يکی از کتابهای "ايليا اِرنبورگ" نويسنده سرشناس قرن بيستم، رهآورد سفری است که او بعد از جنگ جهانی دوم، مسافرتی به آمريکا داشت. "اِرنبورگ" بخشی از آن کتاب را، به دنيای هاليوود و نحوهی نامگذاری و انتخاب عنوان فيلمها اختصاص داد. میگفت در هاليوود، ابتدا فيلمی میسازند و مثلا ناماش را میگذارند «آفتابِ سوزان». بعد فيلم ديگری میسازند میگذارند «جدال در آفتاب»؛ سومی را بهنام «عشق در آفتاب»؛ چهارمی «هيجدهسالگان در آفتاب»؛ و اينقدر آفتاب و آفتاب میگذارند تا با بنبست مواجهه گردند. تازه، بعد از اين میافتند بهجان «مهتاب» و اين سيکل، همينطور ادامه میيابد.
درستی يا نادرستی گفتار نويسنده بهجای خود ولی، سياست هاليوودی بحران سوژه و عنوان را، به راحتی میشود در وبلاگستان ديد و دنبال کرد. بعنوان مثال، يکی مینويسد: «انوشا انصاری اولين زن فضانورد ايرانی». دومی در پاسخ به او مینويسد: «انوشا مسافرست نه فضانورد»؛ سومی، راه ميانه را پيش میگيرد میگويد: «سفر انوشا تحقيقاتی بود»؛ چهارمی میزند به سيم آخر و معتقد است: «مهم رفتن انوشا به فضا است»؛ و...الخ. بعد از اين، نگاهها و عنوانها، روی ايرانی بودن يا آمريکايی بودن انوشا، روی بيست ميليون دلار و غيره دور میزند و مثل جريان فيلمهای هاليوودی، اين گفتارها تا زمانی ادامه میيابند که با بنبست مواجهه گردند.
چرا اين مثالها را آوردم؟ اگر خاطرتان باشد در دو بخش [2 + 1] پيشين، اشاره گرديد که هدف و منظور از آمارگيری سرپايی در اين نوشته، روحیه شناسی است. در پس اين بحثهای سريالی، يکسری کششها و خواستهايی خوابيدهاند. و اگر بدانيد آن نوشتهها تا حدودی مورد استقبال عمومی قرار گرفتند و نزديک به دويست و هفتاد (270) هزار بازديدکننده با بيش از هفتصد و چهل (740) کامنت در مجموع داشتند؛ آنوقت میتوانيد سرانگشتی، تخيلات گمشده و آرزوهای فروخورده ملتی را که اکثريت قريب بهاتفاق آن را جوانان تشکيل میدهند، برآورد کنيد.
فکر میکنيد مرکز مطالعات استراتژيک ايران، چگونه و برچه اساسی شعار تهيجی «انرژی هستهای حق مسلم ماست» را تهيه کرد؟ آنها نيز براساس يکسری آمارگيریهای سرپايی [هم در دنيای مجازی و هم در دنیای حقيقی] و بررسی سرشکستگیهای ملی و آرزوهای فروخورده نسل جوان، چنين شعار فريبندهای را بيرون کشيدند. شعاری که واقعن تا مدتها روی ذهنيت اقشار مختلف اعم از دانشگاهی تا دستفروشان دورهگرد، اثر گذاشته بود.
