اشاره:
سعيد حجاريان عضو دفتر سياسي جبهه مشاركت از جمله كساني بود كه روز دوشنبه در جمع متحصنين حضور يافت.حجاريان با اشاره به اينكه زحمات اصلاح طلبان به نتيجه نرسيده است، افزود: بايد به تحليل شرايط بپردازيم و بررسي كنيم كه چرا چنين اتفاقي رُخ داده است.
حجاريان خطبه اي از نهج البلاغه را مورد اشاره قرار داد و گفت: بعد از ماجراي سقيفه، حضرت امير كه مقداري دلخورده شده بود در اين خطبه به دو نوع مشروعيت براي حاكميت اشاره مي كند يك نوع آن انتخاب از رهبر از طريق قرابت نسبي و راه ديگر انتخاب از طريق توده مردم است.وي افزود: خليفه دوم يك جمعي را براي انتخاب خليفه بعدي تشكيل داد كه نتيجه آن به وضعيتي منجر شد كه همگان از نتايج آن اطلاع داريد.
[روزنامه شرق، 23 ديماه 82 ]
آنتونی گيدنز، استدلال می کند که سخنرانی، درست مانند انجام دادن چيزی به مفهوم فاعليت، بازتابندگی و مرتبط ساختن نيات با طرح های دراز مدت تر است. از اين زاويه، اين پرسش که حجاريان چه می گويد؟ برای من هم پرسشی است نظری درباره بنياد ساختار معنايی اين سخنرانی و هم پرسشی است جامعه شناسانه، که سرانجام اصلاح طلبان دولتی، جامعه ملتهب را به کدام سمت خواهند کشيد؟
شايد بعضی ها بی تفاوت از کنار چنين مسائلی بگذرند، ولی درست است که بدانيم در اين جهان روشنی يافته از انديشه های مُدرن، چه نيازی سياستمداران ما را بر آن می دارد که داستانهای نهج البلاغه يا گفتارهای علی بن ابيطالب را، که در جهانی بسيار بيگانه با جهان ما می زيسته، پاسخگوی مسائل امروزمان کنند. چند سال پيش در مقاله «سيمای رهبری»، توضيح دادم که اين شيوه از برخوردها، هم «بُعدی سياسی» دارد و هم نوعی «سياست» است. در واقع حجاريان ميخواست به مخاطبين خود بفهماند که نهج البلاغه يک اثر کهنه شده و قديمی نيست بلکه می توانيم آن را به عنوان منبع تفکری درباره موضوع ها و مسائل امروز، به گونه ای سودمند و به نفع اصلاح طلبان، بازخوانی کنيم. پرسش اين است که نقل و قول تاريخی سعيد حجاريان، چه ارتباطی می تواند با تحليل شرايط کنونی داشته باشد؟ منظور، نيت و هدفی که در پس اين سخنان پنهانند، کدامند؟ اگر سخنرانی حجاريان را در کنار مقاله «چهار راهکار و سه معيار» ی که علوی تبار، در اوايل ديماه امسال منتشر ساخته بود، قرار دهيم؛ هدف به روشنی آشکار خواهد شد: تغيير ساختار حقيقی قدرت!
منظور اصلاح طلبان دولتی از تغيير ساختار حقيقی قدرت، يعنی تغيير رهبری کنونی. آنان به اين نکته پايبندند که با تغيير ولی فقيه، نه تنها ترکيب شورای نگهبان، شورای مصلحت نظام، قوه قضايی و حتی ترکيب اعضای مجلس خبرگان به نفع ساختار دموکراتيک تغيير خواهند کرد، بلکه ديگر اين نهادها و روابط حقوقی تعريف شده درباره آنها اهميت چندانی نخواهند داشت.
