سه‌شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۷

خطر وارونه‌گويی‌های رسانه‌های حزبی

مدتی است که گروهی از رسانه‌ها در مخالفت با دولت و نهادهای وابسته به آن، هسته‌ی اصلی خبرها و ماهيت حادثه‌ها را از اساس ناديده می‌گيرند. شيوه برخورد به نحوی‌ست که بيش‌تر، آن وجه از خبرها را _‌که عموماً فرعی‌ست_ برجسته و بازتاب می‌دهند که در کل و يا تاحدودی، با هدف‌ها و انگيزه‌های‌شان سازگاری داشته باشد. يعنی به جای سوق‌دادن افکار عمومی در جهت تعمق، انديشيدن و خِرد ابزاری، آنان را در راستای تمايلات، منافع و هدف‌های حزبی خود (که معنايی جز اخلاق ابزاری ندارد) سمت و سو می‌دهند.
از همين آغاز بگويم که به‌زعم من، دولت کنونی در مقايسه با دولت‌های پيشين جمهوری اسلامی، دولتی است خارج از زمان و از بسياری جهات غيرنُرمال. يعنی رفتار و گفتار و عمل‌کردش به‌گونه‌ای است که می‌تواند سوژه‌های مناسبی برای انواع سليقه‌ها، افراد، گروه‌ها و حزب‌ها فراهم کند. اما از طرف ديگر، فراموش نبايد کرد که همين دولت غيرنُرمال، منتخب مردم (به اضافه کمی دست‌کاری در آرای دور نخست) است و بسياری او را در مقايسه با ديگر کانديداها، از هر لحاظ ترجيح داده‌اند! واقعاً دليل چنين انتخابی چه بود؟ و چه نوع استنباط و تعريف درستی را می‌توان از اين کُنش جمعی بيرون کشيد؟
ساده‌ترين و در عين حال اساسی‌ترين پاسخ اين است که بخش عمده اذهان عمومی به‌دليل پائين بودن سطح آگاهی‌های جمعی، در چنين شرايطی گرفتار يک‌سری ضعف‌ها و اختلاط‌هايی می‌گردند که به‌آسانی، نمی‌توانند ميان منافع فردی و ملی پُلی بزنند و يا آن دو را برهم‌ديگر انطباق دهند. مادامی‌که مردم تعريف دقيق و واحدی از منافع ملی ندارند و بعضی‌ها آن‌را در تضاد با تعاليم اسلامی می‌بينند، يا از آن‌سو، درکی نادرست [و چه‌بسا بغايت ارتجاعی] از منافع فردی و خودنفعی را [که نمونه اسف‌بار آن نابودی و غارت ثروت‌های ملی زير عنوان غنيمت و تصاحب و غيره است] در درون جامعه اشاعه می‌دهند؛ وجود چنين کُنش‌ها و يا واکُنش‌های جمعی در درون جامعه، تا حدودی طبيعی است و خارج از انتظار نيست. همه هم می‌دانيم که در گريز از چنين وضعيتی، راهی غير از بالابردن سطح آگاهی جمعی و برهم‌زدن موازانه‌ی کنونی در درون جامعه وجود ندارد. اينجاست که وظيفه رسانه‌ها _‌به‌ اين دليل که حوزه عمل آن‌ها جامعه است و با افکار عمومی سروکار دارند‌_ حکم می‌کند تا با توليدات درست و تمرکز روی مسائل اساسی جامعه، سطح آگاهی جمعی را ارتقاء دهند.
حال ببينيم رسانه‌های داخلی با دو خبر مهم هفته چگونه برخورد کرده‌اند؟ واکنش منطقی يک ژورناليست حرفه‌ای [اعم از حزبی يا آزاد] در برابر خبر غافل‌گيرکننده‌ای مانند تغيير وزير کشور، يا وقوع انفجار در حسينيه شهر شيراز چيست و چگونه می‌توانستند اين دو خبر را با مقولۀ ارتقاء و اشاعه آگاهی در درون جامعه پيوند بزنند و به‌خدمت بگيرند؟ اگر اصل بنيانی آگاهی دادن و جلب توجه عمومی به ماهيت رويداها و عمل‌کردهاست، آن وقت برای يک ژورناليست مهم اين نيست که موافق يا مخالف دولت کنونی هست. از اين منظر آيا نبايد از تغيير وزيری که روش و عمل‌کردش از اساس برخورد فراقانونی بود، استقبال کنيم؟ پس چرا ژورناليست‌های ما اين وجه را در گزارش‌های خود عمده نکردند؟ آيا مگر شعار اصلی اصلاح‌طلبان دولتی، رعايت و احترام به قانون نبود؟ چرا در اين زمينه چيزی ننوشتند؟ چرا بيش‌تر در جهت دامن‌زدن و بزرگ‌نمايی بحرانی برآمدند که دولت گرفتار آن است؟
همين‌طور در ارتباط با وقوع انفجار در شهر شيراز، عمده مطبوعات کشور در جهت کشف تناقض و توطئه بود. همه ماهيت خبر را که نشانۀ بی‌تفاوتی و عدم احساس مسئوليت در قبال امنيت عمومی است، از اساس ناديده گرفته‌اند. واقعاً چرا بايد سلاح‌ها و مواد محترقه را بدون هيچ‌گونه حفاظت و کنترلی، در امکان عمومی تلمبار کرد و به نمايش گذاشت؟ مطبوعات کشور به‌جای آن‌که اين حادثه را با نيروگاه‌های هسته‌ای ايران گره بزنند و توضيح دهند اگر چنين انفجاری در يکی از اين نيروگاه‌ها رُخ می‌داد، هم اکنون ملت ايران با فاجعه جبران‌ناپذيری روبه‌رو می‌گرديد؛ مسير ديگری را دنبال کردند. جهتی که معنايش دامن‌زدن به بحران است. و برای شعله‌ور نگه‌داشتن اين بحران، تا آن‌جا پيش رفتند که سخنان شخصيت جنگ‌طلبی چون «انجوی‌نژاد» را که هدفی جز راه‌انداختن نزاع‌های مذهبی در داخل کشور ندارد؛ برعليه دولت برجسته و پرچم ساختند؟! اگر بگويم معنای اين عمل چيزی جز اخلاق ابزاری، يعنی «هدف وسيله را توجيه می‌کند» نيست، خطا گفتم؟
البته اين نوع درگيری‌ها و اصطکاک‌ها، تازگی ندارد. همين‌طور شيوه برخورد و خاصيت حزب‌ها و جبهه‌های موجود به‌دليل آميختگی سياسی‌ـ‌ايدئولوژيکی که با حکومت دارند، از هر نظر مشخص است. انتقادها و مخالفت‌های آن‌ها، پيش از اين‌که در جهت تقويت، احترام و رعايت به قانون و در خدمت به اصل تفکيک قوا باشد، عملاً در جهت کسب سهم‌خواهی بيش‌تر است. اين سهم‌خواهی را هم فقط می‌توان از طريق دامن‌زدن به بحران، کسب کرد. اما، مسئله کليدی اينجاست که با گسترش بحران در لحظه کنونی، ممکن‌است پروسه گذار در نقطۀ اقتدارگرايی بی‌بندوبار، برای مدتی متوقف گردد. به‌زعم من که پيش از اين در مقاله «پوست‌اندازی و استراتژی تازه» توضيح دادم، دولت احمدی‌نژاد، يک دولت «محلل» است. اين گروه از دولت‌ها، هم مولود و هم مولّد بحران‌اند. تجربه‌های مختلف اجتماعی و سياسی نيز نشان می‌دهند که شخصيت‌ها «محلل»، در زيرپا گذاشتن قراردادهای اوليه، بسيار مستعد و از هر نظر آمادگی دارند. و مهم‌تر، بحران کنونی را نمی‌شود در درون مرزهای ملی زندانی کرد. يعنی فرجامی جز جنگ را به‌دنبال نخواهد داشت. حالا پرسش اين است که آيا جنگ، می‌تواند تأمين‌گر منافع و امنيت ملی ما باشد؟