اين شيوه برخورد، مختص نهادهای دولتی نيست. هم اکنون سايت فارسی بیبیسی، يکی از موضوعات روز را زير عنوان «اکران فیلم 300: توهین به ایرانیان؟» است، مورد نظرخواهی عمومی گذاشت. هدف از اين نظرخواهی در واقع فهم و يافتن پاسخی است که اگر ايران مورد تهاجم نظامی قرار بگيرد، نوع و درجه واکنش عمومی تا چه سطح و محدودهای خواهد بود. همين دادههای خام که بخش وسيعی از آنها بروز احساسات، تعصبات ملی، لجاجتهايی که از سر ناآگاهی است و فيلم را نديده اظهار نظر کردن و غيره، به سهم خود میتوانند مواد اوليه يک پژوهش علمی باشند. در نتيجه اگر از طريق آمارگيری سرپايی تا حدودی میشود روند عمومی را پيشبينی کرد، روحيات را محک زد و باطن بخشی از چيزهايی را که در ظاهر میبينيم عريان ساخت؛ چرا هرازگاهی، بلاگرهای ما بهمناسبتی دست به چنين کاری نزنند؟
درستی يا نادرستی گفتار نويسنده بهجای خود ولی، سياست هاليوودی بحران سوژه و عنوان را، به راحتی میشود در وبلاگستان ديد و دنبال کرد. بعنوان مثال، يکی مینويسد: «انوشا انصاری اولين زن فضانورد ايرانی». دومی در پاسخ به او مینويسد: «انوشا مسافرست نه فضانورد»؛ سومی، راه ميانه را پيش میگيرد میگويد: «سفر انوشا تحقيقاتی بود»؛ چهارمی میزند به سيم آخر و معتقد است: «مهم رفتن انوشا به فضا است»؛ و...الخ. بعد از اين، نگاهها و عنوانها، روی ايرانی بودن يا آمريکايی بودن انوشا، روی بيست ميليون دلار و غيره دور میزند و مثل جريان فيلمهای هاليوودی، اين گفتارها تا زمانی ادامه میيابند که با بنبست مواجهه گردند.
چرا اين مثالها را آوردم؟ اگر خاطرتان باشد در دو بخش [2 + 1] پيشين، اشاره گرديد که هدف و منظور از آمارگيری سرپايی در اين نوشته، روحیه شناسی است. در پس اين بحثهای سريالی، يکسری کششها و خواستهايی خوابيدهاند. و اگر بدانيد آن نوشتهها تا حدودی مورد استقبال عمومی قرار گرفتند و نزديک به دويست و هفتاد (270) هزار بازديدکننده با بيش از هفتصد و چهل (740) کامنت در مجموع داشتند؛ آنوقت میتوانيد سرانگشتی، تخيلات گمشده و آرزوهای فروخورده ملتی را که اکثريت قريب بهاتفاق آن را جوانان تشکيل میدهند، برآورد کنيد.
فکر میکنيد مرکز مطالعات استراتژيک ايران، چگونه و برچه اساسی شعار تهيجی «انرژی هستهای حق مسلم ماست» را تهيه کرد؟ آنها نيز براساس يکسری آمارگيریهای سرپايی [هم در دنيای مجازی و هم در دنیای حقيقی] و بررسی سرشکستگیهای ملی و آرزوهای فروخورده نسل جوان، چنين شعار فريبندهای را بيرون کشيدند. شعاری که واقعن تا مدتها روی ذهنيت اقشار مختلف اعم از دانشگاهی تا دستفروشان دورهگرد، اثر گذاشته بود.
اين شيوه برخورد، مختص نهادهای دولتی نيست. هم اکنون سايت فارسی بیبیسی، يکی از موضوعات روز را زير عنوان «اکران فیلم 300: توهین به ایرانیان؟» است، مورد نظرخواهی عمومی گذاشت. هدف از اين نظرخواهی در واقع فهم و يافتن پاسخی است که اگر ايران مورد تهاجم نظامی قرار بگيرد، نوع و درجه واکنش عمومی تا چه سطح و محدودهای خواهد بود. همين دادههای خام که بخش وسيعی از آنها بروز احساسات، تعصبات ملی، لجاجتهايی که از سر ناآگاهی است و فيلم را نديده اظهار نظر کردن و غيره، به سهم خود میتوانند مواد اوليه يک پژوهش علمی باشند. در نتيجه اگر از طريق آمارگيری سرپايی تا حدودی میشود روند عمومی را پيشبينی کرد، روحيات را محک زد و باطن بخشی از چيزهايی را که در ظاهر میبينيم عريان ساخت؛ چرا هرازگاهی، بلاگرهای ما بهمناسبتی دست به چنين کاری نزنند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر