شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۳

پروانه بسوخت تا بدانيم!


فردا سالگرد آغاز قتل های سياسی ـ زنجيره ای است. از همان روز وقوع جنايت تا همين لحظه، تلاش من همواره بر اين بود که با چنين پديده غير انسانی، با احتياط و بسيار آگاهانه و به دور از احساس، برخورد کنم. جنايت اوّل آذر، يک حادثه معمولی و پيش پا افتاده نبود. ديديم که کل جامعه در واکنش به آن، برآشفت و شايد هم آمران، دانسته و آگاهانه جنايات زنجيره ای را در «آذر» ماه سازماندهی کرده بودند که از اينطريق کل جامعه را همراه با مردمش، به «آتش» بکشند.

در پس اين جنايت، حقيقتی ساده و تلخ پنهان بود که حکومت، مثل هميشه، آنگونه که در بيست و پنج سال گذشته ديده ايم، بار ديگر سرمايه های معنوی مردم را به يغما برده و تعدادی از شخصيت های ملی، سياسی و فرهنگی را به زير تيغ مرگ گرفته است. اما تلخ تر از اين، زمانی است که دولت اصلاح طلب، بجای اينکه مدعی العموم و حافظ امنيت عمومی باشد، در برابر شمشير عدالت اسلامی، آن هنگام که زرافشان وکيل را بجای آمران و عاملان به زندان می اندازد، تسليم قضات مجتهد، عادل و آگاه ميگردد و تعمداً چشم خويش را می بندد.

درست است که همه ما با حقيقت ساده ای روبرو بوديم اما، اصل پديده بدليل عوارضات جانبی و ارتباطی که با آينده سرنوشت مردم و جامعه پيدا می کردند، به موضوعی دقيقاً حساس تبديل گشته و در حد خود پيچيده بنظر می آمدند. شرط عقل حکم مي کرد که به دور از هياهو، بسيار ظريف و با احتياط، با آن برخورد کنيم چرا که:

اولاً، ما با جنايتی روبرو بوديم که آمران آن با انگيزه و هدف ايدئولوژيک آنرا برنامه ريزی کرده بودند؛

ثانياً، مردم منقلب و جامعه آشفته پرچم دادخواهی را، به رغم اطلاع از اين حقيقت که همه درهای قضاوت و عدالت به رويشان بسته است، در هرکوی و برزنی برافراشته بودند؛

ثالثاً، جنايت زمينه ای را مهيا ساخته بود تا گروهی برای تسخير کرسی های مجلس، فرصت طلبانه تابوت مقتولين را بر دوش بکشند. همان سياستی که در صد سال گذشته، بارها و در مقاطع مختلف و توسط گروهها و دسته های مختلف، در ميهن ما اتفاق افتادند.

منطقی بود اگر می توانستيم جهت واکنش مردم را که برای دادخواهی برخاسته بودند، بسمت شناخت و آگاهی يافتن از علتی که آمران و عاملان را وادار به انجام چنين جنايتی ميکرد، تغيير دهيم. همان روزها، نه اکثر نويسندگان مقالات مختلف به اين قبيل مسائل توجه داشتند و نه اقليتی از اصلاح طلبان، چنين جهت گيری را بنفع خود می ديدند.

در هر جامعه ای، وقتی امکانی برای ارائه دادخواهی و دسترسی به عدالت وجود نداشته باشد، مردم بعد از مدتی خشم های خود را فرو برده و انباشت آنها در دل، به نفرت و کينه ای غيرقابل جبران مبدل خواهد شد. هر پديده ای، علتی برای ترميم کينه می گردند و از آنجايی که مکانی برای بروز و خالی کردن و بيرون ريختن وجود ندارند، ناخواسته خشم را برسر همان مردمی که با او شريکند و هم دردند، خالی می کند.

و امروز اين حادثه در ميهن ما اتفاق افتاد و در همه جا، در برخورد ميان دو همسايه، ميان خريدار و فروشنده، ميان خانواده ها و مهمتر، در جاده ها و ابعاد وحشناک تصادفات که در خلال پنج سال اخير، بيش از يکصد هزار نفر کشته داشته است، و دزديها و جنايات بسادگی می توانيم ببينيم. آنها ميدانستند که با کور کردن چشم ملت، زمينه را برای سقوط مردم و جامعه بمفهوم واقعی آن آماده می سازند و اين عمل، ديگر از سطح يک جنايت ساده ای، به قتل عام عمومی فرا باليده است. لحظات را دريابيم و پروانه بسوخت تا بدانيم!

[ادامه مطلب ... در اينجا بخوانيد.]

هیچ نظری موجود نیست: