مخاطب اصلی اين نوشته، جوانان و آينده سازان هستند. درباره نهمين دوره از انتخابات رياست جمهوری، چگونه می انديشيم؟
اذهان عمومی، تنها دو بُعدِ سياه و سفيدِ تحريم يا شرکت در نهمين انتخابات رياست جمهوری را می بينند. اين گردش دايره وار را، بارها در جامعه ايران و در بين ايرانيان شاهدش بوده ايم و اکنون علتی برای طرح پرسش های بيشمار و متنوع شده اند که بعضی ها، از جمله نی لبک عزيز، در ارتباط با گفتار پيشين طرح کرده است. به نظرم شکافتن، بررسی و پرداختن به آن ها در لحظات کنونی، حائز اهميت اساسی است. نی لبک می نويسد:
«اکنون سردرگمی عجیبی بر وبلاگ نویسان و خیلی از علاقه مندان ایرانی مسائل سیاسی در مورد شرکت یا تحریم انتخابات حاکم است و همین محل سوال بزرگی برای من شده است. چرا؟ آیا کارنامه رفتاری کاندیداها برای ما مشخص نیست؟ آیا الگوهای تمدنی و فرهنگی انتخابات و شرایط انتخاب و فلسفه انتخاب پیش روی ما حاضر و آماده وجود ندارد؟ پس چرا ما خودمان را به دست خودمان گیج می کنیم؟! چرا ما به جای رفتار بر اساس دانسته های محدود فعلی، به پیش بینی های جادوگرانه آینده می پردازیم و به جای ایفای نقش شهروند آگاه به حقوق مدنی خود به تقلید از نقش یک استراتژیست سیاسی برخاسته ایم؟».
اگر قرار است از زاويه نگاه يک شهروند آگاه به حقوق مدنی، موضوع انتخابات را بررسيم، من ترجيح ميدهم که بجای راندن احساسی در جاده های فرعی و پُر پيچ و خم مسائل شرکت يا تحريم، مستقيما، در شاهراه اصلی مسئوليت برانم. اين که چرا بدون هيچ مقدمه ای، به مسئوليت اشاره کرده ام، دليل دارد. در ساده ترين بيان، شهروند آگاه به حقوق مدنی، کسی است که همواره و در تمامی لحظات زندگی، در جهت حفاظت از منافع فردی خويش گام برميدارد.
بديهی است که هر شهروندی، کم و بيش، به منافع فردی خود توجه دارد. اما وقتی از شهروند آگاه سخن می گوئيم، در واقع به مقام خاصی اشاره می کنيم که هم امتيازی به شمار می رود و هم باری بر دوش او می گذارد. شهروند آگاه، کلان نگر است. آينده را فدای لحظه نمی کند و طبيعتا، تحت تأثير امواج توده ای قرار نمی گيرد. بطور مثال، در حفاظت از موقعيت شغلی خود در برابر خطر بيکاری، برخلاف شهروندان عادی که با زير پا نهادن اخلاق، شخصيت و منش انسانی وارد باند بازی ها و ديگر زد و بندهای ناشايست با رؤسای خود ميگردند، او بيش تر در پيرامون استقرار امنيت شغلی در جامعه می انديشد. به زبانی ديگر، او منافع فردی خويش را در ارتباط با سطح رشد و تحول در جامعه، جلب سرمايه و ايجاد و توسعه بازار کار و ديگر فرصت های شغلی تازه، گره می زند.
جدا از اين وجه امتيازی که شهروندان آگاه فراتر از نوک بينی خود را می بينند، آنان باری هم بر دوش دارند. زندگی خصوصی يا اجتماعی را بايد همواره منظم و مرتب ساخت تا بی سامانی حاکم نگردد. بايد به افراد و گروه هايی مسئوليت داده شود تا بتوانند در جهت استقرار نظم نوين برنامه ريزی کنند. از اين زاويه، شهروندان آگاه، موظف به انتخاب هستند، برای چنين انتخابی اهميت اساسی قائلند و نسبت به آن نمی توانند بی تفاوت باشند. اما، مهم ترين مسئله ـ که نبايد از آن غافل بود، مسئوليت دادن، شرط و شروطی دارد. يک نمونه آن، ما مسئول به انتخاب افرادی هستيم که توانمندی و ظرفيت انجام اعمال عقلانی را داشته باشد.
ممکنست بعضی ها طرح کنند [که می کنند] ما از کجا بدانيم که در ضمير نامزدها چه می گذرد؟ مگر خاتمی را با آن شعارهای زيبا و فريبنده ای که می داد، برای دو دوره انتخاب نکرديم، نتيجه چه شد؟ به نظر من، پرسشگران به نکته بسيار دقيقی اشاره نموده اند که پاسخ به آن در لحظه کنونی حائز اهميت اند. واقعا دليل چه بود که مردی با پشتوانه بيست ميليون رأی خواهان تقويت جامعه مدنی، سرانجام، نه تنها پشت به ملت کرد، بل که بی اعتنايی او، هم سطح نا اميدی را در جامعه و در بين جوانان بالا برد و هم شکاف ملت ـ دولت را گسترش داد و تعميق برد، تا جايی که می توان گفت مرتکب بزرگترين خيانت تاريخی شده است. چرا؟
[ادامه دارد]
۹ نظر:
حسن عزیز باور کنید مخاطبان این وبلاگ هم شهروند آگاه به حقوق مدنی شان هستند و هم مسئول. بهتر نبود بجای تذکر بدیهیات مستقیم به اصل موضوع انتخابات می پرداختی و نظرت را با خوانندگانت در میان می گذاشتی. شاید در بخش دیگر این یاداشت چنین کنی. و اما من برخلاف تو شرکت یا تحریم انتخابات را راندن این مهم در جاده فرعی و پرپیچ و خم احساس نمیدانم, بلکه شرکت و یا تحریم انتخابات اصلیترین دغدغهی ذهنی من است و نه فلان یا بهمان کاندیدا.مسئله این است بودن یا نبودن. در عین حال و بزودی نظرم را در مورد انتخابات در وبلاگم اعلام خواهم کرد، بعنوان یک شهروند که دستِکم به حقوق مدنیاش آگاهی دارد و تجربه 26 سال حکومت جمهوری اسلامی را در برابر.
بحران مشروعیت خاص جمهوری اسلامی است اما بحران دست اوردهای انقلاب 57 بحرانی مشترک است میان حاکمیت حاضر و مخالفانش در جبهه اپوزیسیون و سوالی که با شرکت نکردن اکثریت خاموش جامعه ایران نیز بی جواب میماند که ره میزنم و پیوندش میدهم با اشارتی که به سطح نا امیدی جامعه ایران پس از انتخابات داشتید در پایان این مقاله .شاد باشید درویشپور عزیز مانند همیشه استفاده کردم
آقای درویشپور، اشاره کردن به نقش «شهروند آگاه» در این بحث و پررنگ نمودن واژهی «مسئولیت» در کنار آن، بسیار بهجاست و جای این مفاهیم در بیشتر تحلیلهای اخیر در مورد انتخابات بسیار خالی مینمود. بی صبرانه منتظر ادامهی یاداشتتان هستم.
آقای درویش پور عزیز
نوشته شما به نظر من ارتباط بین متن واقعیتهای اجتماعی و لزوم انتخاب گری شهروندان را با حذف تنیدگی آگاهی و عمل در حیطه حیات شهروندی قطع می کند. آنچه که شما از شهروند آگاه مراد می کنید همانی نیست که من در نوشته ام از آن یاد کرده ام.در واقع آنچه که من تاکید داشتم ،تفکیک حوزه رویکردهای نظری که از سوی کارشناسان اتخاذ می شود از حوزه حیات مدنی که بازیگران اصلی آن شهروندان می باشند هست.شهروندان با منافع واقعی و مستقیم و معمولا فوری در گیر هستند اما آنی انگاشت منافع لزوما به معنای شورش و تخریب نیست بل که به معنای لزوم تجمع این منافع در نهادهای مدنی و جذب و انتقال کارشناسی شده این تقاضاها به مدیریت حکومتی است. شهروند آگاه به حقوق مدنی خود همانیست که شرایط تحمیلی«ضد انتخاب» را برنمی تابند.مسوولیت شهروندی نه در حوزه نظر که در حوزه زندگی اجتماعی و تقاضاهای شهروندی است.
حلقه واسط بین تقاضاهای شهروندان با حکومت همین کارشناسان هستند که نام آنها نه شهروند آگاه؛که متخصصان و استراتژیستهای اجتماعی هست.تلاشتان برای باز کردن مساله را ارج می نهم اما انگار با عدم عنایت به زندگی واقع یو منافع شهروندان شما هم را هم از نگاه سیاه –سفید گریزی نبوده است.ممنونم از توجهتون به کامنت قبلی ام.
حسن عزيز، ازتأخيری که به دلايلی درنوشتن پاسخ به کامنت شما رخ داده است صميمانه پوزش می طلبم واين تأخيرناخواسته راحمل بربی توجهی من نسبت به نوشته های پرارزش دوستانم نفرماييد، اميدوارم با وجود ضعف فراوان درنوشتن زبان مادری اين بار بتوانم مطلب راطوری ادا کنم که همان چيزی راکه درنظردارم روی « کاغذ که نه» روی مانيتوربياورم وبازبرداشت ديگری ازنوشته ام نشود.
ــ مطلب بالارا که درباره شرکت ياتحريم نوشته ايد با علاقه خواندم ومعقتدم درزمان نگارش اين نوشته پربار، هنگام نوشتن اين جمله: " شهروند آگاه، کلان نگر است. آينده را فدای لحظه نمی کند و طبيعتا، تحت تأثير امواج توده ای قرار نمی گيرد..." شايد نگاهتان بيشتر به انتخابات درکشورهای اروپا بوده است. يعنی کشورهای آزادی که اگرهم شهروندان آگاه وکلان نگرش درا نتخاب فرد يا حزبی اشتباه بکنند، آزادی اجتماع مردم، آزادی بيا ن واعتراض به کارکرد منتخب، بويژه آزادی رسانه ها چنان قوی است که اشتباه انتخاب فردی مثل خاتمی را پس ازگذشت فقط چند هفته جبران کرده واورا ازصندلی رياست وقدرت به زيرمی کشند ونه مثل مملکت ما که هشت سال آزگار چاره ای جز دست روی دست گذاشتن نداشتيم وتحمل هرگونه توسری خوری را از آخوندها برخود روا داشتيم تا هشت سال ديگربازهمان بازی انتخابات ازنو شروع شود. کدام رأی دهنده اروپايی چنين می کرد ؟ شايد حق بامن باشد اگربگويم شهروندان، هم آگاهند هم کلان نظر، ولی بازی بازی آنها نيست، کلان نظری وآينده نگری زمانی بدردشان می خورد که اجتماع رويه طبيعی خودش را طی کند واصولن شهروند به عنوان يک انسان به حساب آورده شود ومتوليان نه به عنوان ازما بهتران وآقابالاسر،که به عنوان خدمتگزار مردم عمل کنند. من با گفته ونظراسد موافقم.
ــ نه دوست عزيز، من نتوانستم در بندر حيفا به کوه کرمل سربزنم . بدشانسی من گاه غروب می رسيديم گاه درشب وهمان شب يا صبح زود روز بعد ازبندر بيرونمان ميکردند. يا گرفتاری با کالا چنان زيادبود که فرصتی برای گشت وگذار باقی نمی گذاشت. موفق باشيد
اسدعزيز، دوست مهربان!