علوی تبار بعنوان يکی از تئوريسين های اصلاح طلبان دولتی، بهتر از هرکسی واقف است که جايگاه حقوقی اين نهادها مورد مخالفت عمومی است. مادامی که مطابق ماده 93 قانون اساسی، وجود و اعتبار مجلس وابسته به وجود شورای نگهبان باشد، آزادترين انتخابات هم جزئی از يک نمايش مسخره ای است به نام دموکراسی اسلامی. ولی در اينجا قصدم از مثال فوق، نه نقد و بررسی ديدگاههای متناقض اصلاح طلبان، بلکه فهم و توضيح «تحليل شرايط» منظور نظر آقايان است که هر دو (حجاريان و علوی تبار) در تغيير رهبری کنونی، متفق القولند. اما نکته مبهم در اينجاست که چرا حجاريان از خليفه سوم مسلمانان نام می برد؟ آيا مطابق تحليل او، خامنه ای همان شرايطی را از نظر نحوه انتخاب، مديريت و اداره کشور و آمادگی برای سرنگونی داراست، که پيش از او خليفه سوم مسلمانان عثمان، دارا بود؟
چند ماه پيش، تاج زاده مطلب کوتاهی را زير عنوان « استدلال علوی، برهان اموی» در سايت امروز قرار داد. اگرچه سه چهارم نظر نقل قولی است از کتاب حکمت ها و اندرزهای آقای مطهری، اما نتيجه گيريهای پايانی مقاله که همراه با فرازبانی و القاء شبهه اند، نويسند قصد داشت تا نظريه ی جديدی را در فرم «نقل و قول بعنوان رهنمود عمل» ارائه دهد که اگر آن را با سخنرانی روز دوشنبه حجاريان مقايسه کنيم، محتملاً آينده برنامه ی عملی گروهی از اصلاح طلبان را روشن خواهد ساخت. وی می نويسد:
۱- رهبری کنونی حکومت اسلامی، تنها قابل مقايسه با عثمان،خليفه ی سوم مسلمانان است.
۲- ولی فقيه گاهی توصيه ها را منطقی می بيند و بعضاً می پذيرد، اما اطرافيانش رأی او را تغيير می دهند و بهمين دليل ديدگاههای او ممکن است جامعه را گرفتار فاجعه سازد.
۳- ترسم از آن هست که حمايت بی اندازه مان از ولی فقيه، سبب شوند که ما هم به چشم مردم گناه کار جلوه کنيم.
۴- ما به رهبری توصيه می کنيم که بپرهيز از اينکه آن ولی فقيه مقتول امت باشی که کُشته شدن او درِ کشت و کشتار داخلی را به روی اين امت باز می کند و هرگز بسته نخواهد شد.
۵- در پايان هم نتيجه می گيرد که برکناری افراد نالايق و جلوگيری از ظلم کارگزاران حکومت به مردم چنان ضروری و فوريست که نبايد لحظه ای تأخير انداخت.
از اين نقل و قولها چنين می فهميم که پايه های اصلی تحليل آقايان را موضوع زير شکل ميدهند که: به تبانی گروهی، عثمان زمان (خامنه ای) بر امّت مسلمان (يعنی خط امامی های سابق) تحميل گرديد. اما اين گروه چه کسانی هستند يا بودند؟ نيروهای خط امام، در گذشته شرم داشتند که به اين سئوال پاسخی مشخص و درست بدهند. به زعم آنان، از طريق توطئه و تبانی احمد خمينی، رفسنجانی و طبسی، خلافت خامنه ای بر آنها تحميل گرديد؛ اما حجاريان، در سخنرانی اخير خود با استناد از نهج البلاغه، نکته خاصی را طرح کرد که: «خليفه قبلی [بخوانيد خمينی] يك جمعی را [احمد خمينی، رفسنجانی، طبسی] برای انتخاب خليفه بعدی [خامنه ای] تشكيل داد كه نتيجه آن به وضعيتی منجر شد كه همگان از نتايج آن اطلاع داريد».
سخنان حجاريان، نوعی انتقاد از خودِ شرمگينانه و دوجانبه است. هم انتقادی است به نيروهای خط امام که علت بدبختی کنونی، ناشی از سکوت ماست و هم نقدی است بر انديشه ها و عملکردهای خمينی و او را مسبب اصلی شرايط فعلی ميداند. در واقع حجاريان قصد داشت تا از يکسو، از علی زمان [منتظری] دلجويی کند و به او بفهماند که ما با سکوت خود در تضييق حقوق تو نقش داشته ايم و از سوی ديگر، هدفمندانه ميخواست نمايندگان را برای بيعتی تازه هدايت کند.
از طرف ديگر، اين انتقاد از خود شرمگينانه از نظر روش شناسی مفهوم تازه ای را در ذهن تداعی می کند و آن «نتايجی است که همگان از آن اطلاع دارند». يعنی مردم از طريق انقلاب، عثمان را سرنگون کردند تا بتوانند راه جانشينی علی را هموار سازند. در واقع حجاريان می خواهد به نيروهای خط امامی بفهماند که بهتر است ما به همان اصل انقلابی گری خود رجوع کنيم تا بتوانيم از اين بحران نجات يابيم. با مخالفين سياسی خود، بايد با همان زبانی سخن بگوئيم که می فهمند؟!
آیا برادران «خط امامی» دوران انقلاب، اشتباهاً در زیر پرچم اصلاحات گرد آمده اند؟ اگر نه، پس علت این همه مانندگی و مشابهت رفتاری در جامعه و در کارزارهای جناحی را چگونه باید توضیح داد؟
سعيد حجاريان عضو دفتر سياسي جبهه مشاركت از جمله كساني بود كه روز دوشنبه در جمع متحصنين حضور يافت.حجاريان با اشاره به اينكه زحمات اصلاح طلبان به نتيجه نرسيده است، افزود: بايد به تحليل شرايط بپردازيم و بررسي كنيم كه چرا چنين اتفاقي رُخ داده است.
حجاريان خطبه اي از نهج البلاغه را مورد اشاره قرار داد و گفت: بعد از ماجراي سقيفه، حضرت امير كه مقداري دلخورده شده بود در اين خطبه به دو نوع مشروعيت براي حاكميت اشاره مي كند يك نوع آن انتخاب از رهبر از طريق قرابت نسبي و راه ديگر انتخاب از طريق توده مردم است.وي افزود: خليفه دوم يك جمعي را براي انتخاب خليفه بعدي تشكيل داد كه نتيجه آن به وضعيتي منجر شد كه همگان از نتايج آن اطلاع داريد.
[روزنامه شرق، 23 ديماه 82 ]
آنتونی گيدنز، استدلال می کند که سخنرانی، درست مانند انجام دادن چيزی به مفهوم فاعليت، بازتابندگی و مرتبط ساختن نيات با طرح های دراز مدت تر است. از اين زاويه، اين پرسش که حجاريان چه می گويد؟ برای من هم پرسشی است نظری درباره بنياد ساختار معنايی اين سخنرانی و هم پرسشی است جامعه شناسانه، که سرانجام اصلاح طلبان دولتی، جامعه ملتهب را به کدام سمت خواهند کشيد؟
شايد بعضی ها بی تفاوت از کنار چنين مسائلی بگذرند، ولی درست است که بدانيم در اين جهان روشنی يافته از انديشه های مُدرن، چه نيازی سياستمداران ما را بر آن می دارد که داستانهای نهج البلاغه يا گفتارهای علی بن ابيطالب را، که در جهانی بسيار بيگانه با جهان ما می زيسته، پاسخگوی مسائل امروزمان کنند. چند سال پيش در مقاله «سيمای رهبری»، توضيح دادم که اين شيوه از برخوردها، هم «بُعدی سياسی» دارد و هم نوعی «سياست» است. در واقع حجاريان ميخواست به مخاطبين خود بفهماند که نهج البلاغه يک اثر کهنه شده و قديمی نيست بلکه می توانيم آن را به عنوان منبع تفکری درباره موضوع ها و مسائل امروز، به گونه ای سودمند و به نفع اصلاح طلبان، بازخوانی کنيم. پرسش اين است که نقل و قول تاريخی سعيد حجاريان، چه ارتباطی می تواند با تحليل شرايط کنونی داشته باشد؟ منظور، نيت و هدفی که در پس اين سخنان پنهانند، کدامند؟ اگر سخنرانی حجاريان را در کنار مقاله «چهار راهکار و سه معيار» ی که علوی تبار، در اوايل ديماه امسال منتشر ساخته بود، قرار دهيم؛ هدف به روشنی آشکار خواهد شد: تغيير ساختار حقيقی قدرت!
منظور اصلاح طلبان دولتی از تغيير ساختار حقيقی قدرت، يعنی تغيير رهبری کنونی. آنان به اين نکته پايبندند که با تغيير ولی فقيه، نه تنها ترکيب شورای نگهبان، شورای مصلحت نظام، قوه قضايی و حتی ترکيب اعضای مجلس خبرگان به نفع ساختار دموکراتيک تغيير خواهند کرد، بلکه ديگر اين نهادها و روابط حقوقی تعريف شده درباره آنها اهميت چندانی نخواهند داشت.
