يک جامعه نابسامان، زمانی سامان خواهد گرفت که شهروندان آن نسبت به آينده و زندگی آيندهسازان، حساس و مسئوليتپذير باشند. اما بدون تعارف، ما آن چنان سرگرم و محو شعار «انرژی هستهای» شدهايم، غافل از اينکه هر روز و در مقابل چشمهایمان منبع لايزال انرژی و نيروی هستیبخش درون جامعه، يعنی جوانان کشور، در حال نابودی و پرپر شدن هستند! آن چنان خود را درگير و گرفتار دوگانگیها ساختيم، غافل از اينکه فاجعه قم و کور شدن بيش از يکصدوهفتاد جوان، يعنی کور شدن چشم و ذهن ملت! تا بدان سطح، در منجلاب بحثهای غيرمتعارف، غيرمنطقی و حوزهای غوطهوريم، وقتی يکی از روحانيان اشارهای به «ديه» مساوی ميان زن و مرد میکند؛ از خوشحالی ذوقمرگ میشويم!
قصدم اين نيست که بگويم سی سال پيش، سطح بحثها و خواستها، خيلی بيشتر و منطقیتر از امروز بودند؛ ولی ماجرای قم مرا به ياد خاطرهای انداخت که نقل آن را در شرايط کنونی بیمناسبت نمیبينم:
در روزهای 23ـ22 بهمن ماه سال پنجاهوهفت، روزهايی که نگاه عمومی [خصوصن جوانان] متوجه مراکز نظامی و گردآوری اسلحه بودند، گروه کوچکی از اهالی اطراف شهرستان رامسرـ تنکابن، به کمک يکی از روحانيان منطقه به انبارهای کازينو و هتل رامسر هجوم میبرند و کليهی مشروبات الکلی موجود در انبار را جمعآوری و بار کاميون کرده و به نقطهای نامعلوم، انتقال میدهند.
در آن روزهای بحرانی، هرکسی سرگرم مشکلات شهرستان خود بود که بعد از جابهجايیهای ناشی از انقلاب، عمده و گريبانگير شده بودند. فعالترين نيروهای اجتماعی نيز، بجز خبرهای عمده و سراسری که رسانههای کشور بازتاب میدادند، بیخبر از ديگر شهرها و همسايهها، غرق در خردهکاریهای تحميلی شهری بودند. خبر فوق هم ناسازگار با سليقهها و ظرفيتهای انقلاب و انقلابيون روز بود، و بههمين دليل هيچيک از رسانهها، آن را انعکاس ندادند. اطلاعاتی هم که من داشتم، برحسب تصادف بود.
اما دوـسه ماه بعد از انقلاب، که برای سازماندهی تشکل معلمان و انتقال تجربه، گذرم به شهرستانهای رامسر، تنکابن و نوشهر افتاد، فرصت را غنيمت شمردم تا در اين زمينه اطلاعاتی بدست آورم. آنجا و از زبان تعدادی از دبيران شنيدم که جمعآوری مشروبات الکلی کاری بود سازماندهی شده و در اکثر شهرهای خطِ کناره، از رامسر تا بابلسر اتفاق افتاد. آنها نفس عمل را فرصتطلبی و بهرهگيری از بلبشويی که حاکم گرديده بود، با انگيزهای سودجويانه ارزيابی میکردند.
اگر میخواستم براساس شنيدهها و شکل و شيوهی کاری که صورت گرفت قضاوت کنم، استدلالی را که دبيران منطقه ارائه میدادند تاحدودی منطقی بهنظر میرسيد و حق داشتند. اما، فرصتطلبی مقولهای است که هزينه بردار نيست و يا دستکم، برايش هزينهی سنگينی نمیپردازند. کاریست که تقريبن همرديف و قابل مقايسه با «سواریهای مجانی». اعمالی که دهها نمونه آن را روزانه در اينجا و آنجا شاهديم. در حالیکه آن عمل ريسک بزرگی بود و خطر هر لحظه مصادرهکنندگان و دارندگان مشروبات الکلی را تهديد میکرد. کمترين هزينهاش اگر دستگير میشدند، همان زمان، که شور انقلابی همه جا سايه افکنده بود، اعدام بود و مرگ! وانگهی، مطابق شنيدها، اگر حضور يک روحانی در آن جمع واقعيت دارد [که داشت]، روحانی فرصتطلب، چه الزامی به ريسک کردن داشت؟ خيلی آسان میتوانست آويزان حکومت دينی بشود و دو دستی به قدرت بچسبد!
