چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۴۰۱

هزاره‌گرایی(Millennialism)

🔸 در درون یک نظام قدرتمند سیاسی/دینی یا یک روبنای بغایت خرافاتی و عقب‌مانده که به‌هیچ‌وجهی قابل انطباق بر 
زیر ساخت‌های مُدرن و جامعه‌ای که از زوایای مختلفی پیش‌رفته‌ست، نمی‌باشد؛ هرازگاهی یک‌سری 
عقب‌مانده‌ترین گروه‌های طُفیلی و افراطی [البته زیر نگاه و تمایل قدرت اسلامی] پر و بالی تازه می‌گیرند برای اجرای 
نمایش خاصی که در شرایط عادی وجود چنین عناصر افراطی و جنایت‌کاری که عمومن در زیر ساختارهای مُدرن لانه 
دارند، به‌هیچ‌وجهی قابل شناسایی و مشاهده نیستند. 
🔸 نظام اسلامی ایران در طول ۴۴ سال گذشته بارها نشان داد که در هر بُرهه‌ای که به بن‌بست سیاسی می‌رسد، 
بجای تأمل و جُست‌و‌جوی راه‌حل‌های منطقی و منطبق بر نیازهای جامعه، بر مبنای آموزه‌های خشن اسلامی، 
دست به سرکوب و کشتار می‌زنند. سرکوب و کشتار مخالفان در اسلام، یک اصل بنیانی است و تاریخ مُدرن ایران 
گواهی می‌دهد که آیت‌اله‌هایی مانند شفتی، نوری، کاشانی، بهبهانی، خمینی و خامنه‌ای دست‌کم در ۲۰۰ سال 
گذشته در بسیج و سازماندهی لومپن‌ها و دیوانگانی مانند خلخالی‌ها نقش مهمی داشتند و هم‌چنان دارند. از این 
منظر، هرگز نباید نام و خطر آنان در حافظه‌ی تاریخی جامعه ایران پاک و فراموش گردد که آخرین شاهکارشان، 
سازماندهی ظهور دوباره هزاره‌گرایان در درون قدرت سیاسی و جامعه است. 
🔸 اگرچه انگاره هزاره‌ای ریشه در تاریخ مذهب باستان ایران دارد ولی، باز تولید چنین توهمی در زمانه‌ی ما و

دقیقن بعد از خیزش انقلابی #زن_زندگی_آزادی که جهان را وادار به تحسین و اندیشیدن کرد؛ علت سیاسی 
دارد. دلایل متعدد سیاسی و جامعه‌شناختی مختلفی نشان می‌دهند که برخلاف باورهای هزاره‌گرایان باستانی،
هزاره‌گرایان نوپدید و عصبانی از غیبت طولانی مهدی موعود، ارتباط بسیار تنگاتنگی با قدرت سیاسی 
دارند و بنا به تجربه، در زیر چتر حمایت آنان قرار می‌گیرند. زیر سایه‌ی چنین حمایتی، نه تنها رهبران و فتوادهندگان 
گروه هزاره‌ای «اسیدپاشان» به صورت دختران زیباروی جوان ایرانی، شناسایی و محاکمه نشدند؛ فتوادهندگان 
«مسمومیّت» دخترکان نوجوان نیز ظاهرن ناشناخته خواهند بود. 

 

 
 
اصطلاح هزاره‌ای 
🔸 اصطلاح هزاره‌ای که یک اصطلاح ایرانی/زرتشتی است، به همان شکل و استنباطی که زرتشتیان به آن باور 
داشتند؛ وارد ادیان یهودی، مسیحی، اسلامی و بهائی گردید. در «مَزدَیَسنا» یا جهان‌بینی مزدایی، آن اصطلاح 
به‌معنای روز ظهور «سوشیانت» یا روز ظهور «مهدی موعود»ی است که در هر هزار سال اتفاق می‌افتد و صورت 
می‌گیرد. خود روز ظهور به «زبان پهلوی» روز رستاخیز یا «فَرشگَرد» نام دارد که در دین‌های «سامی» به آن روز 
«معاد» می‌گویند. 
🔸 توی پرانتز اضافه کنم که ریشه و باور فَرشگَردهای نوظهور سیاسی خارج از کشور نیز برگرفته از همان جهان‌بینی 
است. البته این هزاره‌گرایان سیاسی خارج از کشور که رضا پهلوی را «سوشیانت» عصر حاضر معرفی می‌کنند، پیش 
از این‌که پای‌بند به رستاخیز سیاسی یا فَرشگَرد باشند، بیش‌تر قدرت‌طلب‌اند و به‌دنبال «فر شِگِرد» هستند که با 
انواع شِگِردهای سیاسی و جعل تاریخی، می‌خواهند آن «فر ایزدی» را که متناسب با باور عقب‌مانده‌ترین 
ایرانیان است؛ برکرسی سلطنت بنشانند. این نکته را هم اضافه کنم که استخوان‌بندی بعضی از گردانندگان فرشگرد، 
با رانت حکومت اسلامی شکل گرفته است. یعنی می‌دانند که به دنبال کدام دست‌آوردی در آینده هستند. 
🔸 برگردیم به داستان پیشین. تاریخ گواهی می‌دهد که تعدادی از زرتشتیان ایران بر مبنای محاسبه‌ای پیش از 
دعوی «مسیح» به شهرهای مختلف اورشلیم، عمان و استامبول کوچ کرده بودند تا شاهد روز ظهور موعود باشند. 
یکی از آخرین کوچ کنندگان زرتشتی، فردی بود به‌نام «یوحنا» که پس از گذشت ۵۰ سال بعد از دعوی مسیح، 
به شهر استانبول رسیده بود. او در آن شهر وقتی خبر دعوی و به صلیب‌کشیدن مسیح و همین‌طور محتوای نظریات 
او را از زبان حواریان مسیح شنید؛ در استامبول توقف نمود و  «انجیل یوحنا» [یکی از انجیل‌های چهارگانه را] می‌نویسد 
که برگرفته از ستیزهای پایان ناپذیر میان «آهورا و اهریمن» است. 
🔸 اما غرض از این اشاره و گریززدن به تاریخ این است که آن «سوشیانت»ی که باید ظهور می‌کرد، در دین یهودی، 
شد همان ظهور «کورش» نخستین پادشاه ایرانی که با حمله به بابل، حکومت ظلم را برانداخت و یهودیان دربند را 
آزاد کرده بود؛ در مسیحیت، آن باور تبدیل شد به بازگشت آسمانی مسیح و قُدوسی که از همه منزه‌تر است بعد 
از هزار سال؛ سوشیانت مذهب شیعه نیز، هم‌زمان باور به ظهور مشترک مهدی با حسین بن ابیطالب را دارد؛ و 
در دین بهائیت نیز اثبات باور هزاره‌ای، همان توجیه ظهور پیش و دنبال باب و بهاءالله‌ می‌باشد. در واقع آن هسته اصلی 
باور هزاره‌ای زمان زرتشت، هیچ تغییر بنیانی‌ای نکرد. حتا دیدیم شبی را که «باب» در شیراز دعوی ظهور و هدایت 
منتظران نمود، آن شب به لحاظ تقویمی برابر بود با سال ۱۲۶۰ هجری قمری. یعنی هزار سال از مرگِ بی‌فرزند 
«حسن عسگری» یازدهمین امام شیعیان می‌گذشت. این چند نمونه به‌سهم خود نشان می‌دهند که از هفده قرن 
پیش از ظهور مسیح، تا ۱۸۶۰ سال بعد میلاد مسیح، هسته‌ی مرکزی باور هزاره‌ای هم‌چنان بدون تغییر مانده است.  
 
