در يک نظام «کاست»ی متکی بر درآمدهای بیشمار از چاههای نفت و نيروهای رانتخوار؛ امنيت يعنی سرکوب انديشه، سرکوب نخبگان فکری و فعالين فرهنگیـاجتماعی، و سياست يعنی توجيه اين اعمال در نزد افکار عمومی. اما از آنجايی که سرکوب و توجيه جز در موارد استثنائی و موقت، کاربردی منفی دارند؛ تداوم چنين سياستی سرانجام، مردم شناور در خلاء را بهسمت «موقعيتگرايی» منفی و تخريبی سوق خواهد داد.
بیتفاوتیهای دوسويه
اگر اهل خودفريبی نباشيم ـکه واژه مؤدبانه و تقريبن مترداف آن خودتسکينی است؛ سالهاست که سايه شوم «بیتفاوتی» [شکلی از موقعيتگرايی منفی] بر جامعه ما سنگينی میکند. بیتفاوتی کاستی در بالا و در بين نيروهای خودی، و بیتفاوتی هستیسوز يا ضد هستی در پائين!
بیتفاوتی «کاست»ی، هم بهمنزله نوعی منش، فرهنگ و رفتار گروهی خاص با مردم و جامعه، و هم بهمنزله نوعی قرارداد ضمنی برای به رسميت شناختن و حمايت متقابل درون گروهی؛ هنوز بنيان نظری نيروهای «خودی» را در اتخاذ هدفها و سياستهای امنيتی تشکيل میدهند.
بیتفاوتی هستیسوز که همزاد اجتماعی و حاشيهای بیتفاوتی «کاست»ی است، به تناسب موقعيت و قدمت آن در جامعه شکل میگيرد و رشد میکند. گرايش و منشی که بغايت ضد فرهنگی، ضد اجتماعی و بطور مشخص، ضد انسانی است. اين جريان نيز متناسب با تمايلات و عطش بالايیها، در حال چپاول و چنگانداختن بر ثروتهای ملیست. ولی، از آنجايیکه در مقايسه با موقعيت بالايیها، خود را در موقعيتی بسيار محدود و تا حدودی غيرخودی و حاشيهای مشاهده میکند، نقش تخريبی آن بمراتب بيشتر و زيانبارترست.
غرض از اين اشاره، محاسبات غلطیست که برنامهريزان و سياستگذاران امنيتی در عمل ارائه میدهند. آنان فکر میکنند که اين دو گرايش [يعنی خودشان و همزادی که تا حدودی حاشيهنشين قدرت است] بصورت دو خط موازی در درون جامعه در حال حرکتاند. براساس چنين تحليلی، نيروهای خطرناک، مجموعهی طيفهای متشکلی هستند که مابين اين دو خط قرار گرفتهاند. اينکه توانمندی طيفهای متشکل تا چه حدودیست، طيفهايی که هنوز فرصت ابراز وجود و فعاليت علنی در جامعه نداشتند و ندارند؛ در ظرفيت بحث حاضر نيست ولی، اگر مسئولين امنيتی مسير آن دو خط را با ابزارهای دقيق محاسبه کنند؛ بديهی است متوجه اين حقيقت خواهند شد که سرانجام آن دو خط، در نقطهای با همديگر تلاقی خواهند کرد.
رامين جهانبگلو که اهل فلسفه و خرد و دانش است و بررسی دقيقی از خلاءسياسی جامعه رانتی عراق در هنگام تهاجم نيروهای آمريکايی دارد، میداند که جامعه ما مستعد انقلاب نارنجی [حداقل در شرايط کنونی] نيست. وانگهی او سالها پيش حقيقتی را بطور جامع توضيح داد که تحت تأثير سياست سرکوبگرانه حکومت، جامعه همواره در حال بازتوليد و ترميم نفرت است. در چنين فضايی، تنها همزاد اجتماعی شما، يعنی حاشيهنشينان بیتفاوت هستیسوز، میتوانند نيرو بگيرند و تقويت بشوند!
