زمانی که داشتم گزارش دلنشين و قدمبهقدم خانم نوشين احمدیخراسانی را میخواندم، بعد از دو سه پاراگراف، بهتبعيت از دلِ شوريده و بیتاب، برای مدتی از متن نوشته بيرون زدم و به دور دستها پرواز کردم. به دنيايی که نه جايی برای بيان حرفهای دل وجود داشت و نه مجالی برای باروری و بروز تکدلی. دنيايی که حرفها و نکتههايش مختص صاحبدلان بودند، نه خيل بیشمار تودههای زحمت و گزارشگران. چرا که جای تکدلیها هميشه در پستوی خانهها و گاهگاهی در پچپچهای دو نفره و دور از چشم اين و آن بود. و اين قانون نابرابر، زن و مرد نمیشناخت!
اگر بخواهم در مقام مقايسه، تفاوتهای زندگی ميان دو نسل را در يک جملهی بسيار کوتاه بگويم و بنويسم: نسل امروز، از بسياری جهات نسل خوشبختی است. چرا که در جهانی زندگی میکند که عمدهترين و اصلیترين مشخصه آن، ارتباطات همگانی است. نسل امروز، نه تنها قادرست همهی درددلها، نظرها و هنرهايش را (همهی آن چيزهايی که به مفهوم بُعد فردی قابل تعريف و ارائهاند) يکجا و با تمامی ظرفيتاش در عرصه عمومی عرضه کند، بلکه فرجام چنين کاری (يعنی عرضههای متوالی و مداوم در جامعه و در بين مردم)، موجب تحقق و تقويت شرايطی خواهند شد که ايدهها و انديشههای فردی در حوزه ارتباطات انسانی، بيش از پيش مورد تعامل و مبادله قرار گيرند.
نسل گذشته با دو مشکل اساسی مواجهه و دست بهگريبان بود: يکی عدم وجود حداقل فضايی برای تنفس عمومی در جامعه، و ديگری عدم وجود ابزارهای مناسب برای تک تنفسها. معنای اين حرف چيست؟ تحول در يک جامعه تابع قوانين خاصی است. مطابق قوانين اجتماعی، مادامی میتوان فضای تنفسی سالمی را برجامعهای حاکم ساخت که پيش از آن، امکان برقراری روابط متعادل ميان انسانها، در درون جامعه مهيّا گردد. روابطی که براساس مبادله ايدهها شکل و قوام میگيرند و به شبکههای مختلف اجتماعی فرا میرويند.
در دوران ما، امکانی برای برقراری روابط متعادل ميان انسانها اصلا وجود نداشت. يعنی ابزارهايی که میتوانستند چنين روابطی را برقرار و تسهيل سازند، تنها محدود میشدند به دو رسانهی عمده. و بديهی است که در يک جامعه استبدادی و بهدور از رقابتها، نه تنها رسانهها در خدمت جهتدادن افکار عمومی برای منظورهای خاصی هستند، بلکه افکار جهت يافته، فاقد آن جانمايههای اوليه و ضروری برای برقراری روابط متعادلاند.
وانگهی، ايدهها، محصول جرقههای تکذهنها است. اگر ابزاری برای ارائه ايدهها و نظرهای فردی در جامعه وجود نداشته باشند، درجه اعتماد بهنفس صاحبنظر و افرادی که آمادگیهای لازم را برای اظهار نظرها [البته نه بهمفهوم نظريه پرداز] و ارائه پيشنهادهای مختلف و متنوع دارا هستند، همواره سير نزولی را طی خواهند کرد. چرا که افزايش يا کاهش درجه اعتماد بهنفسهای فردی، هميشه و در همه حال وابسته به فرايند مبادله است. بهطور مثال، شايد بهزعم عدهای گزارش «امضای ضربدری»، تنها و در سطح يک داده خامی که وجه عمده آن را احساسات فردی رقم میزند، فاقد حداقل ارزشهای تحليلی است. آن را دوباره در زير ذرهبين نقد بگيرند و کاستیهايش را آشکار سازند. با وجود براين، همين نقدها و يا تأييدی را که سايتها و وبلاگهای مختلف از طريق لينکدادن ابراز داشتهاند، نشانه سطح مبادله در جامعه امروزی است. از اين فعل و انفعالات، نه تنها حاميان کمپين يک ميليون امضا، جان تازهای خواهند گرفت و درصد اعتماد بهنفسشان افزايش میيابد، بلکه از آنسوی هم میتوان استنباط کرد که جامعه بسمت هويتيابی مدنی است.
منظور از اين بحث مقدماتی توضيح يک نکته مهمی است که اين قبيل گزارشها، در زمانه ما هم نوشته و جمعآوری میشدند ولی، سرشت روابط عمومی و سازمانهای اجتماعیـسياسی بهگونهای بودند که آن گزارشات، بههيچوجه نمیتوانستند در جامعه انعکاس بیابند. شايد يکی و از جمله مهمترين علت چنين امری را ناشی از ناتوانی و عدم ظرفيت ابزارهای انعکاسدهنده بدانيم. اما مسئله اصلی اينجاست که اگر در مقابل ارتباطها و تعاملهای نظری درون جامعه، سدهای مختلفی قرار بگيرند، حرکت عمومی کدام جهت را دنبال خواهد کرد؟ پاسخ به اين سئوال را در فرصتی ديگر دنبال خواهم کرد.
