جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۶

«کاست»نگری در رفتارها و برخوردها ـ ۱

در ايران وقتی نوع نگرش، تمايل و شيوه برخورد گروهی از انسان‌ها در زندگی و نسبت به فرهنگ رايج و مأنوس تا حدودی تغيير می‌کرد، يعنی گامی فراتر از سنت و رسومی که در مناسبات روزمرۀ رعايت و مبادله می‌شدند برمی‌داشتند؛ طيف وسيعی از بستگان، آشنايان، اهالی محل و حواشی، پيشاپيش و ناخودآگاه واکنش نشان می‌دادند و می‌گفتند: پدرت را که بخاطر داری؟ يا، بابات رو که فراموش نکردی؟
اين پرسش‌های نيش‌دار و طعن‌آميز، نوعی سنگ‌اندازی، مانع‌تراشی و کنترل اجتماعی در برابر تفييرات بود. نوعی شانتاژ عمومی است که مدافعان حراست از خط قرمزها و سنت‌های قومی‌ـ‌قبيله‌ای‌ـ‌دينی، می‌خواستند با استفاده از اين اهرم، هرگونه تغيير و تحولی را در درون جامعه و در بين مردم مانع گردند و متوقف‌اش سازند. احتمالن شما نمونه‌ها و شيوه‌های ديگری را هم می‌شناسيد ولی، ماهيت همۀ آن‌ها يکی است. هدف و انگيزه اصلی چنين برخوردی در ظاهر، حفظ اصالت است. به زبانی ديگر، يعنی بازگشت به گذشته و ماندن در همان حال و روز پيشين!
از طرف ديگر به رخ کشيدن وابستگی‌های قومی‌ـ‌قبيله‌ای و مذهبی نياکان و يادآوری موقعيت اجتماعی پدران، وجه دومی هم دارد که همانا تلاش برای جداسازی قوم‌ها، طايفه‌ها، طبقه‌ها و ملت‌ها از يک‌ديگرست. يعنی مانع شدن از برقراری ارتباطی جديد و نزديک با ديگران، بمنظور کسب تجربه‌های تازه از مقايسه‌ی فرهنگ‌ها و همين‌طور برگزيدن به‌ترين‌ها. اگرچه اين دو عامل و دو ابزار [جداسازی و مانع‌تراشی] حفظ اصالت، در اشکال‌ مختلف و در پوشش باورهای فرهنگی، اعتقادات مذهبی و گاهی نيز بصورت مخالفت‌ها يا جانب‌داری‌های سياسی در جامعه ما متظاهر می‌گردند ولی در همه حالات، بايد آن‌ها را در زمرۀ رفتارهای «کاست‌نگر»، که يک مقولۀ فرهنگی است بحساب آورد و مراد از اين برخوردها، در مجموع تأمين منافع، آرامش و مصلحت کاستی است.
در ايران وقتی صحبت از کاست می‌شود، همه قشر خاصی را مثال می‌آورند. ولی منظور اين نوشته کاست فرهنگی و گروه قومی [نه به‌مفهوم قديم] مشخصی است که هم بخش وسيعی از طيف‌ها، اقشار و طبقات مختلف اجتماعی را شامل می‌گردد و هم برمبنای يک‌سری رفتارهای معين و پايدار شناسايی می‌شوند. دليل همبودی و پيوستگی اين نيروهای نامتجانس که در مقاطع اساسی و حساس، بارها سد راه تحول در کشور گرديدند، ساخت اجتماعی ناقص و منگول ايران است. در اين ساخت، بسياری از اقشار و طيف‌های مختلف، به مفهوم واقعی سيال‌اند. شکيل نيستند. نگرش‌ها، منش‌ها و واکنش‌های روزمره‌شان به‌هيچ‌وجه منطبق بر سطح تحصيلات، موقعيت‌های اجتماعی و حتا منبع درآمدهای‌شان نيست. همين مسئله امر جابه‌جايی را در درون جامعه بسيار تسهيل می‌کند و می‌بينيم که چگونه برسر ساده‌ترين و بديهی‌ترين موضوعات، هميشه موج بزرگی در کشور به‌راه می‌افتد.
ادامه دارد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.خوب بايد اول مردم را کوچک کرد،و بهشان قبولاند که چيز مهمی نيستند،تا بتوان سوارشان شد.درد در آنجاست که خيلی وقتها خودمان هم آنرا میپذيريم.