یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۴

چه کسی مسئول است؟

در فلسفه می‌کوشيم تا جزء را در پرتو کل به‌بينيم. همين‌طور در «فلسفه تاريخ» نيز تلاش‌مان اين است تا همه‌ی لحظه‌ها و حادثه‌ها را، در زير نورافکن‌های گذشته بگيريم و به‌بينيم. اگرچه فهم و درک واقعيت‌ها کار آسانی نيست و خطای ديد ما، به‌سهم خود يکی از عمده‌ترين موانع در رسيدن و يا دست‌يابی به حقيقت‌اند؛ ولی جز اين هم راهی را برای رسيدن به کمال و فهم زندگی، نمی‌شناسيم.
اکنون متوسط سن بزهکاری، فساد و فحشاء در جامعه ما، تا مرز سيزده‌سال کاهش يافته است. اين حقيقت تلخ، جزئی است در پرتوی کلی که ما به آن نابسامانی‌های اجتماعی می‌ناميم. آيا علت اين سير قهقرايی و سقوط مردم و جامعه، ناشی از فقر اقتصادی است يا علت را بايد در ساختار و نوع نگاه حاکميت کنونی، ناکارآمدی و بی‌توجهی و عدم احساس ‌مسئوليتی را که نسبت به مردم و جامعه از خود نشان داده‌است، تحليل و دنبال کرد؟
در ظاهر، هر دو پديده را می‌توان علت اصلی گسترش فساد در جامعه دانست. و در بادی‌امر و فرار از چانه‌زنی احتمالی با تعدادی از خوانندگان، اين پديده مشمئزکننده را ناشی از رواج فقر و تنگ‌دستی در جامعه می‌بينم. اگرچه از آن‌سوی نيز، می‌توان اثبات کرد که هيچ هم‌بستگی مستقيمی بين افزايش رفاه اقتصادی و افزايش نيک‌بختی انسان وجود ندارد و حتا، در شرايط معين، اين نسبت ممکن است وارونه گردند اما؛ فکر می‌کنم طرح يک پرسش در اينجا الزامی‌ست: به‌نظر شما و خارج از اين چارچوب، فسادهای ديگری که به‌هيچ‌وجه ريشه اقتصادی ندارند، هم اکنون در جامعه و در بين مردم، در حال شکل‌گيری و گسترش نيستند؟ بطور مثال: آمار زنان و مردانی که به سهم و حقوق خود قانع نيستند و با زيرپا نهادن اخلاق اجتماعی وارد مغازله‌ها و مناسبات پنهانی می‌شوند، در مقايسه با ديگر ارقامی که زير عنوان فساد و فحشاء طبقه‌بندی می‌گردند، چه درصدی را در جامعه نشان می‌دهند؟ چرا برای درک و فهم همه‌جانبه‌ی اين قبيل قضايا و يا ديگر پديده‌های نوظهوری که در حال شکل‌گيری و گسترش در جامعه هستند، دانستن‌اش الزامی است؟ چه تعداد جوانانی را می‌شناسيد که بخاطر تباهی‌های درون خانوادگی و حفظ اسرار، در مسير اعتياد قرار گرفته‌اند؟
انکار نمی‌کنم که وجود فحشاء در هرجامعه‌ای، يعنی زنان و مردانی که جسم خود را به‌معرض فروش می‌گذارند، در بدو امر ناشی از فقر و تنگ‌دستی است. يعنی دلايل اقتصادی دارد. اما آيا تمام تنگ‌دستان جامعه خود را به‌معرض فروش می‌گذارند؟ مطابق تعاريف بين‌المللی قوانين کار، حرفه فاحشگی، هم به لحاظ موضوعی و هم از لحاظ پرداخت ماليات، بعنوان يک پيشه‌ی قديمی و شناخته شده، در جوامع اروپايی و آمريکا و حتا در بسياری از کشورهای آسيايی رسميت دارند. اما برای ورود به اين حرفه، قوانين و کف معينی هم وجود دارند. در اکثر کشورها، بمحض ورود يک دختر سيزده‌ساله به مراکز يا در مسيری که محل زنان خيابانی‌ست، ده‌ها تماس تلفنی از طرف مردم عادی و در حال عبور و حتا توسط مردانی که خودشان مشتريان چنين کالايی هستند؛ با سازمان‌های اجتماعی، مؤسسه‌های مدافع حقوق کودکان و پليس برقرار می‌گردد و به سهم خود، در مبارزه با چنين پديده ناهنجاری، احساس مسئوليت می‌کنند.
بارديگر تأکيد می‌کنم که هدف و منظور اين نوشته، به‌هيچ‌وجه بمعنای ناديده گرفتن علت‌های اقتصادی و سياسی و نقش و تأثير آن‌ها در نابسامانی‌های جاری و کنونی نيست. فقر اقتصادی و استبداد سياسی، همواره عوارضی را بدنبال دارند. اما اين عوارض در کشورهای مختلف جهان دارای محدوده و سقف معينی است. درجامعه ما، اين سقف فرو ريخته‌ است. مسئله تنها برسر نقش، ندانم‌کاری‌ها و لجاجت‌های دولت نيست، بل‌که تمايلات و ديگر بسترسازی‌های توجيهی مردم هم به‌سهم خود تاثيرگذارند. وجود ناهنجاری‌ها و اعمال غيراخلاقی، به‌دليل جذابيت‌هايی که دارند، هميشه در هرجامعه‌ای طرفدارنی داشت و قابل مشاهده‌اند. اما اين پديده در ايران، ويژه‌گی مشخصی دارد که در بين بالايی‌ها و پائينی‌ها، به يک‌سان عمل می‌کند: هر دوی آن‌ها خصلت وظيفه‌شناسانه‌شان را از دست داده‌اند؛ آبشخور فرهنگی‌شان يکی‌ست و به يک‌اندازه از جايگاه خويش منحرف شده‌اند. گرايش غيراخلاقی‌ای که آشکارا حقوق کودکان را زير پا می‌گذارد و ازدواج با دختربچه ده‌ساله را مجاز می‌داند؛ چگونه می‌تواند در برابر دختربچه سيزده ساله‌ای که زير فشار‌های خانوادگی و فقر اقتصادی به راه فساد کشيده شده‌است، احساس مسئوليت کند و از نزديک شدن با او ـنمی‌گويم اعتراض؛ حداقل احساس تنفر خويش را ابراز دارد و گريزان باشد؟
در جامعه‌ای که رهبرش آشکارا قوانين بين‌المللی دفاع از حقوق کودکان را نقض می‌کند، و حسين فهميده دوازده ساله را الگو و شاخص مبارزين معرفی می‌کند؛ در جامعه‌ای که فرهنگ را تجّار بازار عرضه می‌کنند و رفتار آقازاده‌ها و مناسبات پشتِ پرده آنان، الگوی رفتاری اکثريت مردم گرديد؛ چاره‌ای غير از وجود ندارد تا در جهت درک دقيق مسائل جاری، دايره بحث را قدری گسترش دهيم. ناچاريم مسائل را فراتر از فقر اقتصادی به‌بينيم. همه رقابت‌های کاذب و تمايلات و اشتهای سيری‌ناپذير کسب ثروت و شهوت را، از اين زوايه پی‌گيريم. و خلاصه، از خود بپرسيم چه شده است که امروز، دروغ، تهمت، دزدی، رشوه و فحشا، ناگهان جهت زندگی طبيعی و عادی را در ايران تغيير داده و همه را مشغول و درگير کرده است؟
در همين زمينه:
برای رفتارهای غیرعقلايی، دلايل سياسی نتراشيم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.همه مواردی که نام برديد٫تاثير گذار هستند.و شايد در ايران بدليل مصرفی بودن بيش از حد و مسابقه اعلام نشده ای که در پز دادن در بين ما رايج است٫باعث شده که هدف دارايی بيشتر باشد و در خفا(تنها در خفا)همه چيز برای رسيدن به هدف مشروع است.