در پاسخ خوانندگان سايت بالاترين
خواننده عزيزی روز گذشته، لينک خبر «نيمساعت پيش اتفاق افتاد» را که چند روزیست در ستون حاشيه وبلاگ قرار دارد؛ در سايت «بالاترين» گذاشت. گويا نوع و جنس خبر بهگونهای بود که بهرغم داغی و کسب امتيازهايی [که هنوز هم نمیدانم دليل و سيستم امتيازدهی در اين سايت برچه اساسی است]، ابهاماتی را نيز دامن زد و تعدادی نسبت به واقعی و موثق بودن خبر شک داشتند و يا از لينکدهنده عکس و تصوير مطالبه میکردند.
به اطلاع اين گروه از خوانندگان سايت بالاترين مبرسانم که خبر موثق است و شاهدان بسياری نيز دارد که ناظر بر آن صحنه بودند. بعد از درج خبر، دوـسه نفر از خوانندگان وبلاگ که خود يا يکی از آشنايان آنها شاهد ماجرا بودند، صحت خبر را دوباره تأييد کردند. اتفاقن يکی از همان شاهدان، دو تن از جوانان حاضر در ميدان را ديد که با استفاده از تلفن همراه داشتند فيلمبرداری هم میکردند.
اما نکته مهم! وبلاگ حاضر خوانندگان محدود و خاصی دارد که از ميان آنها، شايد تعداد اندکی هم زير سیسال هستند. اين نوشتم که بگويم با توجه به سن نويسنده و ترکيب سنی خوانندگان، وبلاگ حاضر نه میتواند و نه اين ترکيب دوست دارند که اينجا، منبع و مرکز انتقال هيجان باشد. يعنی هدف از درج خبر بهراه انداختن جنجالهای سياسی و تبليغاتی نبود و نيست. برای جنجال، هم خبرهای داغتر از آن در بساط پيدا میشود و هم سايتهايی که بازديدکنندگان زيادی در روز دارند، فراواناند. پس مطمئن باشيد که منظور اصلی از درج آن، جنجال و تبليغ نبود؛ بلکه آن واکنش بعنوان يک پديدهی استثنايی در چند سال اخير، خبر نمونه و برجستهایست برای همهی کسانی که در زمينههای مختلف اجتماعی از جمله آسيبشناسی، در حال مطالعهاند.
اساسن بحث برسر صحت و سقم اين يا آن خبر نيست. بلکه اگر هريک از ما با کمی حوصله و دقت بخواهيم، از مجموع مطالب سايتها و وبلاگهايی که در هفته گذشته در ارتباط با موضوع بدحجابی نوشتند؛ از چگونگی و شيوه برخورد خانوادههايی که برای رهايی فرزندانشان به کلانتریها مراجعه کرده بودند؛ از واکنشی که گروهی از بازديدکنندگان فيلم، بعد از شنيدن فريادهای دلخراش آن دختر، بروز دادهاند؛ يک جمعبندی ساده و سرپايی ارائه دهيم، میبينيم که مقوله حجاب و بدحجابی در جامعه ما، اکنون جهتی را دنبال میکند تا به يک معضل حاد روانیـاجتماعی مبدل شود [که بهزعم من، تا اندازهای هم شد]. در چنين شرايطی، انتظار انواع واکنشها و برخوردهای پيشبينی نشده، امریست طبيعی.