علوی تبار بعنوان يکی از تئوريسين های اصلاح طلبان دولتی، بهتر از هرکسی واقف است که جايگاه حقوقی اين نهادها مورد مخالفت عمومی است. مادامی که مطابق ماده 93 قانون اساسی، وجود و اعتبار مجلس وابسته به وجود شورای نگهبان باشد، آزادترين انتخابات هم جزئی از يک نمايش مسخره ای است به نام دموکراسی اسلامی. ولی در اينجا قصدم از مثال فوق، نه نقد و بررسی ديدگاههای متناقض اصلاح طلبان، بلکه فهم و توضيح «تحليل شرايط» منظور نظر آقايان است که هر دو (حجاريان و علوی تبار) در تغيير رهبری کنونی، متفق القولند. اما نکته مبهم در اينجاست که چرا حجاريان از خليفه سوم مسلمانان نام می برد؟ آيا مطابق تحليل او، خامنه ای همان شرايطی را از نظر نحوه انتخاب، مديريت و اداره کشور و آمادگی برای سرنگونی داراست، که پيش از او خليفه سوم مسلمانان عثمان، دارا بود؟
چند ماه پيش، تاج زاده مطلب کوتاهی را زير عنوان « استدلال علوی، برهان اموی» در سايت امروز قرار داد. اگرچه سه چهارم نظر نقل قولی است از کتاب حکمت ها و اندرزهای آقای مطهری، اما نتيجه گيريهای پايانی مقاله که همراه با فرازبانی و القاء شبهه اند، نويسند قصد داشت تا نظريه ی جديدی را در فرم «نقل و قول بعنوان رهنمود عمل» ارائه دهد که اگر آن را با سخنرانی روز دوشنبه حجاريان مقايسه کنيم، محتملاً آينده برنامه ی عملی گروهی از اصلاح طلبان را روشن خواهد ساخت. وی می نويسد:
۱- رهبری کنونی حکومت اسلامی، تنها قابل مقايسه با عثمان،خليفه ی سوم مسلمانان است.
۲- ولی فقيه گاهی توصيه ها را منطقی می بيند و بعضاً می پذيرد، اما اطرافيانش رأی او را تغيير می دهند و بهمين دليل ديدگاههای او ممکن است جامعه را گرفتار فاجعه سازد.
۳- ترسم از آن هست که حمايت بی اندازه مان از ولی فقيه، سبب شوند که ما هم به چشم مردم گناه کار جلوه کنيم.
۴- ما به رهبری توصيه می کنيم که بپرهيز از اينکه آن ولی فقيه مقتول امت باشی که کُشته شدن او درِ کشت و کشتار داخلی را به روی اين امت باز می کند و هرگز بسته نخواهد شد.
۵- در پايان هم نتيجه می گيرد که برکناری افراد نالايق و جلوگيری از ظلم کارگزاران حکومت به مردم چنان ضروری و فوريست که نبايد لحظه ای تأخير انداخت.
از اين نقل و قولها چنين می فهميم که پايه های اصلی تحليل آقايان را موضوع زير شکل ميدهند که: به تبانی گروهی، عثمان زمان (خامنه ای) بر امّت مسلمان (يعنی خط امامی های سابق) تحميل گرديد. اما اين گروه چه کسانی هستند يا بودند؟ نيروهای خط امام، در گذشته شرم داشتند که به اين سئوال پاسخی مشخص و درست بدهند. به زعم آنان، از طريق توطئه و تبانی احمد خمينی، رفسنجانی و طبسی، خلافت خامنه ای بر آنها تحميل گرديد؛ اما حجاريان، در سخنرانی اخير خود با استناد از نهج البلاغه، نکته خاصی را طرح کرد که: «خليفه قبلی [بخوانيد خمينی] يك جمعی را [احمد خمينی، رفسنجانی، طبسی] برای انتخاب خليفه بعدی [خامنه ای] تشكيل داد كه نتيجه آن به وضعيتی منجر شد كه همگان از نتايج آن اطلاع داريد».
سخنان حجاريان، نوعی انتقاد از خودِ شرمگينانه و دوجانبه است. هم انتقادی است به نيروهای خط امام که علت بدبختی کنونی، ناشی از سکوت ماست و هم نقدی است بر انديشه ها و عملکردهای خمينی و او را مسبب اصلی شرايط فعلی ميداند. در واقع حجاريان قصد داشت تا از يکسو، از علی زمان [منتظری] دلجويی کند و به او بفهماند که ما با سکوت خود در تضييق حقوق تو نقش داشته ايم و از سوی ديگر، هدفمندانه ميخواست نمايندگان را برای بيعتی تازه هدايت کند.
از طرف ديگر، اين انتقاد از خود شرمگينانه از نظر روش شناسی مفهوم تازه ای را در ذهن تداعی می کند و آن «نتايجی است که همگان از آن اطلاع دارند». يعنی مردم از طريق انقلاب، عثمان را سرنگون کردند تا بتوانند راه جانشينی علی را هموار سازند. در واقع حجاريان می خواهد به نيروهای خط امامی بفهماند که بهتر است ما به همان اصل انقلابی گری خود رجوع کنيم تا بتوانيم از اين بحران نجات يابيم. با مخالفين سياسی خود، بايد با همان زبانی سخن بگوئيم که می فهمند؟!
آیا برادران «خط امامی» دوران انقلاب، اشتباهاً در زیر پرچم اصلاحات گرد آمده اند؟ اگر نه، پس علت این همه مانندگی و مشابهت رفتاری در جامعه و در کارزارهای جناحی را چگونه باید توضیح داد؟