ضميمه:
بيماری اصلاح‌طلبی / عمار ملکی

پرونده‌ای عليه يک اقليت / پويا شوقی

«ده نظر و تحليل برای يک انتخابات؟»

۳ نظر:

قلم گفت...

آقای درویش پور اینکه می گوئید آيا نبايد از تغيير وزيری که روش و عمل‌کردش از اساس برخورد فراقانونی بود، استقبال کنيم؟
آنگاه بر اساس تجربه و واقعیت باید پرسید که فکر می کنید که حکومت از این تغییر واقعا به دنبال آوردن وزیری است که دیگر اقدامات فراقانونی نکند و آیا اصلا این وزیر را به خاطر اقدامات فراقانونی اش تغییر می دهد و یا این وزیر هم برای این حکومت کفایت نمی کند و حتی به این هم راضی نیستند. این حکومت که همه چیزش فراقانونی است پس همه می دانند که دلیلی برای خوشحالی و استقبال نیست.


اما در جائی که می گوئید مطبوعات کشور به‌جای آن‌که اين حادثه را با نيروگاه‌های هسته‌ای ايران گره بزنند و توضيح دهند اگر چنين انفجاری در يکی از اين نيروگاه‌ها رُخ می‌داد، هم اکنون ملت ايران با فاجعه جبران‌ناپذيری روبه‌رو می‌گرديد؛ مسير ديگری را دنبال کردند.
برای من بیشتر به یک شوخی شبیه است و هم اکنون دارم عاقبت آن نگون بختی که چنین جراتی را دراین شرایط جمهوری اسلامی به خرج دهد را در جلوی چشمانم می بینم.

اینجا ایران است زیر نظر حکومت اسلامی و باید به اندازه چیزی که هست از آن توقع داشت و نه بیشتر.

حسـن درويـش‌پور گفت...

