جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۳

دلی برای مردم داشته باشيم!


عليرضا جباری، مرد انديشمند و فرهنگ دوست ما،
بعد ازدو سال تحمل زندان ـ آن هم در شرايطی که
با دزدان و جـانيان همبند بـوده است؛ هـم اکـــنون
آزادی خـويش را مـرهون نامه ای است کـــه اخيراً
ايزابل آلنده رهـايی فـوری و بی قيد و شرط او را از
رئيس جمهور خاتمی خواستار شده بود.



باور اين نکته قدری مشکل است که خاتمی توانسته (نه اينکه نمی خواهد) واسطه آزادی عليرضا جباری باشد. رئيس جمهور نيک ميداند که به رغم همه شعارها و وعده های رنگارنگی که پيش از انتخابات داده بود، در دوران مسئوليتش، بيشترين فشارها را روشنفکران، روزنامه نگاران، فرهنگ دوستان و خلاصه در يک کلام کل فرهيختگان کشور متحمل شده اند. هشت سال زمان کمی نيست و دولت خاتمی در اين عرصه نه تنها کارنامه مثبتی ارائه نداد، بلکه در ترسيم مرزی روشن و دقيق که بتوانيم دولت او را از دولتهای قبلی تفکيک سازيم، ناموفق بوده است.
از وجدان نبايد گذشت که او گفتاری را در ساختار قدرت جاری ساخت که پيش از اين سابقه نداشت و هم اکنون وبال گردن همه دست اندرکاران قدرت شده است. اما آن تحليل ها و برداشتهايی را هم که با مشاهده يک گل در شورزار حکومت اسلامی، نويد از گلستان دين ـ دموکراسی ميدادند نيز غير واقعی و تخيلی بودند. خاتمی در مقايسه با بعضی از عناصر قدرتمند در دستگاه ولايت، اگر چه انسانی محترم و ارجمندی است اما، او در عرصه سياسی نشان داد که نمی تواند سياستمداری موفق و وفادار و پايبند به حقوق انسانها باشد.
ميان تمايل و برنامه ريزی برای تحقق ايده ها، همواره مرز مشخصی وجود دارند و اگر مجبور شويم عملکرد دولتش را به تناسب نيازهای جامعه، سطح انتظارات مردم و چگونگی پاسخ دولت به آنها و ميزان و سطح بهره گيری از نيروهايی موجود در جامعه بسنجيم، او هم جهت با مردم گام برنداشت. همچنين در مقايسه با فرآيند کنونی جهان، و در مقايسه با سطح رشد تعدادی از کشورهای جهان سوم در هشت سال گذشته، دولت خاتمی نه تنها دولتی ضعيف و بی تفاوت به خواستهای مردم بود بلکه، سطح و دامنه رانت خواری را با اتکاء به درآمدهای باد آورده نفتی، در کشور افزايش داده است. اينگونه عملکرد در فرهنگ سياسی، اقتصادی و در جامعه شناسی، معانی خاصی را ميرسانند که رئيس جمهور، بهتر و دقيق تر از صاحب اين قلم، با مفاهيم آن آشناست.
با وجود اين، او نيز انسانی است مثل همه آدم های روی زمين. مثل من و شما. و انتظار دارد تا راه جبران خطاها را، برای او نيز باز بگذاريم و شايد پاسخ مثبتش به نامه ی ايزابل آلنده، حاوی اين پيام های انسانی و ناگفته نيز باشند که:
من نيز دلی برای همه سياستمداران پايبند به اخلاق و وجدان، که پدرت سالوادور آلنده يکی از نمونه ها و شايسته ترين آنها بوده است، دارم.
من نيز دوست داشتم، قلب ها و ذهن های بسياری از مردم جهان را تسخير سازم ولی متأسفانه، نتوانستم از حوزه ای که به آن تعلق داشتم خارج گردم و نسبت دقيقی را ميان انديشه های خود و اوضاع و احوال کنونی جهان تعيين کنم. اگر چه پيش بينی می کردم که اين سير، سرانجامی جز سرگشتگی و واماندگی برای من نداشته باشد يا به نتيجه ای وهم آلود برسد، ولی مگر در تجربه بلند و فاخر فکری و اجتماعی بشر، سرگشتگيها و وهم انگاريها نيز نقش راهگشا نداشته اند؟

هیچ نظری موجود نیست: