یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶

«کاست»نگری در رفتارها و برخوردها ـ ۲

در اين بخش، نخست توجه‌تان را به آخرين جوکی که در هفته گذشته ساخته شد و در فاصله زمانی اندکی در سراسر کشور رواج يافت جلب می‌کنم: «مردی تو حيابان يک دختره را بغل می‌گيره و شروع می‌کنه ماچ کردنش. نيروی انتظامی ميرسه می‌گيرتش. مرده ميگه چيه؟ معلم کلاس اولمه دارم ماچش می‌کنم!».
اين جوک، يک نمونه آشکار مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی عليه تغيير رويه در زندگی و برخورد با ديگران است! شکل و ظاهر برخورد، نوعی اخطار عريانی است که به احمدی‌نژاد می‌‌گويد: تو حق نداری از آن قالب قبلی و هميشه‌گی‌ات بيرون بيايی! اما محتوا و جهت اصلی ضربه، متوجه مقام زن و معلم در جامعه و بی اعتبار ساختن جايگاه رياست جمهوری است.
بديهی است که منظور آقای احمدی‌نژاد از برپايی آن نمايش [يعنی بوسيدن دست معلم]، تحقق يک هدف سياسی و از قبل برنامه‌ريزی شده بود. از اين مهم‌تر، اين نکته را هم می‌دانيم که به‌هيچ‌وجه نمی‌شود ميان آن نمايش و سطح تفکر و کارنامه‌ای که تا اين لحظه رئيس جمهور ارائه داد با انتظارات عمومی که در جامعه وجود دارد؛ حداقل ارتباط و تطابقی را برقرار ساخت. يعنی از منظر روانشناسی اجتماعی، همين عدم تطابق، زمینه را برای توليد و رواج طنزهای تلخ در جامعه مهيا می‌سازد. اما با کدام محتوا و منظوری؟ اگر او برای رسيدن به هدف خاصی مجبور به انجام نمايشی گرديد که در ظاهر نوعی سنت‌شکنی و تابوشکنی است؛ آيا وظيفه اجتماعی حکم می‌کنند تا از سنت‌هايی [آن هم سنتی بغايت علط] که می‌خواهد ميان زنان و مردان فاصله بی‌اندازد حمايت کنيم؟ يا نه برعکس، وظيفه داريم اين عمل نمايشی را به يک حرکت فرهنگی و عمومی ارتقاءاش دهيم؟
طنز، در واقع نوعی واکنش اجتماعی است؛ واکنشی هدف‌مند و انتقادی که می‌خواهد عدم انطباق محتوای ذهنی شهروندان را، با ساختار موجود و ديگر تمايلاتی که مسئولين امور می‌خواهند پسندهای خود را، همواره به‌عنوان ارزش‌های مقدس و جهان‌شمول وانمود سازند و قالب کنند؛ عريان نمايد. مضمون آن قاعده‌مند سازی و آينده‌نگری است، نه ويران‌گری و واپس‌نگری! از طرف ديگر، ميان طنزهای اجتماعی و طنزهايی که برای تفريح و سرگرمی [که معمولن غيرمؤثرند و محدود] ساخته می‌شوند، تفاوت‌هايی مضمونی وجود دارد. جنس و ساختار طنزهای اجتماعی به گونه‌ای است که هميشه تطابقی ميان ارزش‌های آگاهانه‌ی [مصمون طنز] توليد شده، و تأثير روانی‌ـ‌اجتماعی آن وجود دارد. يعنی اگر در جامعه‌ای مشاهده گردد که سطح و رواج و تأثير طنزهايی که تنها يک‌سری ارزش‌های ناخودآگاه [مثل هيجان، شور، کينه و غيره] را در جامعه توليد می‌کنند، در مقايسه با يک جامعه عادی نسبتن بالاست؛ آن‌وقت بايد در انتظار روند خودتخريبی و خودويرانی در جامعه باشيم.
معمولن بخش وسيعی از طيف‌ها و طبقات اجتماعی، در زندگی روزانه، غيرهوش‌مندانه از ارزش‌هايی پيروی می‌کنند که با ارزش‌هايی مورد نظر و توصيف آن‌ها، از اساس متفاوت است. مثل امروز، می‌بينيم بخشی از طيف‌هايی که خواستار تجددخواهی در ايران‌ بودند، با رواج آن جوک، تجدد را آشکارا و در عمل لگذمال کرده‌اند. توضيح اين نکته کمی مشکل است که چه عاملی اين گروه از انسان‌ها را ناگزير می‌سازد تا خلاف انديشه‌ها و اعتقادهای خود عمل کنند؛ ولی آيا اين نوع واکنش‌ها بدين معنا نيست که توازن نيروها در جامعه، هنوز به نفع گروه قومی و کاست‌نگر فرهنگی است؟ اين موضوع مهم اجتماعی را نبايد تا سطح چگونگی شخصيت و ظرفيت احمدی‌نژاد تقليل بدهيم، بل‌که اگر بار ديگر واکنش‌های عمومی شصت اخير را مجددن ليست کنيم؛‌ آن وقت انگيزه و هدف‌های اين قبيل واکنش‌ها [که کم هم نبوده‌اند]، دقيقن روشن خواهند شد. ديگر بجرأت می‌شود گفت که نوع رفتارها، نه ارتباطی به دولت مداخله‌گرای رضا خان داشت [خلاف بخشی از نظراتی که در ارتباط با حجاب، در هفته پيش گفته شد] و نه محصول شکست تلاش‌های بيش از اندازه شتاب‌آلود مدرنيزاسيون محمدرضا پهلوی بود. خود را، در خويش بيابيم!

هیچ نظری موجود نیست: