دوّم اينکه، در جوامع سنتی و در هر نقطه ای از جهان که هنوز فضای الهی ـ سياسی حاکم اند، غير منطقی است که اگر شعاع بحث را تنها در درون چارچوب های حقوقی محدود ساخت و همواره به يک موضوع و در يک جهت پرداخت که چرا فرديت و حقوق تک ـ تک افراد جامعه جزء ارکان اصلی زندگی اجتماعی، حقوقی و سياسی بشمار نمی آيند؛ بلکه فراتر از بازی ميان فرد ـ جمع، مجبوريم در گستره ی حقيقی و فرهنگ سياسی مرتبط با آن، مقوله های «حاشيه» و «متن» را نيز بشناسيم که چگونه هر جمعی را بی معنا و نامفهوم می سازند.
مادامی که برخی مسائل مربوط به ترکيب اين دو فرهنگ متناقض را از همديگر تفکيک نکنيم و روشن نسازيم، درک يک نکته قدری مشکل بنظر خواهد آمد که چرا گروهی از انسانهای مدافع حقوق فردی، در جريان عمل، ناقض حقوق ديگران می گردند. افرادی که نامه ها و اطلاعيه های خود را برای بلاگرها می فرستند تا آن را در وبلاگ شهرها قرار دهند، و غير مستقيم، باوری را تحميل می دارند که از شما امضاء و از ما تصميم، برگرفته از همان ذهنيتی است که در پيشبرد همه امورات اجتماعی ـ سياسی [البته اگر با نگاه مثبت به کار آنها بنگريم] فضای حاشيه و متن را می سازند.
جدا از مسائل تئوريک ـ تحليلی که رابطه تنگاتنگی را ميان آن دو مقوله با ذهنيت جمع گرا قائل است، يک ويژگی مهم آن، خصلت خود محور بينی باورمندان شان است که برخی از افراد، جناح ها و احزاب [همين طور نظام ها و دين ها و...]، همواره خود را مرکز آدم و عالم می دانند. از اين زاويه، دو مقوله حاشيه و متن، بسته به اينکه چه کسی آنها را به کار می برد، وضعيتی سيال و کاربردهای مختلفی در اجتماع خواهند داشت. و به همين دليل، نه تنها قادر نيستيم مرز ميان آن دو را مشخص و از همديگر تفکيک سازيم بلکه، آنچه را که تا ديروز، ناگزير بوديم به نام حاشيه بپذيرم، امروز، بنا به مقتضا و خواست قدرت، مجبوريم متن بخوانيمش. بطور مثال، اين حاشيه، گاهی ايرانيان خارج از کشورند، در برابر ملت؛ و زمانی خود ملت است، در برابر اقليتی بنام نيروی خودی؛ و در اين چند سال، اکثريت نيروهای خودی، حاشيه ی اصول گرايان محسوب می شدند.
حال، قبل از پرداختن به گرايشات غير مدنی بعضی از دوستان مقيم ايران و توضيح و استنباطی را که «ما» از ارتباط ميان حاشيه و متن و حرکت جمعی در شرايط کنونی داريم؛ در پرهيز از يکنواختی و خشکی کلام، ناگزيرم به دو موضوع خاص، هم بعنوان تنوع و هم بعنوان مقدمه ای بر بحث آتی، اشاره ای داشته باشم: در چند سال گذشته، بعضی از سايت های خبری ـ سياسی، هر مطلبی را به صرف اين که نويسنده آن مقيم ايران بود، برجسته کردند و انعکاس دادند. بعضی ها، حتا الفاظ، لغات و مفاهيمی را که آنها بکار می بردند، بدون هيچ توضيح و پانوشتی، در گفتار و نوشتار خويش آوردند و به يک معنا، آن ذهنيت غلطی را که در ارتباط با ايرانيان خارج از کشور طرح ميگرديد، دامن زده و تقويت ساختند.
از طرف ديگر در ايران، گروهی بمنظور پيشبرد اهدافی خاص، بی توجه به جايگاه، دانش، سابقه و تجربه افرادی که در خارج از کشور طوطی وار آن کلمات را تکرار می کردند و يا تحليل های سطحی آنان را کليشه وار بکار می بردند؛ چنان برجسته ساختند تا از اين طريق بتوانند تئوری حاشيه و متن را همزمان، در داخل و خارج از ايران تبليغ و تقويت سازند. واقعيت آن است که اين آش هفت جوش سياسی را، گروهی از اصلاح طلبان درون حاکميت در توجيه اعمال خود پخته اند تا از يکسو، به ايرانيان مقيم خارج از کشور بگويند از آنجائيکه شما در متن مبارزه نيستيد، حق اظهار نظر هم نداريد؛ و اما از سوی ديگر، زمانی هم در برابر استدلال ها منطقی «ما» قرار می گيرند، با گذاشتن کامنت های هرز:«جات گرمه، بيرون گودی می گی لنگش کن!»، امکانی برای مانور و گريز داشته باشند.
آيا اين قبيل برخورد تنگ نظرانه، غير مدنی و غير علمی، بدين معنا نيست که شما ايرانيان مقيم خارج از کشور بايد تابعی از اراده ما و تنها نيروی پشت جبهه باشيد؟
[ بخش نخست نوشته ]
مادامی که برخی مسائل مربوط به ترکيب اين دو فرهنگ متناقض را از همديگر تفکيک نکنيم و روشن نسازيم، درک يک نکته قدری مشکل بنظر خواهد آمد که چرا گروهی از انسانهای مدافع حقوق فردی، در جريان عمل، ناقض حقوق ديگران می گردند. افرادی که نامه ها و اطلاعيه های خود را برای بلاگرها می فرستند تا آن را در وبلاگ شهرها قرار دهند، و غير مستقيم، باوری را تحميل می دارند که از شما امضاء و از ما تصميم، برگرفته از همان ذهنيتی است که در پيشبرد همه امورات اجتماعی ـ سياسی [البته اگر با نگاه مثبت به کار آنها بنگريم] فضای حاشيه و متن را می سازند.
جدا از مسائل تئوريک ـ تحليلی که رابطه تنگاتنگی را ميان آن دو مقوله با ذهنيت جمع گرا قائل است، يک ويژگی مهم آن، خصلت خود محور بينی باورمندان شان است که برخی از افراد، جناح ها و احزاب [همين طور نظام ها و دين ها و...]، همواره خود را مرکز آدم و عالم می دانند. از اين زاويه، دو مقوله حاشيه و متن، بسته به اينکه چه کسی آنها را به کار می برد، وضعيتی سيال و کاربردهای مختلفی در اجتماع خواهند داشت. و به همين دليل، نه تنها قادر نيستيم مرز ميان آن دو را مشخص و از همديگر تفکيک سازيم بلکه، آنچه را که تا ديروز، ناگزير بوديم به نام حاشيه بپذيرم، امروز، بنا به مقتضا و خواست قدرت، مجبوريم متن بخوانيمش. بطور مثال، اين حاشيه، گاهی ايرانيان خارج از کشورند، در برابر ملت؛ و زمانی خود ملت است، در برابر اقليتی بنام نيروی خودی؛ و در اين چند سال، اکثريت نيروهای خودی، حاشيه ی اصول گرايان محسوب می شدند.
حال، قبل از پرداختن به گرايشات غير مدنی بعضی از دوستان مقيم ايران و توضيح و استنباطی را که «ما» از ارتباط ميان حاشيه و متن و حرکت جمعی در شرايط کنونی داريم؛ در پرهيز از يکنواختی و خشکی کلام، ناگزيرم به دو موضوع خاص، هم بعنوان تنوع و هم بعنوان مقدمه ای بر بحث آتی، اشاره ای داشته باشم: در چند سال گذشته، بعضی از سايت های خبری ـ سياسی، هر مطلبی را به صرف اين که نويسنده آن مقيم ايران بود، برجسته کردند و انعکاس دادند. بعضی ها، حتا الفاظ، لغات و مفاهيمی را که آنها بکار می بردند، بدون هيچ توضيح و پانوشتی، در گفتار و نوشتار خويش آوردند و به يک معنا، آن ذهنيت غلطی را که در ارتباط با ايرانيان خارج از کشور طرح ميگرديد، دامن زده و تقويت ساختند.
از طرف ديگر در ايران، گروهی بمنظور پيشبرد اهدافی خاص، بی توجه به جايگاه، دانش، سابقه و تجربه افرادی که در خارج از کشور طوطی وار آن کلمات را تکرار می کردند و يا تحليل های سطحی آنان را کليشه وار بکار می بردند؛ چنان برجسته ساختند تا از اين طريق بتوانند تئوری حاشيه و متن را همزمان، در داخل و خارج از ايران تبليغ و تقويت سازند. واقعيت آن است که اين آش هفت جوش سياسی را، گروهی از اصلاح طلبان درون حاکميت در توجيه اعمال خود پخته اند تا از يکسو، به ايرانيان مقيم خارج از کشور بگويند از آنجائيکه شما در متن مبارزه نيستيد، حق اظهار نظر هم نداريد؛ و اما از سوی ديگر، زمانی هم در برابر استدلال ها منطقی «ما» قرار می گيرند، با گذاشتن کامنت های هرز:«جات گرمه، بيرون گودی می گی لنگش کن!»، امکانی برای مانور و گريز داشته باشند.
آيا اين قبيل برخورد تنگ نظرانه، غير مدنی و غير علمی، بدين معنا نيست که شما ايرانيان مقيم خارج از کشور بايد تابعی از اراده ما و تنها نيروی پشت جبهه باشيد؟
[ بخش نخست نوشته ]