اگر بخواهم در مقام مقايسه، تفاوتهای زندگی ميان دو نسل را در يک جملهی بسيار کوتاه بگويم و بنويسم: نسل امروز، از بسياری جهات نسل خوشبختی است. چرا که در جهانی زندگی میکند که عمدهترين و اصلیترين مشخصه آن، ارتباطات همگانی است. نسل امروز، نه تنها قادرست همهی درددلها، نظرها و هنرهايش را (همهی آن چيزهايی که به مفهوم بُعد فردی قابل تعريف و ارائهاند) يکجا و با تمامی ظرفيتاش در عرصه عمومی عرضه کند، بلکه فرجام چنين کاری (يعنی عرضههای متوالی و مداوم در جامعه و در بين مردم)، موجب تحقق و تقويت شرايطی خواهند شد که ايدهها و انديشههای فردی در حوزه ارتباطات انسانی، بيش از پيش مورد تعامل و مبادله قرار گيرند.
نسل گذشته با دو مشکل اساسی مواجهه و دست بهگريبان بود: يکی عدم وجود حداقل فضايی برای تنفس عمومی در جامعه، و ديگری عدم وجود ابزارهای مناسب برای تک تنفسها. معنای اين حرف چيست؟ تحول در يک جامعه تابع قوانين خاصی است. مطابق قوانين اجتماعی، مادامی میتوان فضای تنفسی سالمی را برجامعهای حاکم ساخت که پيش از آن، امکان برقراری روابط متعادل ميان انسانها، در درون جامعه مهيّا گردد. روابطی که براساس مبادله ايدهها شکل و قوام میگيرند و به شبکههای مختلف اجتماعی فرا میرويند.
در دوران ما، امکانی برای برقراری روابط متعادل ميان انسانها اصلا وجود نداشت. يعنی ابزارهايی که میتوانستند چنين روابطی را برقرار و تسهيل سازند، تنها محدود میشدند به دو رسانهی عمده. و بديهی است که در يک جامعه استبدادی و بهدور از رقابتها، نه تنها رسانهها در خدمت جهتدادن افکار عمومی برای منظورهای خاصی هستند، بلکه افکار جهت يافته، فاقد آن جانمايههای اوليه و ضروری برای برقراری روابط متعادلاند.
وانگهی، ايدهها، محصول جرقههای تکذهنها است. اگر ابزاری برای ارائه ايدهها و نظرهای فردی در جامعه وجود نداشته باشند، درجه اعتماد بهنفس صاحبنظر و افرادی که آمادگیهای لازم را برای اظهار نظرها [البته نه بهمفهوم نظريه پرداز] و ارائه پيشنهادهای مختلف و متنوع دارا هستند، همواره سير نزولی را طی خواهند کرد. چرا که افزايش يا کاهش درجه اعتماد بهنفسهای فردی، هميشه و در همه حال وابسته به فرايند مبادله است. بهطور مثال، شايد بهزعم عدهای گزارش «امضای ضربدری»، تنها و در سطح يک داده خامی که وجه عمده آن را احساسات فردی رقم میزند، فاقد حداقل ارزشهای تحليلی است. آن را دوباره در زير ذرهبين نقد بگيرند و کاستیهايش را آشکار سازند. با وجود براين، همين نقدها و يا تأييدی را که سايتها و وبلاگهای مختلف از طريق لينکدادن ابراز داشتهاند، نشانه سطح مبادله در جامعه امروزی است. از اين فعل و انفعالات، نه تنها حاميان کمپين يک ميليون امضا، جان تازهای خواهند گرفت و درصد اعتماد بهنفسشان افزايش میيابد، بلکه از آنسوی هم میتوان استنباط کرد که جامعه بسمت هويتيابی مدنی است.
منظور از اين بحث مقدماتی توضيح يک نکته مهمی است که اين قبيل گزارشها، در زمانه ما هم نوشته و جمعآوری میشدند ولی، سرشت روابط عمومی و سازمانهای اجتماعیـسياسی بهگونهای بودند که آن گزارشات، بههيچوجه نمیتوانستند در جامعه انعکاس بیابند. شايد يکی و از جمله مهمترين علت چنين امری را ناشی از ناتوانی و عدم ظرفيت ابزارهای انعکاسدهنده بدانيم. اما مسئله اصلی اينجاست که اگر در مقابل ارتباطها و تعاملهای نظری درون جامعه، سدهای مختلفی قرار بگيرند، حرکت عمومی کدام جهت را دنبال خواهد کرد؟ پاسخ به اين سئوال را در فرصتی ديگر دنبال خواهم کرد.
۴ نظر:
دوست ناديدهام ممنون و سپاس
حسن، نازنين برار!
نمیدانم چرا تو "متن" وبلاگت را بازنشسته کردهای و چسبيدهای به حاشيه؟ همين يادداشتهای تقويمی (کرونولوژيک) را اگر در متن بگذاری بهتر نيست؟
موفق باشی.
salam.omid daram ke haletan khub bashad va ayam be kam.
salam,umadam salami konam va arezuye rozhaye shad va khub baraye shoma va azizanetan.
ارسال یک نظر