عاملهای مختلف و متضادی، کنجکاویهايم را تشديد و تحريک میکردند. میدانستم که فهم دقيق اين ماجرا، چند درجهای شعاع و گستره نگاهم را تغيير خواهند داد. به همين دليل از يک طرف، بدنبال فهم و کشف تناسبی بودم که چگونه میشود عمل آن روحانی را با مقولاتی مانند حوزه و دين، توجيه کرد و ارتباط داد؟ بديهی است که منع شرعی مصرف مشروبات الکلی، چنين معادلهای را برنمیتابد و ظاهرن پاسخ از همان ابتدا منفی بود! پس واقعن چه عاملی موجب گرديد تا يک روحانی همراه و هموند با قاچاقچيان گردد؟ آيا او مخالف انقلاب بود؟ و اگر بود، مخالفت چه ارتباطی با کار قاچاق دارد؟ از طرف ديگر، از نظر تيپشناسی، اکثريت قريب به اتفاق روحانيان مخالف انقلاب و ولايت فقيه، آدمهای بسيار آرام و محافظ کاری بودند. جدا از اين، مضمون عمل چنين ريسکی، نوعی بیحرمتی به دين نيز محسوب میشد، يعنی بهاء دادن به جنس حرام! و خلاصه ناگفته نماند گاهی نيز با توجه به تناقضات بالا، خسته میشدم و نتيجه میگرفتم که روحانی مورد نظر، يا قلابی بود و يا به اصطلاح امروزی، گازوئيلی!
ادامه دارد
در همين زمينه:
مشروبات الکلی تقلبی و تأثيرات فاجعهبار آن
قصدم اين نيست که بگويم سی سال پيش، سطح بحثها و خواستها، خيلی بيشتر و منطقیتر از امروز بودند؛ ولی ماجرای قم مرا به ياد خاطرهای انداخت که نقل آن را در شرايط کنونی بیمناسبت نمیبينم:
در روزهای 23ـ22 بهمن ماه سال پنجاهوهفت، روزهايی که نگاه عمومی [خصوصن جوانان] متوجه مراکز نظامی و گردآوری اسلحه بودند، گروه کوچکی از اهالی اطراف شهرستان رامسرـ تنکابن، به کمک يکی از روحانيان منطقه به انبارهای کازينو و هتل رامسر هجوم میبرند و کليهی مشروبات الکلی موجود در انبار را جمعآوری و بار کاميون کرده و به نقطهای نامعلوم، انتقال میدهند.
در آن روزهای بحرانی، هرکسی سرگرم مشکلات شهرستان خود بود که بعد از جابهجايیهای ناشی از انقلاب، عمده و گريبانگير شده بودند. فعالترين نيروهای اجتماعی نيز، بجز خبرهای عمده و سراسری که رسانههای کشور بازتاب میدادند، بیخبر از ديگر شهرها و همسايهها، غرق در خردهکاریهای تحميلی شهری بودند. خبر فوق هم ناسازگار با سليقهها و ظرفيتهای انقلاب و انقلابيون روز بود، و بههمين دليل هيچيک از رسانهها، آن را انعکاس ندادند. اطلاعاتی هم که من داشتم، برحسب تصادف بود.