بی ترديد، بخشی از خوانندگان وبلاگم را نيروهای آگاه و مسئول، از جمله دوستان فرهيخته و ارجمندم تشکيل ميدهند. آيا ميان آن حضور و اين نوشته تباينی است؟ شايد درست و منطقی بود که من بجای بکار بردن آگاه، از واژه نخبگان بهره می گرفتم. با وجود براين، کاربرد يا عدم کاربرد آن بدين معنا نيست که دوست ارجمند و اديب من از اين مهم غافل باشند که نوعی برداشت عاميانه و سطحی از آگاهی را در ايران ترويج می کنند. من مطمئنم که شما دقيق تر از من اطلاع داريد که از نظر فرهنگی، حرف اوّل را اقشار دکلاسه در ايران می زنند!
وانگهی، اگر جامعه ای در حال سقوط و نابودی است، شما آن بودن و نبودن را چگونه می توانيد با مسئله شرکت يا تحريم ارتباط دهيد و يا در همان تجربه بيست و شش ساله شما، کدام يک از شرکت ها يا تحريم ها آگاهانه بود و چه تأثيراتی را به دنبال داشت؟ مشتاقانه در انتظار انتشار نوشته های شما هستم!
آشيل عزيز!
جامعه ما در بطن خود، بحران های متعددی را حمل می کند که گاهگاهی يک از آنان عمده و برجسته می شوند. بنظر من بحران سنت ـ مدرنيته، محور اصلی همه بحران ها است. اما بحران عدم مشروعيت، ارتباطی به جمهوری اسلامی ندارد. هر دولت ناکارآمدی را، بحران عدم مشروعيت تهديد می کند.
از اينکه مطلب حاضر مورد توجه شما قرار گرفت، بسيار خوشحالم و از محبتی که ابراز نموديد سپاسگزارم!
فرهنگ عزيز!
سپاسگزارم! نلاش خواهم کرد تا بخش دوم نوشته هم رضايت منطقی دوستان و خوانندگان را بخود جلب کند.
نی لبک عزيز!
پيش از گذاشتن کامنت، مطلب را دوباره خواندم که مبادا ميان منظورم با مفاهيمی را که می شود از نوشته استخراج کرد، اختلافی وجود داشته باشند. اطلاق ويژگی آگاهی به شهروندانی خاص، و قائل شدن امتيازی برای آنان، در واقع تفکيک کردن حوزه رويکردهای نظری ـ استراتژيک، از حوزه حيات مدنی است. آنچه را که شما تنيدگی آگاهی و عمل می بينيد، ارتباطی به شهروندان عادی ندارد. شايد منظور را خوب نرسانده ام اما، بنا به باور من، ميان دولت و جامعه مدنی، دو عامل مهم کنترل کننده و برنامه ريز، يعنی جامعه سياسی و جامعه مدنی ويژه [مراکز مهم تحقيقی و استراتژيکی دانشگاهی] با وظايف مختلفی قرار گرفته اند. اکنون در جامعه ما، اين حلقه واسطه به کلی از دور خارج شده است. وانگهی، من در پُست قبلی، اشاره کوتاهی درباره ترکيب اجتماعی و وضعيت علمی دانشگاه ها داشتم و فکر نمی کنم در يک مسئله اختلافی داشته باشيم که دستگاه حکومتی ايران [بحث اينکه می تواند يا نه را کنار بگذاريم] در شرايط کنونی نيازمند يک مرکز ثقل فکری است. جامعه بدون فکر و برنامه ايران در حال سقوط است و اتفاقا، از نظر منطق، هشدار دادن به نيروهای آگاه که با نگاهی استراتژيک دگرباره وظايف و مسئوليتی را که برگرده شان است مجددا بررسند؛ عين عنايت به زندگی شهروندان است و گريز از سياه و سفيد کردن.
سپاسگزارم از دقت و يادآوری شما.
ارسال یک نظر