چی مینویسی؟ میگم: از تهدید، بازجویی، شکنجه روانی، تحقیر و برخورهای بد شما و وضعیت بد زندان .... و مرد میگه حتما مینویسی که مسائلی رو از زندگیات مطرح کردیم که با شنیدنش، تا مدتی نمیتونستی حرف بزنی.... و من میگم کار مهمی نیست شنود تلفن دیگران ....و مرد میگه باید خدا رو شکر کنم که گیر نهادهای امنیتی موازی نیفتادم....و باز صدای جیغ و گریه یک زن در اتاق بازجویی....و بوی بد پرونده سازی....
رفته بودم برای بازجویی. از افرادی بودم که بازجوییام نه ربطی به دستگیریام داشت و نه هیچ ربطی به فعالیتهایی که در کمپین یک میلیون امضا دارم. حدود دوساعتی از بازجویی گذشته بود و خسته شده بودم از پاسخ دادن به سوالات....اصرار میکنم که فقط به سوالاتی که در مورد دستگیریام باشه، جواب میدم و مرد میگه: دستگیری شما هیچ ربطی به حضورتون روبهروی دادگاه نداره، و شما در حقیقت به عنوان مطلع اینجا حضور دارید. میگم مطلع رو که زندان نمیندازن تا ازش بازجویی کنند؟!!!
واقعا کلافه شدم از سوالهای مرد هرچند سعی میکنم به روی خودم نیارم..... میگم تا به مادرم زنگ نزنم، یک کلمه دیگه نمینویسم. با خونسردی تموم میگه: مادر شما که این روزها، بحران طلاق خواهرتون رو میگذرونه، زن خیلی صبوری هست و چند روز بازداشت بودن و بیخبری از شما، چندان تاثیری در وضعیتش نداره.
هر سال، ميليونها تومان هزينه، زمان و نيروی انسانی مصروف شنودهايی میگردند که نه ارزش اطلاعاتی دارد و نه اعتبار امنيتی! و مهمتر، خروارها کاغذ بازجويیها در همين زمينه، در بايگانیهای وزارت اطلاعات تلمبار شدهاند که فاقد ارزش حقوقی است. دليل اين همه پیگيریها و تدارک بازجويیهايی که نه قابل استناد و ارائه در محاکمات قضايی هستند و نه قابل انتشار در جامعه، واقعن چيست؟
اين پرسشهای آزاردهنده را، نمیتوان سطحی و گذرا پاسخ گفت! ما با يک پديده فرهنگیـمذهبی و با يک قشر خاصی در جامعه روبهروايم که پايبند به ثنويت است. مفهوم چنين ثنويتی در نظام توتاليتاريسم، بدين معناست که فرصتطلبان به قدرت رسيده، نه تنها دوست دارند همهی رذايل اخلاقی خويش را به حساب ديگران بگذارند، بلکه اين نگاه، در تمامی عرصههای سياسی، امنيتی و اجتماعی و حتا در روابط خارجی، به دنبال زندگی پيدا و پنهان میگردد.
شايد از يک منظر، تلاشهای مسئولين کممايه بدين معناست که زندگی پنهانی خويش را توجيهپذير سازند و يا از اينطريق، شايستگی و برتری اخلاقی خود را برای ديگران ثابت کنند. شايد! با وجود بر اين، هنوز پاسخ پرسش فوق روشن نيست که هدف از اين نوع بازجويیها چيست؟ اين موضوع را در فرصتی ديگر دنبال خواهم کرد. اما برای مستند ساختن گفتار امروز، بد نيست نگاهی به بازجويیهای خانم محبوبه حسينزاده، يکی از خانمهايی که در چند روز گذشته دستگير شده بود بیاندازيم تا بيشتر و ملموستر با شيوه برخورد مأموران امنيتیـاطلاعاتی آشنا شويم:
روزهای تهدید، تهدید و تهدید....
پیش نوشت: میپرسه وقتی آزاد بشی در مورد زندان چی مینویسی؟ میگم: از تهدید، بازجویی، شکنجه روانی، تحقیر و برخورهای بد شما و وضعیت بد زندان .... و مرد میگه حتما مینویسی که مسائلی رو از زندگیات مطرح کردیم که با شنیدنش، تا مدتی نمیتونستی حرف بزنی.... و من میگم کار مهمی نیست شنود تلفن دیگران ....و مرد میگه باید خدا رو شکر کنم که گیر نهادهای امنیتی موازی نیفتادم....و باز صدای جیغ و گریه یک زن در اتاق بازجویی....و بوی بد پرونده سازی....
رفته بودم برای بازجویی. از افرادی بودم که بازجوییام نه ربطی به دستگیریام داشت و نه هیچ ربطی به فعالیتهایی که در کمپین یک میلیون امضا دارم. حدود دوساعتی از بازجویی گذشته بود و خسته شده بودم از پاسخ دادن به سوالات....اصرار میکنم که فقط به سوالاتی که در مورد دستگیریام باشه، جواب میدم و مرد میگه: دستگیری شما هیچ ربطی به حضورتون روبهروی دادگاه نداره، و شما در حقیقت به عنوان مطلع اینجا حضور دارید. میگم مطلع رو که زندان نمیندازن تا ازش بازجویی کنند؟!!!
واقعا کلافه شدم از سوالهای مرد هرچند سعی میکنم به روی خودم نیارم..... میگم تا به مادرم زنگ نزنم، یک کلمه دیگه نمینویسم. با خونسردی تموم میگه: مادر شما که این روزها، بحران طلاق خواهرتون رو میگذرونه، زن خیلی صبوری هست و چند روز بازداشت بودن و بیخبری از شما، چندان تاثیری در وضعیتش نداره.
۱ نظر:
آقای درویش پور به باور من بخشی از تفکر دخالت در زندگی خصوصی دیگران و استناد و پرونده سازی و ... که از سوی وزارت اطلاعات و دیگر نهاد های ... به آن پرداخته می شود بخشا بر آده از فضای اجتماعی جامعه ایران نیز هست . بخشی از جامعه ایرانی که آزادی پوشش و آرایش مو و ... را بر نمی تابد و چه بسا نا آگاهنه و ... به مخالفتهایی از این دست تن می دهد حد اقل بهانه را برای مشروعیت بخشیدن به عملکرد وزارت اطلاعات و اطلاعات نیروی انتظامی به دست آنان می دهد و مهر سکوتی بر لب . چندی پیش به دوستی می گفتم آیا اگر این چنین تفکری در نزد جامعه ایرانی که من نیز بخشی از آنم و خود زا ز ان جدا نمی دانم وجود نمی داشت و آیا اقای خمینی میتوانست فارغ از تکیه بر آن حجاب را آمرانه تحمیل نماید ؟ فردی می گفت : من نمی دانم چرا روشنفکران ما هر کدام بهانه ای به دست نیروهای امنیتی دارند . یکی اعتیاد به مخدرات و دیگری رابطه خارج از ازدواج و ... شاید مثال زنده این مسئله مارتین لوتر کینگ باشد . که در عین فعالیت های آزادی خواهانه روابط آزادی را نیز به زندگی شخصی خویش دنبال میکرد و ... حل اگر شخصیتی چون دکتر کینگ را در جامعه ایرانی قرار دهیم به تکیه بر زندگی خصوصی وی فعالیت ]آی آزادی خواهانه وی را نخواهد روفت ؟
ممنون از شما اقای درویش پور .
ارادت
ارسال یک نظر