اما دوـسه ماه بعد از انقلاب، که برای سازماندهی تشکل معلمان و انتقال تجربه، گذرم به شهرستانهای رامسر، تنکابن و نوشهر افتاد، فرصت را غنيمت شمردم تا در اين زمينه اطلاعاتی بدست آورم. آنجا و از زبان تعدادی از دبيران شنيدم که جمعآوری مشروبات الکلی کاری بود سازماندهی شده و در اکثر شهرهای خطِ کناره، از رامسر تا بابلسر اتفاق افتاد. آنها نفس عمل را فرصتطلبی و بهرهگيری از بلبشويی که حاکم گرديده بود، با انگيزهای سودجويانه ارزيابی میکردند.
اگر میخواستم براساس شنيدهها و شکل و شيوهی کاری که صورت گرفت قضاوت کنم، استدلالی را که دبيران منطقه ارائه میدادند تاحدودی منطقی بهنظر میرسيد و حق داشتند. اما، فرصتطلبی مقولهای است که هزينه بردار نيست و يا دستکم، برايش هزينهی سنگينی نمیپردازند. کاریست که تقريبن همرديف و قابل مقايسه با «سواریهای مجانی». اعمالی که دهها نمونه آن را روزانه در اينجا و آنجا شاهديم. در حالیکه آن عمل ريسک بزرگی بود و خطر هر لحظه مصادرهکنندگان و دارندگان مشروبات الکلی را تهديد میکرد. کمترين هزينهاش اگر دستگير میشدند، همان زمان، که شور انقلابی همه جا سايه افکنده بود، اعدام بود و مرگ! وانگهی، مطابق شنيدها، اگر حضور يک روحانی در آن جمع واقعيت دارد [که داشت]، روحانی فرصتطلب، چه الزامی به ريسک کردن داشت؟ خيلی آسان میتوانست آويزان حکومت دينی بشود و دو دستی به قدرت بچسبد!
عاملهای مختلف و متضادی، کنجکاویهايم را تشديد و تحريک میکردند. میدانستم که فهم دقيق اين ماجرا، چند درجهای شعاع و گستره نگاهم را تغيير خواهند داد. به همين دليل از يک طرف، بدنبال فهم و کشف تناسبی بودم که چگونه میشود عمل آن روحانی را با مقولاتی مانند حوزه و دين، توجيه کرد و ارتباط داد؟ بديهی است که منع شرعی مصرف مشروبات الکلی، چنين معادلهای را برنمیتابد و ظاهرن پاسخ از همان ابتدا منفی بود! پس واقعن چه عاملی موجب گرديد تا يک روحانی همراه و هموند با قاچاقچيان گردد؟ آيا او مخالف انقلاب بود؟ و اگر بود، مخالفت چه ارتباطی با کار قاچاق دارد؟ از طرف ديگر، از نظر تيپشناسی، اکثريت قريب به اتفاق روحانيان مخالف انقلاب و ولايت فقيه، آدمهای بسيار آرام و محافظ کاری بودند. جدا از اين، مضمون عمل چنين ريسکی، نوعی بیحرمتی به دين نيز محسوب میشد، يعنی بهاء دادن به جنس حرام! و خلاصه ناگفته نماند گاهی نيز با توجه به تناقضات بالا، خسته میشدم و نتيجه میگرفتم که روحانی مورد نظر، يا قلابی بود و يا به اصطلاح امروزی، گازوئيلی!
ادامه دارد
در همين زمينه:
مشروبات الکلی تقلبی و تأثيرات فاجعهبار آن
۱ نظر:
سلام با کور کردن يا کور شدن آن جوانان خود مساله از نظر آقايان نبايد عوض بشود،که در شهر مذهبی قم هم،جوان جوان هست و جوانی ميکند و خواهد کرد.کور آنهايی هستند که آنرا انکار ميکنند.با اينجور تنبيه ها هم به صراط مورد نظر ايشان نخواهند رفت.أدمهای فرصت جو در همه جا و همه زمان بوده و خواهد بود و برای رسيدن به هدف خودشان،از هر وسيله ای استفاده ميکنند،پليس و آخوند قلابی يا فاسد و هر چيز و شخص ديگر.
ارسال یک نظر