حکومت دین/سیاسی
🔸 اما چه علت و دلیلی دارد که بعضی از تئوریسن‌های جمهوری اسلامی معتقدند مضمون باور هزاره‌ای در طول تاریخ 
بارها تغییر کرده است؟ آن‌ها در پاسخ به این پرسش گریزی می‌زنند به کلیسای کاتولیک قرن شانزدهم که بنیان‌گذاران 
باور هزاره‌ای را به «مرتدین» و «بدعت‌گذاران» سیاسی نسبت می‌دهند. یعنی از منظر سیاسی، با برجسته کردن 
این نمونه مثال‌ها، می‌خواهند شکل‌گیری چنین باوری را در حساب «سکولار»ها بگذارند و ثابت کنند که سازماندهی
«فَرشگَرد» هم ریشه در چنین باوری دارد. 
🔸 وقتی در برابر یک پرسش کلیدی قرار می‌گیرند که ریشه‌ی باور هزاره‌ای در ایران باستان بود، چرا از تاریخ ایران 
مثال نمی‌آورید؟ می‌گویند که به تاریخ ایران نمی‌شود اطمینان کرد. این پاسخ بی‌اعتبار، به‌نوعی پرده‌پوشی و پنهان 
کردن یک واقعیت تلخ تاریخی است. اهل تاریخ می‌دانند که بعد از حمله‌ی «اسکندر مقدونی»، «زروانیان» 
سرنوشت‌باور، از زرتشتیان انشعاب کردند. در باره علت و دلیل انشعاب آن‌ها پیش از این در «وبلاگ» نوشته‌ام. اما 
غرض از این اشاره، زروانیان در سال ۲۲۶ میلادی  با ارائه یک تحلیل سیاسی [نه تحلیل دینی]، حکومت دینی 
ساسانیان را به‌عنوان داشتن «فر ایزدی» حمایت کردند. و در حمایت از ساسانیان، شبیه‌ی شیعیان امروز طرف‌دار 
اسلام سیاسی، همه‌ی جنایت‌های خاندان ساسانیان را توجیه و مورد حمایت قرار دادند. چنین اتفاق و حمایتی مبداء 
باور گروهی از پژوهشگران غربی از جمله «نورمن کوهن» در کتاب «به‌دنبال باور هزاره‌ای» گردید که هزاره‌گرایان را 
به دو بخش «سکولار» [زروانیان] و «مهدی باوران» [زرتشتیان] تقسیم کرد. «خانم جمیله کدیور» نیز همراه با 
همسرش «مهاجرانی» که هم از توبره میخورند و هم از آخور، از همین منظر است که مقصر اصلی مسمومیّت 
۹۲۰ تن از دختران نوجوان را در شهرهای مختلف ایران، به گردن اپوزیسیون سکولار/برانداز می‌اندازد. 
🔸 اصطلاح سیاسی «سکولار» از زمان جنبش مشروطه به این‌سو وارد ادبیات ایران گردید. در طول ۱۲۰ سال 
گذشته، نمونه‌ای را سراغ داریم که اپوزیسیون سکولار ایرانی مانند تقی‌زاده‌ها، جمال‌زاده‌ها، ارانی‌ها، مصدق‌ها 
و غیره در جهت پیش‌بُرد هدف‌های خود جامعه و مردمش را بخاک و خون بکشند؟ وقتی نمونه‌ای از این رفتارها در 
تاریخ ایران وجود ندارد، بر مبنای کدام استدلالی امثال خانم کدیورها اپوزیسیون سکولار را متهم می‌کنند؟ همه‌ی ما 
می‌دانیم که «تهمت‌زنی» یکی از خصلت‌های اصلی و بنیانی مسلمانان است و آن‌ها، تنها از این‌طریق می‌توانند
افکار عمومی را به انحراف بکشند. 
🔸 گردانندگان مادی‌طلب، مال‌طلب و منفعت‌طلب جمهوری اسلامی از آن‌جایی که شناخت دقیقی نسبت به دین و 
دین‌داری و آرمان‌شهری دینی و ارتباط تنگاتنگش با خرافات دارند؛ نیک می‌دانند که بعد از کشتارهای اخیر علیه 
خیزش انقلابی #زن_زندگی_آزادی؛ ممکن است روان‌پریش‌های هزاره‌ای آرمان‌خواه مسلمان که بخشی از 
پایه‌های اجتماعی حکومت را تشکیل می‌دهند؛ علیه حکومت ستمکاری که با "اعمال خود مانع ظهور" می‌گردنند؛ 
شورش کنند. دانستن چنین واقعیتی کمک می‌کند تا در جهت خنثی‌کردن چنین اتفاقی، حکومت اسلامی پیشاپیش 
به دو شیوه‌ی مختلف برخورد کند: نخست متوسل شود به گروهی از افراد رانتخواری مانند خانم کدیورها، تا افکار 
عمومی را به انحراف بکشاند؛ و دوّم، آموزش غیرمستقیم روان‌پریش‌های هزاره‌باور درون امت را، تا به این نتیجه 
برسند که یکی از علت‌های تأخیر ظهور مهدی موعود، وجود همین خانم‌های جوان اهریمن صفت و شیطان باوری 
هستند که با برهنه کردن موی سر، موجب روی برگردانی مهدی موعود گردیدند. ‌
🔸 از منظر تاریخی شبیه‌ی چنین اتفاقی [یعنی نارضایتی شدید هزاره‌باوران] را در حکومت دینی ساسانیان بعد 
از کشتار وحشتناک مزدکیان شاهد بوده‌ایم. اما از آنجایی که در آن عصر تفکیک ضد انسانی «اُمت» و «ملت» در 
درون جامعه وجود نداشت؛ سیاست‌مداران آن روزگار متوسل گردیدند به یک شیوه عقلانی / انسانی «زنجیر 
عدالت» انوشیروان. برعکس، خودخواهی، فرقه‌گرایی و کم‌دانشی حکومت اسلامی سبب می‌شود که دامنه‌ی 
ظلم و ستم و بدبختی و کشتار، روز‌_‌به‌_روز گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌گردد. حالا خود اصلاح‌طلبان نیز متوجه چنین 
واقعیتی شدند که به‌ترین شیوه برخورد اصلاح‌طلبانه با حکومت اسلامی، براندازی آن است. و با توسل به چنین 
شیوه‌ای، هم جامعه و هم آن گروه از مسلمانانی که به هر دلیلی مقید به حکومت هستند، رهایی می‌یابند.  

 

هیچ نظری موجود نیست: