بعد از مدت ها تلاش و گرد آوری اسناد و شواهد، سرانجام دو حزب سوسيال مسيحی (CSU) و دموکرات مسيحی های (CDU) محافظه کار آلمان موفق گرديدند تا پای يوشکا فيشر وزير امور خارجه را، برای پاسخگويی درباره سياست های سهل گيرانه صدور رواديد، به درون شورای رسيدگی [کميسيون تحقيق و تفحص ] به امور تخلفات دولتی بکشند.
در بادی امر، شايد خوانندگان ايرانی به دانستن آنچه را که درگيريها و رقابت های حزبی درون کشوری است و آنرا تبليغات مقدماتی انتخابات آينده می دانند، تمايلی نداشته باشند اما، اگر با قدری تحمل، موضوعات مختلف مورد مناقشه را از همديگر تفکيک کنند و آنرا بر شرايط داخلی ايران و زمينه ای را که دولتمردان ما برای آلمانی ها آماده ساخته اند انطباق دهند، آن وقت متوجه خواهند شد که نزاع روز گذشته، مستقيماً با زندگی تک ـ تک ما ايرانيان گره خورده است.
اگر رقابت های حزبی وجود داشت [که داشت]، برخلاف وضعيت داخلی ايران، هيچ حزبی نکوشيد تا عليه رقيب، پاپوش درست کند. آنچه را که دو حزب سوسيال و دموکرات مسيحی های محافظه کار به شورای رسيدگی ارائه کرده اند، مبتنی بر يکسری اسناد و شواهد زنده بود. اگر چه دو حزب اپوزيسيون درباره موضوع اقامتهای غيرقانونی و خلاف کاريهای خارجيان، بيش از اندازه بزرگنمايی کردند و يا اين مسئله را تنها به سياستهای چهار سال گذشته دولت محدود ساختند؛ اما يک نمونه را هم نمی توان مثال آورد که آنها به حزب رقيب يا به وزير خارجه خود توهينی کرده باشند. يوشکا فيشر نيز مسئوليت فساد اداری نهادهای وابسته به وزارت خارجه را پذيرفت و به رشوه خواری در بعضی از سفارت خانه ها اذعان کرد.
آنچه بيش از همه دانستن آن برای ايرانيان حائز اهميت است، هر پنج حزب معروف دولتی و اپوزيسيون آلمانی، از سياست واحدی در ارتباط با سختگيری و کنترل اتباع خارجی و ورود آنها به خاک آلمان، پيروی می کنند. اما اجرای عملی اين سياست و صدور رواديد، بستگی به کشورهای مختلف و نوع مناسباتی که آن دولت ها با شهروندان خود دارند، اتخاذ می گردد. بطور مثال، وقتی در کشور ايران، همه جايگاهها و همه قول و قرار های دولتمردان، فاقد اعتبار و ارزش سياسی اند؛ وقتی امواج اتهام و برچسب زنی، از رأس تا قاعده هرم قدرت جاريست و نه تنها احزاب و جناح ها، بلکه موسسات کوچک اداری و انتفاعی مسئله رقابت را با انگ و تهمت پيش می برند و به فرجام می رسانند؛ چه دليلی دارد که سفارت خانه آلمان در ايران، برای مردم ما اعتبار و ارزش قائل گردند؟
کسی يوشکا فيشر را بخاطر زيرپا نهادن انسانيت و نقض حقوق بشر در ايران مورد مؤاخذه قرار نداد. به رغم اطلاعی که رهبران احزاب مخالف داشتند، هيچ کسی به شورای رسيدگی گزارش نکرد که سفارت خانه آلمان در ايران، درخواست کنندگان رواديد به خاک آلمان را، مورد آزار و شکنجه روحی قرار ميدهند. آقايانی که تا ديروز معترض دولت آمريکا بودند که چرا به هنگام ورود مسافران بخاک آن کشور، از آنان انگشت نگاری ميگيرد و آنرا توهين به بشريت می دانستند؛ امروز به بهانه مسائل امنيتی، ايرانيان متقاضی رواديد را به اطاق مخصوصی می برند، لخت می کنند، موهای تن شان را يکدست می تراشند و سپس عکس می گيرند با اين توضيح که اگر اتفاقی رُخ داد، زودتر شناسايی شويد؟!
اين درد را به کی بگوئيم و اين توهين را چگونه هضم کنيم؟ شرم باد بر دولت ما که عليرغم اطلاع دقيق از اين ماجرا، حاضر نيست کوچکترين قدمی در دفاع از حقوق ضايع شده شهروندان خويش، در دفاع از انسانيت و کرامت انسانی بردارد!
من از بيگانگان هرگز ننالم
هرآنچه کرد با من آشنا بود!
در بادی امر، شايد خوانندگان ايرانی به دانستن آنچه را که درگيريها و رقابت های حزبی درون کشوری است و آنرا تبليغات مقدماتی انتخابات آينده می دانند، تمايلی نداشته باشند اما، اگر با قدری تحمل، موضوعات مختلف مورد مناقشه را از همديگر تفکيک کنند و آنرا بر شرايط داخلی ايران و زمينه ای را که دولتمردان ما برای آلمانی ها آماده ساخته اند انطباق دهند، آن وقت متوجه خواهند شد که نزاع روز گذشته، مستقيماً با زندگی تک ـ تک ما ايرانيان گره خورده است.
اگر رقابت های حزبی وجود داشت [که داشت]، برخلاف وضعيت داخلی ايران، هيچ حزبی نکوشيد تا عليه رقيب، پاپوش درست کند. آنچه را که دو حزب سوسيال و دموکرات مسيحی های محافظه کار به شورای رسيدگی ارائه کرده اند، مبتنی بر يکسری اسناد و شواهد زنده بود. اگر چه دو حزب اپوزيسيون درباره موضوع اقامتهای غيرقانونی و خلاف کاريهای خارجيان، بيش از اندازه بزرگنمايی کردند و يا اين مسئله را تنها به سياستهای چهار سال گذشته دولت محدود ساختند؛ اما يک نمونه را هم نمی توان مثال آورد که آنها به حزب رقيب يا به وزير خارجه خود توهينی کرده باشند. يوشکا فيشر نيز مسئوليت فساد اداری نهادهای وابسته به وزارت خارجه را پذيرفت و به رشوه خواری در بعضی از سفارت خانه ها اذعان کرد.
آنچه بيش از همه دانستن آن برای ايرانيان حائز اهميت است، هر پنج حزب معروف دولتی و اپوزيسيون آلمانی، از سياست واحدی در ارتباط با سختگيری و کنترل اتباع خارجی و ورود آنها به خاک آلمان، پيروی می کنند. اما اجرای عملی اين سياست و صدور رواديد، بستگی به کشورهای مختلف و نوع مناسباتی که آن دولت ها با شهروندان خود دارند، اتخاذ می گردد. بطور مثال، وقتی در کشور ايران، همه جايگاهها و همه قول و قرار های دولتمردان، فاقد اعتبار و ارزش سياسی اند؛ وقتی امواج اتهام و برچسب زنی، از رأس تا قاعده هرم قدرت جاريست و نه تنها احزاب و جناح ها، بلکه موسسات کوچک اداری و انتفاعی مسئله رقابت را با انگ و تهمت پيش می برند و به فرجام می رسانند؛ چه دليلی دارد که سفارت خانه آلمان در ايران، برای مردم ما اعتبار و ارزش قائل گردند؟
کسی يوشکا فيشر را بخاطر زيرپا نهادن انسانيت و نقض حقوق بشر در ايران مورد مؤاخذه قرار نداد. به رغم اطلاعی که رهبران احزاب مخالف داشتند، هيچ کسی به شورای رسيدگی گزارش نکرد که سفارت خانه آلمان در ايران، درخواست کنندگان رواديد به خاک آلمان را، مورد آزار و شکنجه روحی قرار ميدهند. آقايانی که تا ديروز معترض دولت آمريکا بودند که چرا به هنگام ورود مسافران بخاک آن کشور، از آنان انگشت نگاری ميگيرد و آنرا توهين به بشريت می دانستند؛ امروز به بهانه مسائل امنيتی، ايرانيان متقاضی رواديد را به اطاق مخصوصی می برند، لخت می کنند، موهای تن شان را يکدست می تراشند و سپس عکس می گيرند با اين توضيح که اگر اتفاقی رُخ داد، زودتر شناسايی شويد؟!
اين درد را به کی بگوئيم و اين توهين را چگونه هضم کنيم؟ شرم باد بر دولت ما که عليرغم اطلاع دقيق از اين ماجرا، حاضر نيست کوچکترين قدمی در دفاع از حقوق ضايع شده شهروندان خويش، در دفاع از انسانيت و کرامت انسانی بردارد!
من از بيگانگان هرگز ننالم
هرآنچه کرد با من آشنا بود!
۱۳ نظر:
سلام حسن جان قالب و شکل و شمایل نو مبارک، آدم می آید اینجا روحش تازه می شود
حسن عزيز!
حيف آن قالب زيبا نبود که با اين يکی عوض اش کردی؟!
حسن جان
از اینکه لینکم را اضافه کرده ای ممنونم، خواستم بپرسم کی زیر پات نشست وباعث شد اون وبلاگ قدیمی را عوض کنی
!اسد،سام و مجيد عزيز
سپاسگزارم از آن همه محبت و توجه شما! اما يک نکته غير فلسفی: کله ی بعضی از آدم ها را هم اگر عوض کنند، دل عاشق آنها، همچنان به ساز خودش می رقصد و می تپد. خصوصاً وقتی که عشق، عشق اوّل باشد. درست است که شکل و شمايل آن وبلاگ امروزی نبود اما، من همواره می دانستم که چه وقت صورتش سرخ است و يا چه زمانی، به گونه هاش سرخاب ماليدم
وقتی پيش خدا پنهان نيست، چه لزومی دارد که از شما پنهان کنم؟ از ترس اسد، وبلاگ را تغيير دادم و حالا که اين کار را کردم، او شيپور برداشته و در خبرچين جار زده که فلانی خانه تکانی کرد. يکی نيست از او بپرسد که استيضاح يوشکا فيشر(يوشکای ماهيگير) چه ارتباطی با خانه تکانی حسن دارد. ديديد که چگونه قلاب را از دست وزيرخارجه آلمان قاپيد تا مرا صيد کند؟
باز هم از محبت شماو خصوصاً از زحماتی که مجيد عزيزدر اين يکی ـ دو روز کشيده اند سپاسگزارم؛ و فکر نمی کنيد بجای کامنت گذاشتن، بهتر نبوداينها را در ستون حاشيه می نوشتم؟
چهره اینجا خیلی خیلی خوب شده:) مبارک باشد
حسن جان
لینک دین و سیاست را به حسن درویش پور تغییر دادم.
ومن فراموش نميکنم که همين آقای فيشر، زمانی که هنوزدرمقام اپوزيسيون بود، چگونه هلموت کوهل صد راعظم وقت را بابت مناسبات دوستانه وبازرگانيش با حکومت اسلامی از پشت تريبون " بوندستاگ " به باد انتقاد ميگرفت و چيزی نمانده بود کلاوس کينکل، وزير خارجه وقت را به همين دليل از صندلی وزارت به زير بکشد. آنزمان حقوق بشر در ايران ، به گفته فيشر، نه با يک که با هردو پا له ميشد واينک که خود معاون صدراعظم وهمه کاره سياست خارجی آلمان است ، بنحوی که حتا شرودرهم ازاو حساب می برد، نزديک ترين وبهترين مناسبات را با همان حکومت وباهمان سياستمدارانی دارد که همين پنج شش سال پيش خواهان قطع رابطه باآ نها و کشيدنشان به دادگاهی بين المللی برای رسيدگی به جنا يت هايشان بود. اپورتونيست شاخ ودم ندارد.
جناب درويش پور،با تشکرازمقاله روشنگرانه تان خوشحالم که مطلبي در رابطه با کميسيون تحقيق در آلمان ومقايسه آن با ايران نوشته ايد. متاسفانه بسياري از هموطنان از اين مهم به سادگي ميگذرند. ضمنن با اجازه لينک شما اضافه شد
از محبت شما سپاسگزارم
جناب درویش پور
قالب نو مبارک باشه
این قالب خیلی شبیه خود آقای زهری است!
بفرمایید که در لینک ها عنوان دین و سیاست رو به حسن درویش پور تغییر بدهیم یا نه؟ چون خیلی مهم است یعنی می خواهم بدانم از این به بعد از دین وسیاست می گویید یا چون بسیاری خودتان را فقط می نویسید؟
دوستت دارم
ممنون جناب درویش پور- خوشهالم که امشب هم به لطف مطلب شما به دانسته هایم اضافه شد
عزيزان: آسمون، سيامک و آشيل!
با محبت های بيدريغ خود، مرا شرمنده کرده ايد!
سپاسگزارم و دست همه تان را می فشارم.
سلام بر حسن درويش پور عزيز. با خواندن اين يادداشت غمي سنگين بر دلم نشست از اينكه روزگاري ناز ايرانيان در پيشرفتهترين كشورهاي غربي هزار خريدار داشت و امروز اينچنين تحقير ميشويم. پدر، مادر شما متهمايد!!!
خب، بعد از آن قالب آمادهي بلاگر كه پس از قالب آبي رنگ قبلي گذاشتيد چشممان به جمال قالب نو افتاد كه آن هم يكي دو روز تغييرات مختصري كرد و سرانجام به نتيجه رسيد. اين چند جمله را نوشتمتا گفته باشم وبلاگ حسن درويش پور چون برخي وبلگهاي ديگر جزو جيره روزانهام هستند. ناگفته پيدا بود كه چه كسي در حال طراحي و تغيير اين قالب است از بس كه شبيه قالب طراحش نبود! به قول علماي اعلام فيالحال ورود شما را به عنوان سومين عضو وبلاگهاي زنجيرهاي با پس زمينه اين رنگي تبريك ميگويم و اميدوارم همچنان كه در ابتداي ورود به وبلاگتان روح آدمي از اين رنگ روشن و زندگيبخش تازه ميشود و جان آدمي از اين همه مطالب پرمغز و محتوا نيروئي تازه ميگيرد اين روند رو به رشد و پيشرفت همچنان ادامه يابد.
افتخاري بزرگ نصيب اين قلم بود كه همسايه دوست گرانقدر و پرمايهاي چون شما باشد.
امرتان هم اطاعت شد و چه خوب شد كه محدوديت دين و سياست را از خانهي شخصي خود برداشتيد.
عذر تقصير مرا به خاطر دو اشتباه املائي كامنت قبلي بپذيريد. بيدقتي كردم. تكرار نميشود!
ارسال یک نظر