🔸 مفهومسازی در سادهترین بیان، نوعی شناسایی و تعریف دوباره از پدیدهها و رویدادها است. یعنی ارائه فهمی
تازه و دقیق، طبقهبندی دقیق و تعریف دقیقی از رویدادهای تاریخی گذشته میباشد.
🔸 اگرچه طرح «فهم دقیق» ممکن است تا حدودی چالشبرانگیز باشد ولی، منظور واقعی از آن سخن، گنجاندن یک
رویداد تاریخی در درون ظرف زمانه است. مثلن تاریخپژوهی که بتواند هنرمندانه سه مورد پایهای یا کلیدی یک رویداد
تاریخی پُر بار و فرازمانی را مانند: علت رویداد، هستهی مرکزی رویداد، و نتایجی که آن رویداد به بار آورده را دوباره در
کنار هم بچیند و برجسته کند؛ جامعه درک تازهتری از آن رویداد دریافت خواهد کرد. به چنین رفتاری میگویند
مفهومسازی. یعنی بیرون کشیدن مفهوم واقعی و نادیده گرفته شده از درون متن رویداهای تاریخی.
🔸 اکنون با توجه به تعریف بالا یادآوری یک نکته الزامیست که ما ایرانیان، یکسری رویدادها یا رُخدادهایی را در
گذشتهی بسیار نزدیکی پُشتِ سر نهادهایم بدون اینکه مفهومهای دقیق و واقعی آنها برایمان روشن باشند. بهترین
مثال، ارجگذاری به کارهای زنده یاد دکترمحمد مصدق است. ایرانیان در بزرگداشت و ارجگذاری از خدمات دکتر مصدق،
روز ۲۹ اسفند ماه هر سال را بخاطر «روز ملی شدن صنعت نفت» در سال ۱۳۲۹ شمسی، گرامی میدارند. در
حالی که مهمترین خدمت فکری و ارزشمند دکتر مصدق به مردم ایران، یک سال و ۴ ماه بعد از ملی شدن صنعت
نفت بوده است. او رویداد بسیار مهمی را کلید زد که هم نظام سلطنتی، و هم جمهوری اسلامی آگاهانه آن
رُخداد را از صفحهی سالنامه یا تقویم ایرانی پاک و محو کردند که مبادا روشنفکران پیرامون آن مفهومسازی کنند.
🔸 دکتر مصدق وقتی در سال ۱۳۲۲ شمسی طرح ممنوعیت واگذاری بی حد و مرز امتیازهای نفتی به قدرتهای
بزرگ را تقدیم مجلس چهاردهم کرد؛ دو هدف عمده و بههم پیوستهای را مد نظر داشت:
نخست، کوتاه نمودن دستِ حاکمیت مطلق انگلستان بر صنعت نفت ایران؛
و دوّم، انتقال مرکزیت قدرت سیاسی و تصمیمگیری از دربار، به مجلس شورای ملی بود.
🔸 اگر بند دوّم هدف بالا تحقق نمییافت، مسئلهی ملی شدن صنعت نفت و استقلال حقوقی آن در بستن
قراردادهای جدید بیمعنی میشدند و دربار ایران، دوباره همان مسیری را طی میکرد که پیش از ملی شدن
صنعت نفت مرسوم بود. اما از آنسو، پیاده کردن بند دوّم، نیازمند تغییر توازن قوا، هم در درون جامعه و هم در
میان صف دولتمندان بود. از این منظر، او مجبور شد که یک سال و ۴ ماه منتظر بماند تا آن لحظه تاریخی با
شرکت در «دادگاه لاهه» فراهم گردد. مصدق بعد از یک هفته از بازگشت پیروزمندانه خود از دادگاه لاهه به تهران؛ در
روز ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱ شمسی بهمدت سه ساعت با محمدرضا پهلوی شاه ایران بحث و گفتوگو میکند که
مطابق قانون اساسی مشروطه، مسئولیت وزرا به عهده نخستوزیر است. از این منظر انتخاب وزیر جنگ توسط شاه،
فاقد وجاهت ملی و قانونی است. با وجودی که قانون چنین حقی را برای شاه تعیین نکرده بود، شاه زیر بار چنین
پیشنهادی نمیرود و مصدق استعفاء میدهد.
🔸 بعد از استعفای مصدق، جامعه گرفتار شوک میشود و نسبت به واکنش شاه معترض میگردد. شاه نیروی
ارتش را همراه با تانکها به خیابانها میفرستد. گردش تانکها در شهر موجب زدوخورد شدیدی میان مردم و
ارتش میگردد. تعدادی از مردم کشته [۶۳ نفر] و مردم با دیدن خون و کشتهها بیاندازه جریحهدار میگردند و آتش
درگیری، شعلهورتر میشود. ارتش به ناچار عقبنشینی میکند و مردم، با شعار «یا مرگ، یا مصدق» بهسوی
مجلس حرکت میکنند تا مصدق را دوباره بر کرسی نخستوزیری بنشانند. این حرکت مردمی دو پیام تازهای
بعد از انقلاب مشروطیت از خود بجا گذاشت که متأسفانه روی آن کمتر کار شده است:
🔸 نخست، اعتراض سی تیر ماه ۱۳۳۱ شمسی، رفراندومی بود با پیام زیر: شاه در صورتی «سلطنت» خواهد
کرد که نخستوزیر، با رأی مردم انتخاب شود؛
🔸 و دوّم، سرریز مردم [در حالیکه مصدق را بر شانههایشان گرفته بودند] به درون مجلس شورای ملی، بدین
معنا بود که مجلس، تنها مرجع تشخیص صلاحیت نخستوزیر است نه شاه! که متأسفانه نسلهای
بعدی، بهسادگی از کنار چنین پیامهایی گذشتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر