کروبی در گفتوگويی با نشريه نامه میگويد: «اصحاب كهف سيصدونه سال خوابيدند و وقتی كه بلند شدند، ديدند همه چيز عوض شده است. ما فقط يكساعتونيم خوابيديم. تا صبح پای راديو نشسته بودم و اخبار از ساعت دوازده به بعد از گوشه و كنار كشور بهنفع ما بود. معمولاً هم اينگونه است كه از ساعت دوازده شب به بعد، يكهزار تا يكهزاروپانصد صندوق را شمارش میكنند و وضعيت هر نامزد انتخاباتی معلوم میشود. خوب، تا ساعت هفتونيم صبح، از مجموع ١٥ ميليون رای شمارش شده من در صدر بودم. ولی يكدفعه با يك فعل و انفعال عجيب و غريب، در ساعت هفتوچهلوپنج دقيقه سخنگوی شواری نگهبان، مجموع آرای شمارش شده را ٢٠ ميليون رای اعلام میكند و به اين ترتيب جای من از نفر اول به نفر سوم تغيير پيدا میكند و من حذف میشوم».
داستان «اصحاب کهف» اگرچه افسانهای بيش نيست، ولی در عين حال و از نظر محتوا و مضمون، بیشباهت با زندگی، فرهنگ و شرايط تاريخی ايرانيان هم نيست. کروبی ناخواسته، بر اين مضمون انگشت نهاد و از ارتباط ديالکتيکی ميان اراده و واکنش فردی يا جمعیای سخن میگويد که پس از خواب «کهف»یوار، بيدار میگردند و خود را در مقابل ساختاری مستحکم و ارادهگرايانه میبينند. ساختاری که محدوديتهای بیشماری را، نه فقط برای مردم، بلکه برای افرادی نظير کروبی که در شکلگيری و استحکام آن تلاش و نقش داشتهاند، فراهم میسازد.
اما رابطه ميان ملت و دولت، رابطه مکانيکی نيست. اين رابطه بر بستر يکسری رسمها، سنتها و فرهنگها شکل میگيرند و متظاهر میگردند. بر همين اساس هدف و انگيزه چنين بحثی، بههيچوجه به ارتباط کنونی ميان مردم و حکومت جمهوریاسلامی خلاصه و محدود نمیشود. صد سالی است که در کشور ما قانون انتخابات حاکم است و مردم نيز ـکم و بيشـ در دورههای مختلف، به پای صندوقهای رأی رفتهاند. اگر از يکیـدو استثنای تاريخی چشم بپوشيم، مآبقی آنها بهنحوی ارادهگرايانه بودهاند و شرايطی را بهمردم تحميل کردهاند. تقابل ميان آن شرايط تحميلی و واکنش جمعی ـکه در واقع تاريخ قرن گذشته را رقم زدهاندـ اساس و مضمون بحث امروز را تشکيل میدهد.
شايد مثال دوم خرداد 76 در آغاز سخن، حداقل اصلی را به اثبات برساند که ساختارهای سياسی، اگرچه میتوانند محدوديتهايی را برای گروهها، احزاب و حتا برای اکثريت مردم ايجاد کنند، ولی هرگز قادر نيستند ارادهای را بطور نامشروط به مردم تحميل کرده و حکم کنند. تمايل حکومتـ با هزار و يک دليلـ ناطقنوزی بود. لذا انکار هم نمیتوان کرد که در دوم خرداد، به دليل محدوديتی را که ساختار سياسی تحميل کرده بود، مردم امکانی جز انتخاب خاتمی نداشتند. در اين انتخاب، بههيچوجه خوبی، توان و مديريت نامزدها مورد نظر نيست. بلکه سخن برسر حداقل انتخاب منطقی و ارتباط آن با منافع ملی است. بهزعم کروبیها و اصلاحطلبان، انتخابات دوم خرداد آگاهانه بود. اگر چنين سخنی واقعيت دارد چرا و حداقل عين همين واکنش، اراده و فرهنگ سياسی، در شرايطهای مختلف و مشابه، نمیتواند فرايندهايی را نظير انتخابات دوم خرداد برانگيزاند و متجلی سازد که مردم بازگشت به عقب نداشته باشند؟
انتخابات دوم خرداد و انتخابات تيرماه گذشته، هر دو به يک نسبت فرهنگ سياسی جامعه ايرانی را نشان میدهند. فرهنگ طغيانی و انقلابی را. فرهنگی که برخاسته و نشأت گرفته از ساخت اجتماعی است. از ترکيب اقشار و لايههای متفاوت و بیشماری که منافع مختلف و حتا متضاد سياسی، اجتماعی و اقتصادی را نمايندگی میکنند. در چنين ساختاری، منافع ملی و همه فرايندها، به آنی قربانی منافع لحظهای و شخصی میگردند. اما از آنجايی که هر فرد با محدوديتهايی روبهروست و مجبور است فشارهای مختلفی را متحمل گردد؛ افراد، تحت تأثير فشارهای مختلف، در نقطهای بهنام شورش، باهمديگر تلاقی میکنند و همآهنگ میگردند. تاريخ ايران زمين را دوباره ورق بزنيد، سراسر شورش است و طغيان!
درد و بدبختی شورشها فقط واکنشهای لحظهای و يا آثار مخريبی را که میتوانند از خودشان باقی بگذارند نيست. مفهوم سياسی طغيان، بدين معناست که مردم و جامعه، نه تنها بر زندگی و سرنوشت گذشتهشان کوچکترين کنترلی نداشتهاند، بلکه کماکان، توان و رغبتی برای کنترل زندگی آينده خود و فرزندانشان نشان نخواهند داد. انتخابات تيرماه گذشته، اثبات همين حقيقت است.
جامعهای قادر است آينده را درست و منطقی هدايت و کنترل کند، که از يک حافظه جمعی، مداوم و کارا برخوردار باشد. نسل جديد بايد اطلاع دقيقی از سنتهای مبارزاتی و مقاومتهای نيکان خويش در توشه داشته باشد. آزادانه ريشهها، هدفها و انگيزههای حرکت آنان را مورد بررسی قرار دهد و علت و دليل پيشرفت و يا پسرفت را محاسبه کند و مطابق نيازهای زمانه، راه منطقی خويش را برگزيند. اما افرادی نظير کروبیها برای نسل آينده چه کردهاند؟ رفتار و کردار او در بيست و هفت سال گذشته، بهعنوان نمونهای برجسته و تپيک بيانگر حقيقت تلخ و دردناکی است که: همه سنتها خوب و ارزشمند را یک شبه و غرضورزانه به لجن کشيدند. برای کاشانیها چهره دروغين ساختند تا همه عملکردهای درست مصدق را ناچيز بشمارند. برای امامی که در برابر چشمان ميليونها انسان نشان داد که تفاوت ميان دو مجلس سنا و مؤسسان را نمیداند، پيشينه تاريخی و سياسی ساختند. و دهها نمونههای ديگر که بدينسان نسلی را بهخواب اصحاب کهفی واداشتهاند. وقتی هم که نسل جديد چشم باز کرد، برخلاف اصحاف کهف، گذشتهاش را اصلا نمیشناسند تا بتواند شرايط و تغييرات کنونی را فهم و درک کنند.
*******
داستان «اصحاب کهف» اگرچه افسانهای بيش نيست، ولی در عين حال و از نظر محتوا و مضمون، بیشباهت با زندگی، فرهنگ و شرايط تاريخی ايرانيان هم نيست. کروبی ناخواسته، بر اين مضمون انگشت نهاد و از ارتباط ديالکتيکی ميان اراده و واکنش فردی يا جمعیای سخن میگويد که پس از خواب «کهف»یوار، بيدار میگردند و خود را در مقابل ساختاری مستحکم و ارادهگرايانه میبينند. ساختاری که محدوديتهای بیشماری را، نه فقط برای مردم، بلکه برای افرادی نظير کروبی که در شکلگيری و استحکام آن تلاش و نقش داشتهاند، فراهم میسازد.
اما رابطه ميان ملت و دولت، رابطه مکانيکی نيست. اين رابطه بر بستر يکسری رسمها، سنتها و فرهنگها شکل میگيرند و متظاهر میگردند. بر همين اساس هدف و انگيزه چنين بحثی، بههيچوجه به ارتباط کنونی ميان مردم و حکومت جمهوریاسلامی خلاصه و محدود نمیشود. صد سالی است که در کشور ما قانون انتخابات حاکم است و مردم نيز ـکم و بيشـ در دورههای مختلف، به پای صندوقهای رأی رفتهاند. اگر از يکیـدو استثنای تاريخی چشم بپوشيم، مآبقی آنها بهنحوی ارادهگرايانه بودهاند و شرايطی را بهمردم تحميل کردهاند. تقابل ميان آن شرايط تحميلی و واکنش جمعی ـکه در واقع تاريخ قرن گذشته را رقم زدهاندـ اساس و مضمون بحث امروز را تشکيل میدهد.
شايد مثال دوم خرداد 76 در آغاز سخن، حداقل اصلی را به اثبات برساند که ساختارهای سياسی، اگرچه میتوانند محدوديتهايی را برای گروهها، احزاب و حتا برای اکثريت مردم ايجاد کنند، ولی هرگز قادر نيستند ارادهای را بطور نامشروط به مردم تحميل کرده و حکم کنند. تمايل حکومتـ با هزار و يک دليلـ ناطقنوزی بود. لذا انکار هم نمیتوان کرد که در دوم خرداد، به دليل محدوديتی را که ساختار سياسی تحميل کرده بود، مردم امکانی جز انتخاب خاتمی نداشتند. در اين انتخاب، بههيچوجه خوبی، توان و مديريت نامزدها مورد نظر نيست. بلکه سخن برسر حداقل انتخاب منطقی و ارتباط آن با منافع ملی است. بهزعم کروبیها و اصلاحطلبان، انتخابات دوم خرداد آگاهانه بود. اگر چنين سخنی واقعيت دارد چرا و حداقل عين همين واکنش، اراده و فرهنگ سياسی، در شرايطهای مختلف و مشابه، نمیتواند فرايندهايی را نظير انتخابات دوم خرداد برانگيزاند و متجلی سازد که مردم بازگشت به عقب نداشته باشند؟
انتخابات دوم خرداد و انتخابات تيرماه گذشته، هر دو به يک نسبت فرهنگ سياسی جامعه ايرانی را نشان میدهند. فرهنگ طغيانی و انقلابی را. فرهنگی که برخاسته و نشأت گرفته از ساخت اجتماعی است. از ترکيب اقشار و لايههای متفاوت و بیشماری که منافع مختلف و حتا متضاد سياسی، اجتماعی و اقتصادی را نمايندگی میکنند. در چنين ساختاری، منافع ملی و همه فرايندها، به آنی قربانی منافع لحظهای و شخصی میگردند. اما از آنجايی که هر فرد با محدوديتهايی روبهروست و مجبور است فشارهای مختلفی را متحمل گردد؛ افراد، تحت تأثير فشارهای مختلف، در نقطهای بهنام شورش، باهمديگر تلاقی میکنند و همآهنگ میگردند. تاريخ ايران زمين را دوباره ورق بزنيد، سراسر شورش است و طغيان!
درد و بدبختی شورشها فقط واکنشهای لحظهای و يا آثار مخريبی را که میتوانند از خودشان باقی بگذارند نيست. مفهوم سياسی طغيان، بدين معناست که مردم و جامعه، نه تنها بر زندگی و سرنوشت گذشتهشان کوچکترين کنترلی نداشتهاند، بلکه کماکان، توان و رغبتی برای کنترل زندگی آينده خود و فرزندانشان نشان نخواهند داد. انتخابات تيرماه گذشته، اثبات همين حقيقت است.
جامعهای قادر است آينده را درست و منطقی هدايت و کنترل کند، که از يک حافظه جمعی، مداوم و کارا برخوردار باشد. نسل جديد بايد اطلاع دقيقی از سنتهای مبارزاتی و مقاومتهای نيکان خويش در توشه داشته باشد. آزادانه ريشهها، هدفها و انگيزههای حرکت آنان را مورد بررسی قرار دهد و علت و دليل پيشرفت و يا پسرفت را محاسبه کند و مطابق نيازهای زمانه، راه منطقی خويش را برگزيند. اما افرادی نظير کروبیها برای نسل آينده چه کردهاند؟ رفتار و کردار او در بيست و هفت سال گذشته، بهعنوان نمونهای برجسته و تپيک بيانگر حقيقت تلخ و دردناکی است که: همه سنتها خوب و ارزشمند را یک شبه و غرضورزانه به لجن کشيدند. برای کاشانیها چهره دروغين ساختند تا همه عملکردهای درست مصدق را ناچيز بشمارند. برای امامی که در برابر چشمان ميليونها انسان نشان داد که تفاوت ميان دو مجلس سنا و مؤسسان را نمیداند، پيشينه تاريخی و سياسی ساختند. و دهها نمونههای ديگر که بدينسان نسلی را بهخواب اصحاب کهفی واداشتهاند. وقتی هم که نسل جديد چشم باز کرد، برخلاف اصحاف کهف، گذشتهاش را اصلا نمیشناسند تا بتواند شرايط و تغييرات کنونی را فهم و درک کنند.
۲ نظر:
در ضمن داستان اصحاب کهف هم واقعیت است و نه افسانه !...... کسانی هم که به هیچ مذهبی پایبند نیستند که این هیچ شائبه ی بوجود نمی آورد ولی احترام به کتب آسمانی را رعایت می کنند و انها را افسانه نمی پنداردین ندارند
این کامنت من فقط جنبه ی عذر خواهی داره چون نمی دونستم که توی قبلی پابلیش کردید...... واقعآ عذر می خوام و همه ی حرف هامو پس می گیرم... امیدوارم که ببخشید
ارسال یک نظر