آيا نبايد انتظار داشت که همين يک نمونه مقدمه و زنگ خطری است تا تعدادی از جوانان ما [اعم از پسران و دختران] فردا و در واکنش به اعمال غيرانسانی و بغايت بیادبانه نيروهای انتظامی، دستهجمعی در ملاءعام لخت و عريان شوند؟ کاری به درستی و نادرستی حرکت ندارم، ولی آيا ضمانتی هست؟ تعدادی از خوانندگان «سايت بالاترين» مقوله فرهنگ ايرانی را برجسته نمودند و با تکيه برآن چنين انتظاری را حداقل از خانمها ندارند و مهمتر، يکی از آنها مینويسد: «اگر واقعا چنین کاری کرده باشه نشون میده نیروی انتظامی حق داشته همچین کسی رو دستگیر کنه ... نشان از شناخت خوب داره». چرا و به چه دليل؟ چون کاری کرد که باب طبع شما نبود؟
بديهیست که گروهی از جوانان ما کمتر به مقولات علت و معلول توجه میکنند. تعدادی نيز مثل قضاوتکننده بالا، بجای توجه به علت و مضمون واکنش، از هم اکنون و پيشاپيش، چشمها را به اندامهای لخت دخترخانمها و آقا پسرها دوخته است. مسلمن اين گروه بدنبال شنيدن استدلال نيستند و بهتر از هرکسی میدانند که در پوشش دادن به ضعفهای خويش، فرهنگ را علم کرده و بهانه میآورند. با اين وجود و با عرض پوزش بايد به اطلاع آنها برسانم که در شرايط حاد روانی، چنين انتظاری از فرهنگ ايرانی، انتظاری است عبث! واکنشهای روانی، فرهنگ و دين نمیشناسد. چهبسا ممکن است همين فردا، مادر يکی از معترضِان فرهنگ دوست، در دفاع از دختر همسايه، ناگهان و بدون مقدمه، لخت و عريان شود. آيا چنين صحنههايی اتفاق نخواهد افتاد؟ چرا! در سال گذشته هم چنين نمونههايی داشتيم از جمله، زن 57 سالهای را که از شدت عصبانيت، در اعتراض به دستگيری دخترش، ناگهان چادر و روسری را از سر برمیدارد و تار موهای سپيدش را بهمعرض تماشای عمومی میگذارد. حالا نگوئيد ميان آن دو حرکت تفاوتی است، بلکه به اين نکته توجه داشته باشيد که حرکت آن مادر و مادرهای ديگر، مقدمهای بود برای امروز؛ و حرکت اين دخترخانم، سرفصلی است برای فردا! اما اگر فردا چنين اتفاقی رُخ داد [که مطمئنم رُخ میدهد] تو جانب کداميک از دو صفی را که معترضان و نيروهای انتظامی در مقابله با يکديگر تشکيل میدهند را خواهی گرفت؟
در همين زمينه: تن و تنپوش سياه تو، خوشم میآيد!
خواننده عزيزی روز گذشته، لينک خبر «نيمساعت پيش اتفاق افتاد» را که چند روزیست در ستون حاشيه وبلاگ قرار دارد؛ در سايت «بالاترين» گذاشت. گويا نوع و جنس خبر بهگونهای بود که بهرغم داغی و کسب امتيازهايی [که هنوز هم نمیدانم دليل و سيستم امتيازدهی در اين سايت برچه اساسی است]، ابهاماتی را نيز دامن زد و تعدادی نسبت به واقعی و موثق بودن خبر شک داشتند و يا از لينکدهنده عکس و تصوير مطالبه میکردند.
به اطلاع اين گروه از خوانندگان سايت بالاترين مبرسانم که خبر موثق است و شاهدان بسياری نيز دارد که ناظر بر آن صحنه بودند. بعد از درج خبر، دوـسه نفر از خوانندگان وبلاگ که خود يا يکی از آشنايان آنها شاهد ماجرا بودند، صحت خبر را دوباره تأييد کردند. اتفاقن يکی از همان شاهدان، دو تن از جوانان حاضر در ميدان را ديد که با استفاده از تلفن همراه داشتند فيلمبرداری هم میکردند.
اما نکته مهم! وبلاگ حاضر خوانندگان محدود و خاصی دارد که از ميان آنها، شايد تعداد اندکی هم زير سیسال هستند. اين نوشتم که بگويم با توجه به سن نويسنده و ترکيب سنی خوانندگان، وبلاگ حاضر نه میتواند و نه اين ترکيب دوست دارند که اينجا، منبع و مرکز انتقال هيجان باشد. يعنی هدف از درج خبر بهراه انداختن جنجالهای سياسی و تبليغاتی نبود و نيست. برای جنجال، هم خبرهای داغتر از آن در بساط پيدا میشود و هم سايتهايی که بازديدکنندگان زيادی در روز دارند، فراواناند. پس مطمئن باشيد که منظور اصلی از درج آن، جنجال و تبليغ نبود؛ بلکه آن واکنش بعنوان يک پديدهی استثنايی در چند سال اخير، خبر نمونه و برجستهایست برای همهی کسانی که در زمينههای مختلف اجتماعی از جمله آسيبشناسی، در حال مطالعهاند.
