سرنوشت و آينده ايران با موضوعی بهنام پرتقال گره خورده است.
اگر قرار باشد سرنوشت پرتقالی را مردم و حرکت «از پائين» رقم بزنند، فرجام آن به «انقلاب پرتقالی» منتهی خواهد شد. بر عکس، اگر قرار باشد همين سرنوشت را دولتمردان و حرکت «از بالا» تعيين کنند؛ چارهای جز انتخاب رئيس جمهور پرتقالی نيست!
آيا آنگونه که ولی فقيه ادعا میکند که گروهی در ايران میخواهند سرنوشت انقلاب اسلامی را با پرتقال گره بزنند و در صدد تدارک بهراهانداختن انقلاب نارنجی هستند؛ واقعيت دارد؟ نظر ولی فقيه براساس اطلاعاتی است که در اختيارش میگذارند. تشخيص صحت و سقم و تحليل دقيق آن نظر زمانی ميسر است که آن دادهها منتشر گردند. اما اگر مشتاق شنيدن پاسخی ساده و تقريباً عامه فهم هستيد، به دو نکته مهم اشاره میکنم: نخست، در جامعهای که مردمش با کمبود ويتامين «ث» روبهرو هستند، به مرور و در طول زمان، نه تنها توانايی تحرک و تأمين ويتامين را از دست خواهند داد بلکه، درجه «آیکيو» آنچنان سير نزولی خواهد داشت که شعار طنزگونه «آزادی انديشه، بی کروبی نمیشه»، شعار روز گروهی از روشنفکران، دانشگاهيان و حتا فيلسوفهايش میشود؛ دوم، تجربه سی سال گذشته به روشنی گواه اين ادعاست که در عرصه سياست، هيچگونه اجماع نظری نه در بين بالايیها، و نه در بين پائينیها وجود نداشته و در آينده نزديک هم شکل نخواهد گرفت.
وقتی نه تحرکی وجود دارد و نه اجماع نظری، در نتيجه روی مقولهای بهنام «انقلاب پرتقالی» بايد خط قرمز کشيد! با اين وجود، از آن استدلال نبايد چنين نتيجه گرفت که ولی فقيه خلاف میگويد! سخنان او را اگر در برابر آئينه بگيريد، معنای سخناش روشن است: تنها با انتخاب رئيس جمهور پرتقالی میتوان چنين مشکلاتی را بر طرف نمود. يعنی تجارت را مقدم بر سياست بشناسيد! ولی آيا چنين انتظاری وجود دارد که جامعه ايرانيان بر سر مقوله تجارت به توافق و اجماع نظر برسند؟ يک نمونهی مشخص آن را که به «جنگ پرتقال» شُهره گرديد، در ماجرای زير میبينيم:
داستان توزيع پرتقالهای اسرائيلی را که فراموش نکردهايد؟ همان جنگ سياسیـتجاری را میگويم که دهـدوازده روز پيش در بورس خبرهای ويژه انتخاباتی قرار گرفته بود! خبری که مثل فواره اوج گرفت و در درون جامعه ايران فوران کرد و همزمان، چند جوک آبدار و جهتدار در بارۀ آن ساختند از جمله: «رئيس جمهور از هُلو کاست [منظور هولوکاست است] و به پرتقال آراست!»؛ چرا بعد چند روز تبليغ مستمر و با وجودی که طيف خاصی آن را حربه تبليغاتی مناسبی تشخيص داده بودند، ناگهان فروکش کرد و محو و ناپديد شد؟ آيا مخالفان رئيس جمهور در ميانه راه ناخواسته متوجه شدند که بزرگنمايی واردات پرتقال، بهنوعی تيشهزدن به ريشههای خود و نظام سياسیـسليقهای «امام» ساخته است؟ شايد! در هر حال ما مردمی که همهی مايحتاج زندگیمان از طريق واردات تأمين میگردد، ناچاريم ذات و قانون تجارت را خوب بشناسيم. خاصيت ذاتی تجارت _هم در جنگ و هم در صلح_ بدهـبستان است! برادران اصلاحطلب ما اگر جنگ سياسیـتجاری پرتقال را بخاطر گرفتن کرُسی رياست جمهوری ادامه میدادند، دستکم مجبور بودند دو چيز را از دست بدهند: نخست و غيرمستقيم ثابت میکردند که ثبات و استحکام نظام سياسیـايدئولوژيک، مثل خود پرتقال، از درون آبکی است؛ و دوم، چهره واقعی و انديشهی شبانـرمهگی خويش را برملاء میساختند.
تغيير و تبديل سريع خبرها به جوک، نوعی سياست است. البته سياستی مبتذل و خطرناک که مشوق پوپوليسم و سطحینگری است! نظام سياسی اسلامی بعد از انقلاب نيازمند چنين فضايی بود تا بتواند دورههای جنينی و کودکی را پشتِ سر بگذارد. اما آن نياز سبب شد تا طيفی ويژه با فرهنگی ويژه در صحن سياست ايران شکل بگيرد تا همهی پديدهها و فرايندها را با ديده «اينهمانی» _آنگونه که ديروز در پيروی از فرمان و خط امام پياده میکردند_ بنگرد. در حالی که تکتک آنان به درستی اين نکته را خوب میفهمند که نه نظام رهبری کنونی همان نظام امام ساخته هست و نه احمدینژاد، کپی رجايی! رجايی اگر معتقد بود مردم ايران برای خربزه انقلاب نکردند؛ برعکس، رئيس جمهور کنونی ايران معتقد است که انقلاب اسلامی بايد خربزه و پرتقال و ديگر نيازهای مردم را تأمين کند! با اين وجود، اگر میبينيم بسياری از کردارها، رفتارها و گفتارهای رئيس جمهور ايران شبيه ادبيات روزهای نخست انقلاب است و غير طبيعی به نظر میآيند، علت را بايد ناشی از شرايط گذاری بدانيم که نظام اسلامی در فراز و نشيبهای سياسی کنونی خود نيازمند بازیگریست که بی توجه به هياهوی حوزه نشينان، بسيار ماهرانه و هنرمندانه میخواهد « نقش محلل سياسی» را در نظام اسلامی بازی کند. اينکه بگوئيم ظرف زمانه، قانون فقهی «محلل» را برنمیتابد و فرد محلل را شخصيت متعادلی نمیشناسد و مهمتر، ظهور چنين پديدهای را در روزگار ما و آن هم در جهان سياست، کُمدی فلاکتبار ارزيابی میکند؛ بههيچ وجهی حلال مشکلات اساسی ايران و جامعهای که شتابان بهسمت خودنابودی گام برمیدارد نيست! نکته کليدی اين است که نسل دوم انقلاب [که احمدینژاد هم نامزد و منتخب آنان است] چگونه میخواهد و يا میتواند از درون يک ساختار کاملاً بسته و ملوکالطوايفی، بهسوی تجارت آزاد گام بردارد؟ آيا رهنمود اين است که ما از دروازهی سياست وارد بازار تجاری جهان بشويم؛ يا نه برعکس، با اتکاء به تجارت هم میشود فضای سياسی را متحول ساخت؟
گروهی اين حادثه را [ورود پرتقالهای اسرائيلی را] يکی از مهمترين طنزهای روزگار میشناسند، و غش غش میخندند که برخلاف همهی کشورهای جهان که گرفتار بحران مالی هستند، کشور ما گرفتار بحران پرتقال است! و گروهی ديگر با تأسف میگويند: «خودکرده را تدبير نيست!».
راستش را بخواهيد هنوز نمیدانم که با اتکاء به کدام عيار میشود طنز روزگار را سنجيد! ولی اگر قرار است بحران پرتقال را در رديف طنزهای ماندگار تاريخی قرار دهيم، محتوای حادثه نشان میدهند که طنزی است تلخ، غمانگيز و دردناک. زيرا که در اين ماجرا، «پاسداران ايدئولوژی» سنتشکنی میکنند و حاميان بهاصطلاح اصلاحات، در دفاع از بنيادگرايی و بازگشت به روزهای نخست انقلاب، واکنش نشان میدهند. اگرچه سنتشکنان با نگاه بغايت بدوی و ارتجاعی، شبيه همان نگاهی که اقوام مهاجم به خاک ايران داشتند، وارد کارزارها و رقابتهای اقتصادی شدهاند اما اصلاحطلبان نيز، از موضع دفاع از ثروتهای ملی و مهمتر، از موضع يک شهروند متمدن که خواهان مناسبات تجاری با همهی کشورهای جهان است، به مخالفت برنخاستند. استدلالشان اين است که پوپوليستهای عملگرا، ارزباوری را بر دينباوری ترجيح میدهند و در اين فرآيند، جايگاه و مقام ويژه روحانيت خدشهدار میگردد.
