آيا جدايی شيعه ـ سنی در خاورميانه اكنون از تعارض ميان اسرائيل و عربها عميقتر شده است؟
دو هفتهای است از درون متن بسياری از تفسيرها، مصاحبهها و گزارشهايی که پيرامون درگيریهای اخير لبنان نوشته يا گفته میشوند؛ پرسش فوق را میتوان بيرون کشيد. ولی موضوع مهمتر، نخست اينکه بدانيم در پستوی ذهن طرح کنندگان چنين پرسشی، چه اهداف شومی میتوانند پنهان باشند؟ دوم، آيا اروپا ـکه بيش از همه خود را حول چنين نظری مشغول ساختهـ دوباره به سياستهای لحظهای قرن بيستمی برگشت؟ و آيا نبايد نگران شرايطی بود که برخی از سياستمداران اروپايی، بار ديگر میخواهند از اين نمد، کلاهی امنيتی برای خود و کشورشان بهدوزند؟
شالودۀ چنين تفکری را شکلگيری هلال شيعهای در منطقه تشکيل میدهد. و هلال شيعهای را اولينبار عبداله پادشاه اردن، به اين دليل که از انتقام و تيررس بنيادگرايان سنی مذهب بهدور و در امان بماند، طرح میکند. اما جدا از اينکه هلال شيعهای واقعيت است يا تخيل، دانستن حقيقتی در لحظهی کنونی حائز اهميتاند که:
پندارهای سياستمداران عربِ پایبند به سياستهای لحظهای، وقتی در جوامع سنتی و سستبنياد کشورهای عربی، تابع تمايلات عاميانه میگردند و خرقه سنتی بهتن میکنند؛ از آن سياست، خرده سيستمی ساخته میشود که با اتکاء به آن، شايد بهتوان چند روزی را در امان بود و از درمان ريشهای و سراسر بحرانی کشورهای عربی در عصر حاضر سر باز زد و گريخت ولی، تجربه تاريخی، بارها ثابت کرده است که هويتهای اسلامیـعربی و پان عربی و غيره، هرگز نمیتوانستند بعنوان روساختهای معتبر و قابل اتکاء، جوامع عربی و دولتهایشان را از بحران رهايی دهند!
هم عبداله و هم تئوريسينهای اروپايی میدانند که رهبران و نخبگان سياسی شيعيان عراق در مجموع، مخالف رويکردهای سياسی دولت شيعهای ايران بودند و هستند. همينگونه رهبران فکری و سياسی حزبالله، مخالفان نظری انديشه ولايت و فقه بستهاند که حکومت ايران از آن پيروی میکند. هم در عراق و هم در لبنان، شيعيان میخواستند در قالب يک حزب سياسی حضور و رويکرد داشته باشند. اما اين حرکت و سمتگيری، باب طبع رهبران سياسی و مذهبی منطقه نبود. آن را بدعتی میدانستند عليه سنتی که تا اين لحظه برمنطقه حاکم است و به همين دليل زهر خويش را ريختند تا مسير حرکت آنان را تغيير دهند و تاحدودی هم دادند.
اغراق نيست اگر گفته شود عواملی که موجب شدند تا يک شبه افرادی مانند صدر و نصرالله در بورس خبری جهان قرار بگيرند، نه تمايل و تحريک دو دولت ايران و اسرائيل در ظهور آنان کارساز بوده است بلکه، آن دو، تحت تأثير همان منطق و قدرت شبهـماورايیای بودهاند که تا همين امروز، بهصورت عربيسم سنی مذهب در منطقه سيطره و عملکرد دارد. تاريخ صدر اسلام نشان میدهد که شيعيان هيچوقت بدعت گزاران جنگ نبودهاند. در نيم قرن گذشته و در جنگهای مختلف اعراب و اسرائيل، شيعيان هرگز نقش کليدی نداشتهاند. اتفاقا و برعکس، هم در صدر اسلام و هم در جنگ اخير لبنان، نقش اصلی دولت عربی «شام» را نمیتوان ناديده گرفت و انکار کرد. حال چرا حزبالله لبنان مورد نکوهش قرار میگيرد و حکومت سعودی از روحانيون وهابی میخواهد تا عليه آنان بهعنوان منحرفين و بدعتگزاران فتوا صادر کنند، موضوعی است قابل تأمل و انديشيدن.
