بخش سوم گفتار شورشهای کارتونی مصادف شد با حوادث تأسفبار و کشتارهای داخلی عراق. شعلهور شدن آتش انتقامجويی شيعيان، عليه نيروهای سنی مذهب. شعلههايی که اگر از همين لحظه آغاز، توسط کشورهای همسايه و جهان مهار نگردد، نه تنها مردم عراق را درگير و مشغول يک جنگ داخلی دراز مدت خواهد نمود، بلکه کل منطقه را گرفتار بحرانی بمراتب پيچيدهتر، خطرناکتر و علاجناپذيرتر خواهد ساخت.
در زير ذرهبين واقعيتها و مضمون واکنشهای تعصبآميز فرقهای، نخستين و مهمترين نکتهای که میتوان گفت: هم تهاجم به دراويش گنابادیها در قم، و هم بمبگذاری سامره و متعاقب آن ترورهای شبانه چند روز گذشته در عراق، دقيقا متناقض با ادعاها و حرکتهايی هستند که هفته پيش، مسلمانان عليه چاپ کاريکاتورها و در دفاع از پيامبر اسلام به راه انداخته بودند. پذيرفتنی نيست که از يکسو احساسات مسلمانان بخاطر چاپ کاريکاتوری جريحهدار گردد، ولی از سوی ديگر رفتارهای اجتماعی، فرهنگی و سياسی آنان ناقص گفتار پيامبر باشد که مسلمانان را «الگوی ديگر فرقهها»[سوره بقره، آيه 143] قرار داده است و بیهيچ تأملی، از کنار ضرب و شتم و کشتار مسلمانان عليه مسلمانان، چشمبسته میگذرند.
همين دوـسه نمونه مشخص و متناقض، منحنی نزولی و عدم ثبات را در کشورهای منطقه نشان میدهد. در اينگونه جوامع، وقتی همه چيز را، حتا دين، اخلاق و انسانيت را، قبيلهای و خودی و غيرخودی میکنند؛ به همان نسبت، ناچاريم تا از دريچهای ديگر، روند اوضاع و احوال را در منطقه بسيار مهمتر، عميقتر و پيچيدهتر از سر و صداهايی ببينيم که در ارتباط با چاپ کاريکارتورها راه انداخته بودند. بطور مشخص و به مفهوم واقعی، ما اکنون با محيطی کاملا آشفته و بحرانی روبهرو هستیم. در چنين محيطهای آشفته و غيرمتعادل، بروز رفتارها و واکنشهای متفاوت و متضاد، امری است کاملا طبيعی و عادی. با وجود براين، چنين وضعيتی بههيچوجه توجيهگر حرکت ضد اخلاقی روزنامههای اروپايی نيست. وانگهی، مقوله اخلاق، تنها وجه نمادين انتقاد است. تأثيرات منفی و تخريبی چاپ کاريکاتورها، از زوايای مختلف علمی و سياسی نيز قابل بررسی و انتقادند:
نخست اينکه چاپ کاريکاتورها بعنوان یک عامل محرک، کمک نمودند تا سيستمهای بحرانی و نامتعادل، بيش از پيش غير خطی گردند. تودههای عامی ناخواسته به زير پرچمهايی گرد آيند که گروهی با انگيزهها و هدفهای خاصی آنرا برافراشته بودند. در واقع کاريکاتوريستها با اين عمل، ضربه بزرگی بر پيکر نيروهای متوسط جوامع مختلف منطقه فرود آوردند. بهسهم خود، علتی شدهاند تا آنها به حاشيه رانده شوند و سکوت کنند. دوم و متعاقب آن، بستر حرکتهای فرصت طلبانه را، هم برای تعدادی از حکومتها، و هم برای نيروهای افراطی و بنيادگرا در منطقه گشودند. و خلاصه سوم، عين همان بحران را به کشورهای اروپايی انتقال دادهاند. از يکسو چنين فضايی مشوق مهاجرانی گرديد [يک نمونه آن امضای هفده هزار متقاضی پناهندگی در دانمارک بود] تا از فرصت بهره بگيرند و بلاتکليفی حقوقی خويش را با چاپ کاريکاتورها پيوند بزنند و از سویديگر، واکنشهای راست افراطی را که خواهان سياستهای سختگيرانهتری هستند، عليه دولت بدنبال داشته است.
جامعه اروپا، بیآنکه ذرهای در باره معنای «عصر فرصت» برای اقليتها، در زندگی امروز و سمتی را که جهان قرن بيستويکمی دارد بهخود میگيرد مطالعه و دقت کند، تنها بر روی سازماندهی تعدادی از کشورها انگشت میگذارد. حداقل آقای فوگ راسموس نخستوزير دانمارک، ظاهرا نمیتواند ميان اين دو ارتباط برقرار سازد و يا هنوز نمیداند که چرا رهبران دينی مهاجران مسلمان « دو چهره هستند ـ به انگليسی يا دانماركی پيام تفاهم ارسال میكنند اما به عربی عكس آن را». و يا وقتی به کشورهای منطقه سفر میکنند «كاريكاتورهای جعلی را كه هرگز در نشريههای دانمارک منتشر نشده بود در كشورهای اسلامی دست به دست گرداندند».
کشورهايی که بدليل عدم توزيع درست و منطقی قدرت و ثروت، گرفتار بحرانهای مداوم و علاجناپذيری هستند، خود مهمترين منبع ثروت و يگانه عامل فرصتهای طلايی، برای اقليتهای بنيادگرا و افراطی در ديگر کشورهای جهان نيز هستند. چرا که آنها، اقليتهای محوری و راست را بهترين چوب لای چرخهی امور میبينند. بديهی است که چرخه ماشين جهانی زمانی میتواند گردش رو به جلو را ادامه دهد، که همه سيستمهای موجود در دنيا، همآهنگ و منظم حرکت کنند. از اين منظر، کشورهای اروپايی بايد بپذيرند که باز کردن سيستمهای سياسی بسته و غير منظم، يا مبارزه با حکومتهای توتاليتر در منطقه، نه به مفهوم دخالت در امور ديگر کشورها، بلکه به معنای دفاع از سامانگيری، صلح و گردش همآهنگ چرخه جهانی است. آنان، چارهای غير از اين ندارد تا بجای هياهو در مورد مقوله آزادی و مرزهای نامحدود آن، در لحظه حاضر، مقوله سيستمهای مخرب، کارشکن و خطرناک را بطور فوری و جدی در دستور کار و بررسی قرار دهند.
اما ديديم که اروپا در مقابله با بحرانهای منطقهای، فاقد يک استراتژی روشن است. پيش از ماجرای اخير، شيوه برخورد دولتهای اروپا در زمان خاتمی نشانداد که آنها، حمايت از تغييرات دموکراتيک را بعنوان جزء تفکيکناپذيری از يک استراتژی عمده و بزرگتر، که به مُدرن سازی اقتصادهای منطقهای میانديشد، نمیدانند و به آن پايبند نيستند. بدون استراتژی، سنگينی فشارهای سياسی کشورهای اروپايی [خصوصا در ارتباط با بحران هستهای]، پيش از اينکه علتی برای تغييرات سيستمی گردد، به عاملی برای افزايش و گسترش بدبختیهای مردم منطقه از جمله ايرانيان، خواهد بود.
و خلاصه و بطور ويژه، مادامیکه در سيستم سياسی و ملوکالطوايفی ايران، تغييراتی اساسی ايجاد نگردد، تأمين صلح در منطقه امکانپذير نخواهد بود. بحث برسر سرنگونی حکومت يا تحميل جنگی ديگر به مردم منطقه نيست، بلکه تغييرات دموکراتيک، بايد از درون خود کشور و از طريق حمايت از عناصری که توان هدايت جامعه را بسمت دموکراتيزه کردن دارا هستند صورت بگيرد. ديپلماسی اروپا نشان داد که حتا در دفاع از اصلاحطلبان، و حمايت از آنان بسيار ضعيف و غيرفعال عمل کرد است. اينکه بدون توجه به سيستم بازدارنده سياسی، تنها به انتخابات دلخوش بود [برخوردی که در ارتباط با انتخاب خاتمی نشاندادند]، نوعی عوامفريبی سياسی است.
تأثير شورشهای کارتونی ـ ۱
تأثير شورشهای کارتونی ـ ۲
در زير ذرهبين واقعيتها و مضمون واکنشهای تعصبآميز فرقهای، نخستين و مهمترين نکتهای که میتوان گفت: هم تهاجم به دراويش گنابادیها در قم، و هم بمبگذاری سامره و متعاقب آن ترورهای شبانه چند روز گذشته در عراق، دقيقا متناقض با ادعاها و حرکتهايی هستند که هفته پيش، مسلمانان عليه چاپ کاريکاتورها و در دفاع از پيامبر اسلام به راه انداخته بودند. پذيرفتنی نيست که از يکسو احساسات مسلمانان بخاطر چاپ کاريکاتوری جريحهدار گردد، ولی از سوی ديگر رفتارهای اجتماعی، فرهنگی و سياسی آنان ناقص گفتار پيامبر باشد که مسلمانان را «الگوی ديگر فرقهها»[سوره بقره، آيه 143] قرار داده است و بیهيچ تأملی، از کنار ضرب و شتم و کشتار مسلمانان عليه مسلمانان، چشمبسته میگذرند.
همين دوـسه نمونه مشخص و متناقض، منحنی نزولی و عدم ثبات را در کشورهای منطقه نشان میدهد. در اينگونه جوامع، وقتی همه چيز را، حتا دين، اخلاق و انسانيت را، قبيلهای و خودی و غيرخودی میکنند؛ به همان نسبت، ناچاريم تا از دريچهای ديگر، روند اوضاع و احوال را در منطقه بسيار مهمتر، عميقتر و پيچيدهتر از سر و صداهايی ببينيم که در ارتباط با چاپ کاريکارتورها راه انداخته بودند. بطور مشخص و به مفهوم واقعی، ما اکنون با محيطی کاملا آشفته و بحرانی روبهرو هستیم. در چنين محيطهای آشفته و غيرمتعادل، بروز رفتارها و واکنشهای متفاوت و متضاد، امری است کاملا طبيعی و عادی. با وجود براين، چنين وضعيتی بههيچوجه توجيهگر حرکت ضد اخلاقی روزنامههای اروپايی نيست. وانگهی، مقوله اخلاق، تنها وجه نمادين انتقاد است. تأثيرات منفی و تخريبی چاپ کاريکاتورها، از زوايای مختلف علمی و سياسی نيز قابل بررسی و انتقادند:
نخست اينکه چاپ کاريکاتورها بعنوان یک عامل محرک، کمک نمودند تا سيستمهای بحرانی و نامتعادل، بيش از پيش غير خطی گردند. تودههای عامی ناخواسته به زير پرچمهايی گرد آيند که گروهی با انگيزهها و هدفهای خاصی آنرا برافراشته بودند. در واقع کاريکاتوريستها با اين عمل، ضربه بزرگی بر پيکر نيروهای متوسط جوامع مختلف منطقه فرود آوردند. بهسهم خود، علتی شدهاند تا آنها به حاشيه رانده شوند و سکوت کنند. دوم و متعاقب آن، بستر حرکتهای فرصت طلبانه را، هم برای تعدادی از حکومتها، و هم برای نيروهای افراطی و بنيادگرا در منطقه گشودند. و خلاصه سوم، عين همان بحران را به کشورهای اروپايی انتقال دادهاند. از يکسو چنين فضايی مشوق مهاجرانی گرديد [يک نمونه آن امضای هفده هزار متقاضی پناهندگی در دانمارک بود] تا از فرصت بهره بگيرند و بلاتکليفی حقوقی خويش را با چاپ کاريکاتورها پيوند بزنند و از سویديگر، واکنشهای راست افراطی را که خواهان سياستهای سختگيرانهتری هستند، عليه دولت بدنبال داشته است.