اين حرفها را میشود به وزير اطلاعاتی که سابقه و پرونده درخشانی در سرکوبها دارد تفهيم کرد؟ میدانيم که او فقط يک خط را میشناسد و سياست امنيتیاش در اين زمينه روشن است:
علم امنيت، فقه هست و تفسير و حديث
در نظـام مـا، فيلسوف لائيک بـاشد خبيث
بیتفاوتیهای دوسويه
اگر اهل خودفريبی نباشيم ـکه واژه مؤدبانه و تقريبن مترداف آن خودتسکينی است؛ سالهاست که سايه شوم «بیتفاوتی» [شکلی از موقعيتگرايی منفی] بر جامعه ما سنگينی میکند. بیتفاوتی کاستی در بالا و در بين نيروهای خودی، و بیتفاوتی هستیسوز يا ضد هستی در پائين!
بیتفاوتی «کاست»ی، هم بهمنزله نوعی منش، فرهنگ و رفتار گروهی خاص با مردم و جامعه، و هم بهمنزله نوعی قرارداد ضمنی برای به رسميت شناختن و حمايت متقابل درون گروهی؛ هنوز بنيان نظری نيروهای «خودی» را در اتخاذ هدفها و سياستهای امنيتی تشکيل میدهند.
بیتفاوتی هستیسوز که همزاد اجتماعی و حاشيهای بیتفاوتی «کاست»ی است، به تناسب موقعيت و قدمت آن در جامعه شکل میگيرد و رشد میکند. گرايش و منشی که بغايت ضد فرهنگی، ضد اجتماعی و بطور مشخص، ضد انسانی است. اين جريان نيز متناسب با تمايلات و عطش بالايیها، در حال چپاول و چنگانداختن بر ثروتهای ملیست. ولی، از آنجايیکه در مقايسه با موقعيت بالايیها، خود را در موقعيتی بسيار محدود و تا حدودی غيرخودی و حاشيهای مشاهده میکند، نقش تخريبی آن بمراتب بيشتر و زيانبارترست.
غرض از اين اشاره، محاسبات غلطیست که برنامهريزان و سياستگذاران امنيتی در عمل ارائه میدهند. آنان فکر میکنند که اين دو گرايش [يعنی خودشان و همزادی که تا حدودی حاشيهنشين قدرت است] بصورت دو خط موازی در درون جامعه در حال حرکتاند. براساس چنين تحليلی، نيروهای خطرناک، مجموعهی طيفهای متشکلی هستند که مابين اين دو خط قرار گرفتهاند. اينکه توانمندی طيفهای متشکل تا چه حدودیست، طيفهايی که هنوز فرصت ابراز وجود و فعاليت علنی در جامعه نداشتند و ندارند؛ در ظرفيت بحث حاضر نيست ولی، اگر مسئولين امنيتی مسير آن دو خط را با ابزارهای دقيق محاسبه کنند؛ بديهی است متوجه اين حقيقت خواهند شد که سرانجام آن دو خط، در نقطهای با همديگر تلاقی خواهند کرد.
رامين جهانبگلو که اهل فلسفه و خرد و دانش است و بررسی دقيقی از خلاءسياسی جامعه رانتی عراق در هنگام تهاجم نيروهای آمريکايی دارد، میداند که جامعه ما مستعد انقلاب نارنجی [حداقل در شرايط کنونی] نيست. وانگهی او سالها پيش حقيقتی را بطور جامع توضيح داد که تحت تأثير سياست سرکوبگرانه حکومت، جامعه همواره در حال بازتوليد و ترميم نفرت است. در چنين فضايی، تنها همزاد اجتماعی شما، يعنی حاشيهنشينان بیتفاوت هستیسوز، میتوانند نيرو بگيرند و تقويت بشوند!
اين حرفها را میشود به وزير اطلاعاتی که سابقه و پرونده درخشانی در سرکوبها دارد تفهيم کرد؟ میدانيم که او فقط يک خط را میشناسد و سياست امنيتیاش در اين زمينه روشن است:
علم امنيت، فقه هست و تفسير و حديث
در نظـام مـا، فيلسوف لائيک بـاشد خبيث
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر