پنجشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۴

شـرکـت يـا تحـريـم؟ ـ ۲

شرکت يا تحريم انتخابات، يک تاکتيک است. اما هر تاکتيکی، تابع يک اصول ثابت و تقريبا غير قابل تغيير است. اصل ثابتی که هم راهنما، هم مشوق و هم محرک حضور و شرکت در انتخابات، يا برعکس، تحريم را ابزاری کارساز می بيند، چيست؟ آيا ما به فلسفه و چارچوب مديريتی را که رهبران کنونی برای خود تعيين کرده اند معترض ايم؛ يا اين اعتراض ناشی از عدم توانايی ها، نگرش ها و تمايلاتی است که نامزدها از خود بروز داده اند؛ و يا دلايل و مؤلفه های ديگری را مورد توجه قرار می دهيم؟
از سوی ديگر، اگرچه شرکت يا تحريم در همه مراحل و به منظور نشان دادن نرخ مشارکت، يک تاکتيک به حساب می آيند، ولی اين تاکتيک در ارتباط با انتخابات و رفراندوم يک معنا را نمی رسانند. مثلن، وقتی شما رفراندوم قانون اساسی را تحريم می کنيد تا نرخ مشارکت را تقليل دهيد، و رقم کاهش، اگر پائين تر از کف تعيين شده را نشان دهد، آن وقت مشروعيت قانون و نظام سياسی مبتنی بر آن است که مورد شک و ترديد قرار می گيرند. اما در انتخابات رياست جمهوری، تحريم ابزاری است عليه نامزدهای انتخاباتی و احتمالن رئيس دولت آينده. آيا مسئله اصلی تحريم کنندگان تنها برسر شکل گيری و چگونگی ترکيب دولت آينده است؟ اين جا است که موضوع آگاهی، شهروندان آگاه و رابطه آنان با مسئوليت معنی می يابد و به قول مارکس: «گُل همين جا است، همين جا است بايد رقصيد [سخن گفت]». (۱)
اما آن آگاهی مورد نظر که در چند جای اين نوشته آمده است، چيست و ما بايد ابتدا حول کدام مسائل اساسی و پايه ای، عرصه تعامل را بگشائيم و به تفاهمی تقريبن مشترک برسيم؟ از زاويه نگاه کارشناسی، مقوله توسعه و فرآيند بسيار پيچيده آن، بنيان و مضمون آگاهی را در تمامی حوزه های مختلف علمی، سياست، حقوق و فرهنگ تشکيل می دهد. در واقع توسعه، به عنوان يک مفهوم جهان ـ بشری، تکامل مادی و معنوی هر جامعه ای را شکل می دهد (۲) و رقم می زند و يک اصل ثابت و تغيير ناپذيری است که براساس آن، نه تنها سياست در عصر ما، در انطباق با پيشرفت و تحول معنی می يابد، بل که سنجش مداوم آن در مقايسه با جهان، همواره وظايف تازه ای را پيش پای شهروندان آگاهش می گذارد.
حال اگر موقعيت و وضعيت سياسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را در مقطع انتخابات آسيب شناسی کنيم، ما اکنون در شرايطی قرار گرفته ايم که هم زمان، و هم سرعت پيشرفت تکنولوژی (۳)، برعليه ما است و نه تنها در مقايسه با کشور کره جنوبی، بل که در مقايسه با کشور ترکيه، فرسنگ ها عقب ايم. جامعه ای که با آن موقعيت طلايی ژئوپلتيکی و ژئواستراتژيکی، با منابع ثروت های بيکران و با نيروی بيشمار جوانانش، به جای آن که به عنوان نيرويی تأثيرگذار و متعادل کننده در منطقه، موقعيتی برتر و مستحکم تر نسبت به ساير همسايگان داشته باشد؛ چه شد که اکنون توان و ظرفيت افزايش ثروت ملی را از دست می دهد و هر روز، بيشتر از روز قبل، زمينه را برای فرار مغزها از کشور مهيا می سازد؟
وقتی در جامعه ای که با ساختار سياسی و ساخت اجتماعی غير قاعده مندی روبروايم، وقتی بطور مشخص شاهد ناهماهنگی ميان جايگاه ها با تخصص ها هستيم و با مسئولين مواجه ايم که معنا و مفهوم توسعه را به هيچ وجه [بدون رودربايستی] نمی فهمند، و دهها مورد ديگر که نيازی به ذکر آن ها نيست؛ شهروندان آگاه جامعه، يعنی همه بزرگان، صاحبان انديشه، ثروت و ديگر نيروهای فعال و سازمانگر، به جای درگير ساختن خود با مسائل فرعی و غير مؤثر، مجبورند تا راه حل های اساسی و کارساز ديگری را برای برون رفت از بحران کنونی ارائه دهند. مادامی که ميان نخبگان فکری و اجرايی ما، فاصله و تفکيک وجود دارد؛ مادامی که فعالان سياسی ما در اين زمينه نيانديشند که بدون وجود نخبگان فکری، قادر به انجام کارهای بنيانی نيستند؛ هيچ تحول و تغييری را نبايد انتظار داشت.
اکنون وقت آن است که نخبگان جامعه ما احساس مسئوليت کنند، يعنی همان نکته ای که در ابتدای مقاله به آن اشاره کرده ام. بايد ميان انزوای نخبگان فکری و چپ و راست زدن های فعالان سياسی، پُل ارتباطی محکم و منسجمی را برقرار ساخت. در واقع، آينده ايران، نه تابع تحريم های انتخاباتی، بل که تابع شرايطی خواهد بود که با چه سرعت و کيفيتی ميان نخبگان ايرانی، هماهنگی های لازم و ضروری بوجود خواهد آمد. آنچه که جامعه ما از آن رنج می برد، عدم وجود فرهنگ تعامل و هماهنگی و فقدان روحيه کار جمعی است. اگر اين هماهنگی وجود داشت، تنها عزم سياسی ايرانيان مقيم خارج از کشور، می توانست زمينه های دخالت نهادهای حقوقی ـ سياسی بين المللی را به امر نظارت بر انتخابی آزاد جلب کند. به آسانی می توانستند همين ايده ساده را در داخل کشور، به اجماع نظر کلی و ملی تبديل کنند. اينکه چرا به جای تلاش در رسيدن به امری مهم تر و اساسی تر، تنها در جهت اتخاذ تاکتيک تحريم، که بيشتر جنبه جنجالی ـ تبليغی دارد و نوعی شانه خالی کردن از مسئوليت است روی آورده ايم؛ نياز به بحث و بررسی مستقلی دارد اما، وقتی شهروندان عادی، خصوصن شهرستانی ها، بی توجه به خواست تحريم کنندگان، به پای صندوق های رأی می روند، تاکتيک تحريم، چه تغييراتی را در روند کنونی ايجاد خواهد کرد؟
پانوشت:
۱ ـ مارکس / هيجدهم برومر / ترجمه باقر پرهام
۲ ـ دکترمحمود سريع القلم / روشنفکران، احزاب و منافع ملی
۳ ـ همان
[بخش نخست همين يادداشت]

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جناب درویشپور عزیز سلام . مانند همیشه از نوشته هایتان استفاده کردم . در ارتباط با این نامه نکاتی چند را از دیدگاه خود قابل اشاره میبینم .
مردم ایران در طی 26سال اخیر و به واسطه کسب تجربه زندگی سیاسی و اجتماعی خود به سطحی از حقایق و معارف ناخوانده و نا نوشته تئوریک دست پیدا کرده اند که شاید نخبگان سیاسی و و فکری و روشنفکران در طول سالها بحث و تبادل نظر و مجادلات نظری یا به ان دست نمی یابند با انکه با تاخیر و در فاز دوم ماجرا دست به عمل میزنند .یعنی به عبارتی بیشتر در پی انند تا وحدت عملی جامعه را شاهد باشند تا خود به تصمیمگیری دست زنند نمونه این مدعا را در موضعگیریها و صفبندیهای سازمانها و فعالین مستقل خارج از ایرا شاهدیم .جرا که مرد با هوشمندی قریحی سیاسی خود به درکی متقابل از انچه بر روزگارشان میرسند تا در نقاطعی مشخص زمانی و تاریخی و بر اساس کنش جمعی و خاص مبادرت میورزند گرچه کیفیت این روند تصمیم گیری که از قضا در جوامعی غیر متشکل و سازماندهی شده چون ایران حال حاضر میتوانست و میتواند با وجود احزاب و تشکلهای سیاسی و نه کلوپ سیاسی و مستقل از قدرت ارتقا چشمگیرتری یابد . اما با این حال مردم به اعتبار برخورداری از همان هوشمندی قریحی و تاریخی که در بسیاری موارد علی رغم اراده و میلشان و از قبل پرداخت هزینهای از جان مالشان کسب کرده اند دست به انتخاب میزنند چرا که بدور شرح و بسط تئوریک میدانند که انقلاب یعنی چه - نقطه الف و ب کجاست که شروع و خاتمه انرا تایین مینماید ؟ و پر واضح است که بسیار به خطا نیز رفته اند . اما جناب درویشپور معدل کارنامه سیاسی مردم و توده مردم را در قیاس با معدل کارنامه کنشگران سیاسی ایران چگونه میبینید؟ قهر از انتخابات علی رغم رویکرد مشتاقانه و فعالانه مردم نسبت به جنبش اصلاح طلبی و سلب امید نسبی انان که تا به امروز که روز از پی روز بر سرعتش افزوده شد و سلب امید از شعارهای انتخاباتی و برنامه های اولیه توسط رئیس جمهور منتخب خاتمی و اتخابات شورا ها و باز رویکرد مردم و واکنش نسبت به عملکرد نمایندگان مستعفی و متحصن شدنشان در اعتراض به انتخابات هفتم و......همه از صحت و برتری نه بلامنازع که نسبی معدل جبهه مردم در برابر جبه روشنفکران و دگر اندیشان دارد . اگر در خرداد 76 شواهدی دال بر وجود دو گرایش متفاوت و به عبارتی کاملا متفاوت در ارتباط با خط مشی سیاسی نظاو اینده و بدون توجه به نقد گذشته در میان دو قطب به ظاهر غیر همسوی نظام نیز مشاهده میشد ،امروز هیچ ترسیمی از اینده سیاسی و الگوی انتزاعی پیشنویس شده در اذهان این جامعه رخ نمینماید .برگزاری تحریم علی رغم وجود تشکل که گناه انرا به مردم وا نمیگذارم و از چشم نیروهای سیاسی و روشنفکرانش میبینم تاکتیک مناسبی برای مواجه با این شرایط دشوار میباشد چرا که چالشهای سیاسی بین دو جناح سیاسی نظام را محملی برای جلب اعتماد مداخله مردم در ساختار قدرت و به طبع ان انعطاف صاحبان قدرت نمیبیند .نرخ مشارکت به میزان قابل توجه و به عریانی عیان در شهرهای بزرگ سقوط کرده و در کنار ان بحرانهای درونی چون اقتصادی و اجتماعی و...که با بحران فزاینده سیاسی در هم تنیده است بحران مشروعیت را بیش از پیش دامن میزند (در پست قبلی هم خدمتتان اشاره داشتم که پاسخ دادید البته) جامعه ای اینچنینی به پشت سر نظری دارد به تشدید اختلافات با اروپا و امریکا در زمینه روابط خارجی نظری دارد . به تشدید برخورد با اصلاح طلبان و مخالفان سیاسی خود نظری دارد - به تشدید اختلافات با چگونگی پذیرش و رد کنوانسیونهای بین المللی در زمینه حقوق بشر نظری دارد - به ایزوله شدن خود و فرزندان جامعه اش در جهان امروز نظری دارد - به تشدید برخورد با ازدیهای فردی مطروحه در قالبی اجتماعی نظری دارد و انچه باقی مانده است فرجام تلخ دولت خاتمی است ..انتخابی به وسعت منافع ملی و مصالح مرم ایران . جنبش جامعه مدنی ...دموکرازیسیون..ایران برای تمام ایرانیان و ازادی یعنی ازادی مخالفان ..فرجام تلخی است این -----جناب درویشپور با تشکر از شما . نامه به درازا کشید با تشکر از شما که پست جدیدتان میتواند فضایی را ایجاد نماید تا منتقدین و حامیان شرکت در انتخابات در ان به تبادل نظر بپردازند . شاد باشید