جامعه اروپا، بیآنکه ذرهای در باره معنای «عصر فرصت» برای اقليتها، در زندگی امروز و سمتی را که جهان قرن بيستويکمی دارد بهخود میگيرد مطالعه و دقت کند، تنها بر روی سازماندهی تعدادی از کشورها انگشت میگذارد. حداقل آقای فوگ راسموس نخستوزير دانمارک، ظاهرا نمیتواند ميان اين دو ارتباط برقرار سازد و يا هنوز نمیداند که چرا رهبران دينی مهاجران مسلمان « دو چهره هستند ـ به انگليسی يا دانماركی پيام تفاهم ارسال میكنند اما به عربی عكس آن را». و يا وقتی به کشورهای منطقه سفر میکنند «كاريكاتورهای جعلی را كه هرگز در نشريههای دانمارک منتشر نشده بود در كشورهای اسلامی دست به دست گرداندند».
کشورهايی که بدليل عدم توزيع درست و منطقی قدرت و ثروت، گرفتار بحرانهای مداوم و علاجناپذيری هستند، خود مهمترين منبع ثروت و يگانه عامل فرصتهای طلايی، برای اقليتهای بنيادگرا و افراطی در ديگر کشورهای جهان نيز هستند. چرا که آنها، اقليتهای محوری و راست را بهترين چوب لای چرخهی امور میبينند. بديهی است که چرخه ماشين جهانی زمانی میتواند گردش رو به جلو را ادامه دهد، که همه سيستمهای موجود در دنيا، همآهنگ و منظم حرکت کنند. از اين منظر، کشورهای اروپايی بايد بپذيرند که باز کردن سيستمهای سياسی بسته و غير منظم، يا مبارزه با حکومتهای توتاليتر در منطقه، نه به مفهوم دخالت در امور ديگر کشورها، بلکه به معنای دفاع از سامانگيری، صلح و گردش همآهنگ چرخه جهانی است. آنان، چارهای غير از اين ندارد تا بجای هياهو در مورد مقوله آزادی و مرزهای نامحدود آن، در لحظه حاضر، مقوله سيستمهای مخرب، کارشکن و خطرناک را بطور فوری و جدی در دستور کار و بررسی قرار دهند.
اما ديديم که اروپا در مقابله با بحرانهای منطقهای، فاقد يک استراتژی روشن است. پيش از ماجرای اخير، شيوه برخورد دولتهای اروپا در زمان خاتمی نشانداد که آنها، حمايت از تغييرات دموکراتيک را بعنوان جزء تفکيکناپذيری از يک استراتژی عمده و بزرگتر، که به مُدرن سازی اقتصادهای منطقهای میانديشد، نمیدانند و به آن پايبند نيستند. بدون استراتژی، سنگينی فشارهای سياسی کشورهای اروپايی [خصوصا در ارتباط با بحران هستهای]، پيش از اينکه علتی برای تغييرات سيستمی گردد، به عاملی برای افزايش و گسترش بدبختیهای مردم منطقه از جمله ايرانيان، خواهد بود.
و خلاصه و بطور ويژه، مادامیکه در سيستم سياسی و ملوکالطوايفی ايران، تغييراتی اساسی ايجاد نگردد، تأمين صلح در منطقه امکانپذير نخواهد بود. بحث برسر سرنگونی حکومت يا تحميل جنگی ديگر به مردم منطقه نيست، بلکه تغييرات دموکراتيک، بايد از درون خود کشور و از طريق حمايت از عناصری که توان هدايت جامعه را بسمت دموکراتيزه کردن دارا هستند صورت بگيرد. ديپلماسی اروپا نشان داد که حتا در دفاع از اصلاحطلبان، و حمايت از آنان بسيار ضعيف و غيرفعال عمل کرد است. اينکه بدون توجه به سيستم بازدارنده سياسی، تنها به انتخابات دلخوش بود [برخوردی که در ارتباط با انتخاب خاتمی نشاندادند]، نوعی عوامفريبی سياسی است.
تأثير شورشهای کارتونی ـ ۱
تأثير شورشهای کارتونی ـ ۲
۱ نظر:
سلام
دیگه سرم گیج رفت از این آسمون ریسمون بافتن ها
ارسال یک نظر