ادامه دارد
دو هفتهای است از درون متن بسياری از تفسيرها، مصاحبهها و گزارشهايی که پيرامون درگيریهای اخير لبنان نوشته يا گفته میشوند؛ پرسش فوق را میتوان بيرون کشيد. ولی موضوع مهمتر، نخست اينکه بدانيم در پستوی ذهن طرح کنندگان چنين پرسشی، چه اهداف شومی میتوانند پنهان باشند؟ دوم، آيا اروپا ـکه بيش از همه خود را حول چنين نظری مشغول ساختهـ دوباره به سياستهای لحظهای قرن بيستمی برگشت؟ و آيا نبايد نگران شرايطی بود که برخی از سياستمداران اروپايی، بار ديگر میخواهند از اين نمد، کلاهی امنيتی برای خود و کشورشان بهدوزند؟
شالودۀ چنين تفکری را شکلگيری هلال شيعهای در منطقه تشکيل میدهد. و هلال شيعهای را اولينبار عبداله پادشاه اردن، به اين دليل که از انتقام و تيررس بنيادگرايان سنی مذهب بهدور و در امان بماند، طرح میکند. اما جدا از اينکه هلال شيعهای واقعيت است يا تخيل، دانستن حقيقتی در لحظهی کنونی حائز اهميتاند که:
پندارهای سياستمداران عربِ پایبند به سياستهای لحظهای، وقتی در جوامع سنتی و سستبنياد کشورهای عربی، تابع تمايلات عاميانه میگردند و خرقه سنتی بهتن میکنند؛ از آن سياست، خرده سيستمی ساخته میشود که با اتکاء به آن، شايد بهتوان چند روزی را در امان بود و از درمان ريشهای و سراسر بحرانی کشورهای عربی در عصر حاضر سر باز زد و گريخت ولی، تجربه تاريخی، بارها ثابت کرده است که هويتهای اسلامیـعربی و پان عربی و غيره، هرگز نمیتوانستند بعنوان روساختهای معتبر و قابل اتکاء، جوامع عربی و دولتهایشان را از بحران رهايی دهند!
هم عبداله و هم تئوريسينهای اروپايی میدانند که رهبران و نخبگان سياسی شيعيان عراق در مجموع، مخالف رويکردهای سياسی دولت شيعهای ايران بودند و هستند. همينگونه رهبران فکری و سياسی حزبالله، مخالفان نظری انديشه ولايت و فقه بستهاند که حکومت ايران از آن پيروی میکند. هم در عراق و هم در لبنان، شيعيان میخواستند در قالب يک حزب سياسی حضور و رويکرد داشته باشند. اما اين حرکت و سمتگيری، باب طبع رهبران سياسی و مذهبی منطقه نبود. آن را بدعتی میدانستند عليه سنتی که تا اين لحظه برمنطقه حاکم است و به همين دليل زهر خويش را ريختند تا مسير حرکت آنان را تغيير دهند و تاحدودی هم دادند.
اغراق نيست اگر گفته شود عواملی که موجب شدند تا يک شبه افرادی مانند صدر و نصرالله در بورس خبری جهان قرار بگيرند، نه تمايل و تحريک دو دولت ايران و اسرائيل در ظهور آنان کارساز بوده است بلکه، آن دو، تحت تأثير همان منطق و قدرت شبهـماورايیای بودهاند که تا همين امروز، بهصورت عربيسم سنی مذهب در منطقه سيطره و عملکرد دارد. تاريخ صدر اسلام نشان میدهد که شيعيان هيچوقت بدعت گزاران جنگ نبودهاند. در نيم قرن گذشته و در جنگهای مختلف اعراب و اسرائيل، شيعيان هرگز نقش کليدی نداشتهاند. اتفاقا و برعکس، هم در صدر اسلام و هم در جنگ اخير لبنان، نقش اصلی دولت عربی «شام» را نمیتوان ناديده گرفت و انکار کرد. حال چرا حزبالله لبنان مورد نکوهش قرار میگيرد و حکومت سعودی از روحانيون وهابی میخواهد تا عليه آنان بهعنوان منحرفين و بدعتگزاران فتوا صادر کنند، موضوعی است قابل تأمل و انديشيدن.
ادامه دارد
۱ نظر:
سلام.نظريه و ديد جالبی است.باید بيشتر فکر کنم و بعضی چيزها را دوباره بخوانم.اما بنظر منطقی و ممکن است.
ارسال یک نظر