اساسن بحث برسر صحت و سقم اين يا آن خبر نيست. بلکه اگر هريک از ما با کمی حوصله و دقت بخواهيم، از مجموع مطالب سايتها و وبلاگهايی که در هفته گذشته در ارتباط با موضوع بدحجابی نوشتند؛ از چگونگی و شيوه برخورد خانوادههايی که برای رهايی فرزندانشان به کلانتریها مراجعه کرده بودند؛ از واکنشی که گروهی از بازديدکنندگان فيلم، بعد از شنيدن فريادهای دلخراش آن دختر، بروز دادهاند؛ يک جمعبندی ساده و سرپايی ارائه دهيم، میبينيم که مقوله حجاب و بدحجابی در جامعه ما، اکنون جهتی را دنبال میکند تا به يک معضل حاد روانیـاجتماعی مبدل شود [که بهزعم من، تا اندازهای هم شد]. در چنين شرايطی، انتظار انواع واکنشها و برخوردهای پيشبينی نشده، امریست طبيعی.
آيا نبايد انتظار داشت که همين يک نمونه مقدمه و زنگ خطری است تا تعدادی از جوانان ما [اعم از پسران و دختران] فردا و در واکنش به اعمال غيرانسانی و بغايت بیادبانه نيروهای انتظامی، دستهجمعی در ملاءعام لخت و عريان شوند؟ کاری به درستی و نادرستی حرکت ندارم، ولی آيا ضمانتی هست؟ تعدادی از خوانندگان «سايت بالاترين» مقوله فرهنگ ايرانی را برجسته نمودند و با تکيه برآن چنين انتظاری را حداقل از خانمها ندارند و مهمتر، يکی از آنها مینويسد: «اگر واقعا چنین کاری کرده باشه نشون میده نیروی انتظامی حق داشته همچین کسی رو دستگیر کنه ... نشان از شناخت خوب داره». چرا و به چه دليل؟ چون کاری کرد که باب طبع شما نبود؟
بديهیست که گروهی از جوانان ما کمتر به مقولات علت و معلول توجه میکنند. تعدادی نيز مثل قضاوتکننده بالا، بجای توجه به علت و مضمون واکنش، از هم اکنون و پيشاپيش، چشمها را به اندامهای لخت دخترخانمها و آقا پسرها دوخته است. مسلمن اين گروه بدنبال شنيدن استدلال نيستند و بهتر از هرکسی میدانند که در پوشش دادن به ضعفهای خويش، فرهنگ را علم کرده و بهانه میآورند. با اين وجود و با عرض پوزش بايد به اطلاع آنها برسانم که در شرايط حاد روانی، چنين انتظاری از فرهنگ ايرانی، انتظاری است عبث! واکنشهای روانی، فرهنگ و دين نمیشناسد. چهبسا ممکن است همين فردا، مادر يکی از معترضِان فرهنگ دوست، در دفاع از دختر همسايه، ناگهان و بدون مقدمه، لخت و عريان شود. آيا چنين صحنههايی اتفاق نخواهد افتاد؟ چرا! در سال گذشته هم چنين نمونههايی داشتيم از جمله، زن 57 سالهای را که از شدت عصبانيت، در اعتراض به دستگيری دخترش، ناگهان چادر و روسری را از سر برمیدارد و تار موهای سپيدش را بهمعرض تماشای عمومی میگذارد. حالا نگوئيد ميان آن دو حرکت تفاوتی است، بلکه به اين نکته توجه داشته باشيد که حرکت آن مادر و مادرهای ديگر، مقدمهای بود برای امروز؛ و حرکت اين دخترخانم، سرفصلی است برای فردا! اما اگر فردا چنين اتفاقی رُخ داد [که مطمئنم رُخ میدهد] تو جانب کداميک از دو صفی را که معترضان و نيروهای انتظامی در مقابله با يکديگر تشکيل میدهند را خواهی گرفت؟
در همين زمينه: تن و تنپوش سياه تو، خوشم میآيد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر