مردم ايتاليا با گامهای ناتوان و با
هزارويک نوع شکوترديد، هماکنون
بهسمت محل صندوقهای آراء در
حرکتاند. از روزی (6 فوریه 2008)
که جورجیو ناپلیتانو رییس جمهور ایتالیا،
بهعلت عدم توافق پارلمان را منحل
کرد، تا همين امروز، هنوز نمیتوان
نشانههايی از توافق و همراهی را
در ميان احزاب مختلف مثال زد و نمونه آورد.
آخرين نظر سنجیها نشان میدهد که بخشهای مختلف مردم، تمايلی به شرکت در انتخابات امروز ندارند اما، مآبقی که تا اين لحظه بر سر صندوقها حاضر شدند، قرارست از بين سيلويو برلوسکونی محافظهکار و والتر ولترونی ليبرال [البته عضو حزب ليبرال]، يکی را بعنوان رئيس دولت انتخاب کنند.
اگر برلوسکونی در اين انتخابات پيروز گردد [بهاحتمال زياد پيروز خواهد شد]، در طول چهارده سال گذشته، برای چهارمين بار انتخاب میشود. چهار بار ظهور و سقوط در چهارده سال، معنايش آن است که هنوز در ايتاليا بر سر يکسری مسائل اساسی مربوط به مشروعيت، ساختار، و کاربرد قدرت، کشمکش وجود دارد.
ايتاليای امرور، در واقع کشوری است که پس از سقوط دولت بنيتو موسولينی در شمال ايتاليا (دوم ماه مه 1945) و بعد از شکست کامل فاشيسم، متولد گرديد. يعنی در اوج بحرانی که مردم ميان سه دولت بهظاهر متفاوت _دولت فاشيست شمالی، دولت نظاميان در مرکز (روم) و دولت بینام و نشان باندیـعشيرهای جنوب_ در نوسان بودند، بهکمک و مامايی آمريکايیها و انگليسیها زاده شد. جوانان آرمانخواه و پارتيزانهای گاريبالدی، بیتوجه به ماهيت و زمينههای اساسی بحران در ايتاليا، فکر میکردند با دستگيری و اعدام سريع موسولينی [با يک ساعت فاصله]، احتمالاً میتوانند يکشبه و با سرعتی خارقالعاده، جامعه ايتاليا را اينرو و آنرو کنند و از آن حالت و چهرۀ پيشين [توتاليتاريسم]، به حالتی ديگر و در شکلی تازه [دموکراسی] در جهان جلوه دهند.
از آن روزگار، يعنی از روز اعدام موسولينی تا امروز، 62 سالی گذشته است. اما مردم ايتاليا، هنوز روی خطوط اساسی تمدن به توافق نرسيدهاند. يک نمونهاش انتخابات امروز است که دولت منتخب، شصتودومين [62] دولت بعد از جنگ جهانی دوّم است. يعنی هر سال يک دولت؟! آيا اين همه نفی و جابهجايی و تغيير، فلسفهی زايش و نفی «جيوانی جنتيله» را در اذهان تداعی نمیکنند؟ فلسفهای که فاشيسم ايتاليا از آن تغذيه میکرد و زايش خود را با نفی خشونتآميز ديگر ايدهها و انسانها عرضه نمود؟
اينکه چرا ايتاليا بعد گذشت شش دهه هنوز نتوانسته است يک هويت سياسی دمکراتيک بهخود بگيرد، دلايل متفاوتی میتواند داشته باشد اما، مهمتر دليل آن شايد نگاه گذشتهنگر ايتاليايیها به زندگی باشد. ياد سخنان دو سال پيش «داريو فو» نمایشنامهنویس معروف ایتالیایی و برنده جايزه نوبل افتادم که میگفت: «من معتقم مردم برای فرستادن برلوسکونی به خانهاش هر کاری از دستشان بربیاید انجام میدهند. در میلان ما برای کنارزدن دست راستیها میتوانیم یک مبارزه جانانه انجام دهیم. پیروزی در اینجا اهمیت بسیار زیادی دارد. پس از برلوسکونی، پیروزی جناح چپ میانه میتواند به منزله تنفس هوای تازه باشد».
۲ نظر:
چرا همه چیز در همه جا به هم ریخته؟ سوال من اینه:)
در ضمن آسمون برگشته.
!خوشحالم که برگشتی گيلدا جان
در شمن، آسمان همه جا به يک رنگ است :)
ارسال یک نظر