جامعه فرهنگيان مبارز، از طريق [فراخوانی] عمومی، معلمان کشور را برای اعتصابی سراسری در روز سيزدهم مهرماه، روزجهانی معلم، فراخوانده است. اما متن سرخ و شهادت طلبانه فراخوان، ناسازگار با شأن و مقامی است که فرهنگيان قصد دارند از آن جايگاه، احقاق حق کنند. حرفه معلمان، در هرشرايط و موقعيتی، حرفه ايست آموزشی و مضمون اطلاعيه اخير، در اين زمينه نارسا است و خوانندگان را بی مهابا، بياد دوران پيش از انقلاب می اندازد. وقتی اطلاعيه را با سخنان بسيارمتين، وزين و منطقی آقای محمود بهشتی لنگرودی، دبيرکل کانون معلمان ايران، که خبرگزاری ايلنا پيش از اين گزارش کرده بود، مقايسه می کنم؛ احساس خاصی به من دست ميدهد که نويسندگان آن فراخوان، بيش از حد انتظار، از فشار و درد های اقتصادی – اجتماعی رنج می برند و تحت تأثير همين رنج، «مسير» ی را «نمايان» ساختند که شايسته مقام معلمان نيست.
اعتراض به ناعدالتی ها، اجحاف ها و ستم هايی که به قشر شريف و زحمتکش فرهنگيان روا ميدارند، جزئی از حقوق شهروندی معلمان است. خصوصاً هنگاميکه به تجربه ثابت شد که «در مجموعه حاکميت، اراده راسخی وجود ندارد که به خواسته های فرهنگيان توجه کنند»، ضروريست از طريق اعتصاب سراسری، افکار عمومی را متوجه شرايط کنونی سازند. بحث برسر اعتصاب نيست، بحث برسر جايگاه، مقام و نقش اعتصاب کنندگان است. بحث برسر افرادی است که وقتی وارد حرفه فرهنگی می شوند، حال بهر دليل و منظور و انگيزه ای، خواسته يا ناخواسته، مسئوليت بزرگی را در قبال جامعه و آينده آن می پذيرند. برهمين اساس فرهنگيان مجبورند تا کار، زندگی و حتی مبارزات خود را متناسب با تعهدی که پذيرفته اند، تنظيم کنند.
اينکه حاکميت اسلامی ايران نسبت به امور فرهنگ و آموزش بی توجه و حتی در اين زمينه ها بغايت ارتجاعی می انديشد؛ و به تبع آن، محدوديتها و مشقات فراوانی را بر فرهنگيان تحميل کرده و عرصه کار و زندگی را برآنان تنگ می سازند؛ اينکه مردم و جامعه، عليرغم کيفيت کنونی و سطح تحصيلات، هنوز به آن حد از رشد و مطلوبيتی نرسيده اند تا بخواهند در برابر مشقاتی که معلمان متحمل می شوند، حساسيت نشان دهند؛ و دهها نمونه ديگر، در مجموع نبايد توجيه کننده شرايطی باشند تا فرهنگيان عزيز، از زير بار مسئوليتی که پيش از آن پذيرفته اند، شانه خالی کنند. گفتار آنان در کلاس، نمی تواند معنايی جدا از کردار آنان را در زندگی و مبارزه روزمره، در اذهان تداعی سازند؛ و برهمين اساس نيز مقام، اعتبار و ارزش معلمان در جامعه، حتی در آن جامعه ای که مردمش ظاهراً بی تفاوتند، مقامی است خاص و ارجمند. وانگهی، ساده ترين حرکت معلمان را ميليونها چشمان کنجکاوه، سمج و کاونده تعقيب می کنند. اگر همه ما به اين مهم واقفيم که آينده سازان ميهن را، جامعه معلمان آموزش می دهند و تربيت می کنند؛ پس هيهات! هيهات! که مبادا جوانان و نوجوانان ايرانی از حرکات شما چنين استنباط کنند که راه آينده، راهی است انقلابی!
چنين استنباطی، می تواند اعتبار و مقام معلمان را در جامعه خدشه دار سازند. فرهنگيان، در کار، در زندگی و حتی در مبارزه عليه بی عدالتی، خشونت و جهل، تنها يک ابزار را می شناسند و آن هم «کلمه» است. آنان با همين ابزار کالای فرهنگی توليد می کنند، خشت های زندگی آينده را بنا می سازند و طرحها و نقشه ها می ريزند. از آنجائيکه اين طبقه صاحبان سرمايه های معنوی هستند، پيش و بيش از سايرين مجبورند نسبت به معانی و مضامين کلمات حساس باشند. بنظر من، چنين حساسيتی را نمی شود بطور روشن و واضح در اطلاعيه فرهنگيان مشاهده کرد. اگر چه همه ما، از جمله معلمان، خواهان تغيير حکومت اسلامی هستيم، اما اين تغيير، نه معنی انقلاب را در اذهان تداعی می کند و نه می تواند با کلمه «سقوط» ی که در فراخوان آمده است، هم معنی و مترادف باشد. اگر واقعاً دوست داريد که اعتصاب شما، مبدأ و « نقطه آغازين مبارزات آزادی خواهانه مردم ايران باشد»، مجبوريد از هم اکنون گامها را آگاهانه و شمرده برداريد. بدون محاسبه و تعمق، هيچ يک از گروههای اجتماعی، نه قادر به ارائه الگوی رفتاری مناسبند و نه می توانيم به آزادی مطلوب، عليرغم همه جانفشانی ها و تحمل مشقات فراوان، دست يافت. فرهنگيان بارها و بارها در عرصه های کار و زندگی نشان داده اند که انسانهای مسئولی هستند و طبيعتاً انتظار عمومی نيز چنين است که با همان پيشينه، قدم به عرصه مبارزه بگذارند.
بعنوان يک همکار، دوست و حامی راه و انديشه شما، موفقيتان را آرزومندم. پيروز باشيد!
اعتراض به ناعدالتی ها، اجحاف ها و ستم هايی که به قشر شريف و زحمتکش فرهنگيان روا ميدارند، جزئی از حقوق شهروندی معلمان است. خصوصاً هنگاميکه به تجربه ثابت شد که «در مجموعه حاکميت، اراده راسخی وجود ندارد که به خواسته های فرهنگيان توجه کنند»، ضروريست از طريق اعتصاب سراسری، افکار عمومی را متوجه شرايط کنونی سازند. بحث برسر اعتصاب نيست، بحث برسر جايگاه، مقام و نقش اعتصاب کنندگان است. بحث برسر افرادی است که وقتی وارد حرفه فرهنگی می شوند، حال بهر دليل و منظور و انگيزه ای، خواسته يا ناخواسته، مسئوليت بزرگی را در قبال جامعه و آينده آن می پذيرند. برهمين اساس فرهنگيان مجبورند تا کار، زندگی و حتی مبارزات خود را متناسب با تعهدی که پذيرفته اند، تنظيم کنند.
اينکه حاکميت اسلامی ايران نسبت به امور فرهنگ و آموزش بی توجه و حتی در اين زمينه ها بغايت ارتجاعی می انديشد؛ و به تبع آن، محدوديتها و مشقات فراوانی را بر فرهنگيان تحميل کرده و عرصه کار و زندگی را برآنان تنگ می سازند؛ اينکه مردم و جامعه، عليرغم کيفيت کنونی و سطح تحصيلات، هنوز به آن حد از رشد و مطلوبيتی نرسيده اند تا بخواهند در برابر مشقاتی که معلمان متحمل می شوند، حساسيت نشان دهند؛ و دهها نمونه ديگر، در مجموع نبايد توجيه کننده شرايطی باشند تا فرهنگيان عزيز، از زير بار مسئوليتی که پيش از آن پذيرفته اند، شانه خالی کنند. گفتار آنان در کلاس، نمی تواند معنايی جدا از کردار آنان را در زندگی و مبارزه روزمره، در اذهان تداعی سازند؛ و برهمين اساس نيز مقام، اعتبار و ارزش معلمان در جامعه، حتی در آن جامعه ای که مردمش ظاهراً بی تفاوتند، مقامی است خاص و ارجمند. وانگهی، ساده ترين حرکت معلمان را ميليونها چشمان کنجکاوه، سمج و کاونده تعقيب می کنند. اگر همه ما به اين مهم واقفيم که آينده سازان ميهن را، جامعه معلمان آموزش می دهند و تربيت می کنند؛ پس هيهات! هيهات! که مبادا جوانان و نوجوانان ايرانی از حرکات شما چنين استنباط کنند که راه آينده، راهی است انقلابی!
چنين استنباطی، می تواند اعتبار و مقام معلمان را در جامعه خدشه دار سازند. فرهنگيان، در کار، در زندگی و حتی در مبارزه عليه بی عدالتی، خشونت و جهل، تنها يک ابزار را می شناسند و آن هم «کلمه» است. آنان با همين ابزار کالای فرهنگی توليد می کنند، خشت های زندگی آينده را بنا می سازند و طرحها و نقشه ها می ريزند. از آنجائيکه اين طبقه صاحبان سرمايه های معنوی هستند، پيش و بيش از سايرين مجبورند نسبت به معانی و مضامين کلمات حساس باشند. بنظر من، چنين حساسيتی را نمی شود بطور روشن و واضح در اطلاعيه فرهنگيان مشاهده کرد. اگر چه همه ما، از جمله معلمان، خواهان تغيير حکومت اسلامی هستيم، اما اين تغيير، نه معنی انقلاب را در اذهان تداعی می کند و نه می تواند با کلمه «سقوط» ی که در فراخوان آمده است، هم معنی و مترادف باشد. اگر واقعاً دوست داريد که اعتصاب شما، مبدأ و « نقطه آغازين مبارزات آزادی خواهانه مردم ايران باشد»، مجبوريد از هم اکنون گامها را آگاهانه و شمرده برداريد. بدون محاسبه و تعمق، هيچ يک از گروههای اجتماعی، نه قادر به ارائه الگوی رفتاری مناسبند و نه می توانيم به آزادی مطلوب، عليرغم همه جانفشانی ها و تحمل مشقات فراوان، دست يافت. فرهنگيان بارها و بارها در عرصه های کار و زندگی نشان داده اند که انسانهای مسئولی هستند و طبيعتاً انتظار عمومی نيز چنين است که با همان پيشينه، قدم به عرصه مبارزه بگذارند.
بعنوان يک همکار، دوست و حامی راه و انديشه شما، موفقيتان را آرزومندم. پيروز باشيد!