کسی که تلاش میکند تا دعواهای زمينی را به آسمانها بکشاند و در درون هالهای از تقديس قرار دهد، بدون رودربايستی، عوامفريب است! بههمين دليل آگاهانه وارد اين بُعد قضيه نمیشوم که چرا «ارزباوری» از آنجايی که همسو با واقعيتهای زمينی است، ارجحتر بر «دينباوری»ست؟ و باز دانسته از کنار يک پرسش سمج میگذرم که چرا بعد از دوازده سال شعار قانونگرايی و اصلاح ساختار نظام سياسی [ساختاری که برای روحانيت موجوديت و حق ويژهای قائل است]، گروهی از اصلاحطلبان تحت تأثير نوستالوژی «خطِ امام»، وارونه سوار خر اصلاحات شدهاند؟ و مهمتر، اين سخن معنادار ميرحسين موسوی را که به شيخ مکارم شيرازی [معروفترين مرد مادی حوزه که واردات شکر در انحصار اوست] وعدۀ سهم بيشتر داد و گفت: «هيچکس نمیتواند نقش مرجعيت را در ادارۀ [شما بخوانيد در تجارت] کشور ناديده بگيرد»؛ ناشنيده میگيرم ولی، آنچه که در ظاهر مفهوم نيست و نبايد از آن گذشت، چرا اصلاحطلبان در اين جنگ اقتصادی و در دفاع از گروهی از روحانيان [دينباوران] عليه گروهی از پاسداران [ارزباوران]، موضوع ورود پرتقالهای اسرائيلی را بهانه قرار دادند؟ البته خودشان بهتر از ما میدانند که برخلاف توجيههای سياسی، راه انداختن چنين هياهويی نه مبنای شرعی دارند و نه اعتبار سياسی، و در جايی هم نوشته نشده که تجارت يا بستن قراردادهای کاری با يهوديان، خلاف شرع است. تجربه ايرانـکنترا هم نشان میدهد که برادران خط امامی يکی از پيشگامان معامله اسلحه با واسطهگران يهودیـآمريکايی بودند. وانگهی، به جز خواجه حافظ شيرازی، پير و جوان میدانند که به همّت چند دلال حزباللهی لبنان، مدتی است که غيرمستقيم ميان ما و اسرائيل بدهـبستان تجاری برقرار است و از برکت چنين مبادلهای، شاه بلوط، عسل، پسته و غيره از جمله کالاهايی هستند که امروز خيلی آسان میتوان آنها را در بازارهای اسرائيلی تهيه کرد و خريد.
اگرچه آنها در ظاهر ادعا میکنند که صادقانه و بدون ريا، بخاطر جلب رضای خدا و خلق قهرمان مسلمان چنين هياهويی را راهانداخته بودند، و بهرغم پذيرش چنين گفتار و صداقتی، چيزی از اهميت مسئله کاسته نخواهد شد زيرا که آنان نسبت به درک دو موضوع غافل ماندند: نخست، اصلاحطلبان با اين هياهو خدای شيعيان را که همواره ليبرال، طرفدار آزادی تجارت بود و تجار را دوست و جبيب خود میشناخت؛ به چالش طلبيدند. دقيقاً با همان شکل و شيوهای که در ماههای نخست انقلاب، دولت ليبرال مهدی بازرگان را. و متأسفانه، اتخاذ چنين سياستی در هر دو مرحله، خلاف منافع خلق و خدا، در جهت عبوديت و در خدمت به منافع روحانيان بود. آيا اين دو نمونه نشان نمیدهند که تاکتيکها و رفتارهای سياسی آنان شبيه «نيش عقرب» است؟ دوم، غافل از اين که با چنين برخوردی قلب حساس خلق مسلمان و ضد استکباری را که مهمترين شعارش: «دَم غنيمت دان که عالم اين دَم است!» جريحهدار خواهند کرد و خواسته و ناخواسته آنها را در جهتی سوق خواهند داد تا از ميان دو نامزد _يا دو دولت گداپرور_ چربترين را انتخاب کنند.
ضميمه:
ده نظر و تحليل برای يک انتخابات؟
__________________________________