قلم عزيز
موضوع بر سر روش برخورد ژورناليست‌هاست نه برسر هدف‌هايی که دولت با تغيير اعضای کابينه دنبال می‌کند. خواهش می‌کنم اين‌قدر ايران‌ـ‌ايران هم نگوئيد. اگر انسان‌های آزادمنش در جهت تغيير اوضاع کنونی باشند، چاره‌ای جز گام‌برداشتن به جلو ندارند. يک نمونه‌اش خود تو! مگر خود تو در وبلاگت ننوشتی که بايد نوک پيکان را بسمت خامنه‌ای نشانه برويم؟ مگر خود تو سخنان اکبر اعلمی را به فال نيک نگرفتی؟ اين چيزهايی که نوشتی شوخی بود؟
وانگهی، آن دو نمونه مختلفی را که در بالا اشاره کردی، بمنظور روشن شدن بحث مثال زدم. نه قصدم اين بود که برای ژورناليست‌های ايرانی قالب مشخصی تهيه کنم، و نه به اين اصل دروغين پايبندم که فعاليت‌ها تنها در طرح مسائل صرف سياسی معنی می‌دهند. در ضمن، خواهان و در انتظار فداکاری و از جان‌گذشتگی کسی نيستم. با اين وجود، يک نکته بسيار مهم را نبايد از قلم انداخت، يک ژورناليست آينده‌نگر و خواهان تحول و تغيير، به‌تر از من و تو می‌داند که اولويت‌ها و آرزوهای مردم به عنوان بخشی از فرآيند تغيير دائمی، مدام در حال دگرگون‌شدن هستند. روی همين دگرگونی‌ها و نيازهای عمومی تکيه کند. کسی که هدفش آگاهی دادن است، از هزار‌و‌يک در و ديوار، می‌تواند وارد شود.
ممنون از کامنت تو!

قلم گفت...

راستش در ان نوشته من منظورم چهارتا ادم کله گنده و شناخته شده و داخل حاکمیت بودند که باید خامنه ای را هدف قرار بدهند وگرنه من می دانم که اگر یک روزنامه نگار و یا شخص عادی بخواهد این کار را انجام بدهد کلاهش پس معرکه است. اون اقای رشیدیان نماینده ابادان در مجلس ششم را که به خامنه ای تذکر داد را ندیدید چکارش کردند. من هم بیرون گود نمی نشینم و به بقیه بگم لنگش کن اما خوب این کارها فداکاری هم لازم دارد.
در ضمن رک و راست بگویم که من خیلی خیلی هم خوش خیالی کرده ام در آن مطلب و خودم هم می دانم که چنین نخواهد شد.
بازهم می گویم که فعلا اینجا ایران تحت حاکمیت این چنین نظامی است و باید به اندازه ای که هست از ان توقع داشت.
شاید زیاد بدبین باشم اما باید بگویم که کسی که هدفش اگاهی است تجربه به او آموخته است که از هر دری وارد شود از کجا سر در خواهد آورد.

شما می گوئید که اينجاست که وظيفه رسانه‌ها _‌به‌ اين دليل که حوزه عمل آن‌ها جامعه است و با افکار عمومی سروکار دارند‌_ حکم می‌کند تا با توليدات درست و تمرکز روی مسائل اساسی جامعه، سطح آگاهی جمعی را ارتقاء دهند.
خیلی ساده می پرسم که کدام رسانه ها مد نظر شماست و ایا می توانید مشخصا نام ببرید؟
آیا ارتقا دادن سطح اگاهی جامعه خواسته این حکومت و رسانه های تحت کنترلش است؟
به مطبوعات مثلا نیمچه ازاد اجازه انجام این کار را خواهند داد؟

می گوئید که آيا مگر شعار اصلی اصلاح‌طلبان دولتی، رعايت و احترام به قانون نبود؟ چرا در اين زمينه چيزی ننوشتند؟ چرا بيش‌تر در جهت دامن‌زدن و بزرگ‌نمايی بحرانی برآمدند که دولت گرفتار آن است؟

می پرسم که آیا در برابر این غول بی شاخ و دم ضد قانون هردمبیلی می توان از احترام به قانون دم زد.

شما می گوئید که اگر بگويم معنای اين عمل چيزی جز اخلاق ابزاری، يعنی «هدف وسيله را توجيه می‌کند» نيست، خطا گفتم؟
شما خیلی هم درست گفتید اما باید بگویم که جامعه فعلی به این صورت است و همه به دنبال سهم خواهی هستند و به هر وسیله ای که بگوئید رقیب را از میدان به در می کنند. یک روز نوبت این است و دیگر روز نوبت آن و فقط شدت و حدت و روشش فرق می کند و صد البته عنایت معظم له.

باید طرحی نو درانداخت وگرنه امید بستن به اصلاح آب در هاون کوبیدن است و بس. شوره زار این حکومت اجازه رویش خار مغیلان هم نمی دهد چه برسد به شاخه گلهای مد نظر شما.

ببخشید اگر پراکنده گوئی کرده و یا بدون توجه به عمق مطلب شما چیزی نوشتم.