از هشت سال پيش، يعنی از لحظه ای که خاتمی با شعار جامعه مدنی توجه عمومی را به خود جلب کرده بود، هر زمان که اراده می کردم تا معنا و منظور واقعی او را از اين شعار دريابم و هربار نيز، «جِيم» جامعه مدنی رئيس جمهور را با «جيم» های ديگر، مثلن: جامعه جوانان ايران، جريان سازی ها حکومت يا با جيم جايگاه ولايت فقيه و جوهره دين ـ حکومتی و غيره ارتباط می دادم تا از ميان آن همه کلی گويی های شعارگونه، نکته ای را بطور مشخص فهم و درک کنم؛ ناخواسته به ياد وصيت نامه امام ششم شيعیان می افتادم و در دل، به ريش خود و سرنوشت ملت ايران، به رغم وجود آن همه فرهیخته و نخبه و استعداد، می خنديدم.
می گويند: بعد از مرگ امام صادق، شاگردانش با شور و اشتياق وصف ناپذيری در انتظار گشودن وصيت نامه استاد، بی تابی و روز شماری می کردند. اما وقتی در روز معين، مُهر و موم وصيت نامه را در مقابل چشمان همگان گشودند، حاضران در مجلس، بی اختيار غرق در بهت و حيرت گرديدند. وصيت استاد فقط يک حرف ساده بود: «ج»! حرف مبهمی که تنها می توانست به اغتشاشات فکری شاگردان دامن زند، پرسش های بيشماری طرح شوند و هر کسی به زعم خود برداشتی از آن ارائه دهد. جيم در آن وصيت نامه کدام معنا و مفهوم را می رساند؟ اگر امام می خواست الگويی برای زندگی آينده ارائه دهد، چرا به جای توضيح و تفسير و تشريح مسائل، تنها به حرف جيم اکتفا کرده بود؟ و ... .
بحث برسر کالبد شکافی مسائل تاريخی نيست. اما، چه در گذشته و چه امروز، هر مقوله نا مشخص و پيچيده ای از جمله جامعه مدنی، که همواره بر مبنای فرضياتی خاص و هدفمند طرح می شوند، اگر هم در ظاهر جنبه سياسی نداشته باشند، در عمل، تحت تأثير گرايش های سياسی مختلفی قرار می گيرند. از اين زاويه، اگر بخواهيم وصيت نامه فوق را در آينه زمان بررسيم، با توجه به برداشتی که از مبانی شيعه، شناختی که از خاندان هاشمی و تعاريفی را که مسلمانان از نوع رابطه خود با حکومت ارائه می دهند؛ به راحتی می توان حدس زد که منظور وصيت کننده، حنبه سياسی داشت و به تبع آن، جيم جامعه مدنی خاتمی نيز، جنبه سياسی دارد.
استقبال از شعار جامعه مدنی در ايران، پيش از آن که مفهوم و سير تاريخی ای را که در غرب صورت گرفته بود برساند، بيش تر به معنای نبود قانون، يا زير پا نهادن قانون در ايران معنی می داد. روندی که در صد سال گذشته و از انقلاب مشروطيت تا لحظه حاضر، هر کسی شعار قانونيت را در جامعه ما طرح می کرد، مورد استقبال مردم نيز قرار می گرفت. اما اين قانونيت و شفافيت!!، هر وقت با هدف سياسی خاصی طرح می شدند، تنها می توانستند يک معنا را برسانند که شهروندان ايرانی، به هيچ وجه حق ندارند درباره شيوه زندگی خود تصميمی بگيرند. اگر غير از اين بود، چه لزومی داشت که خاتمی معين و اصلاح طلبان را ملزم به شرکت در انتخابات بداند؟ آيا همين الزام نافی جامعه مدنی نيست؟
وقتی خاتمی با ناديده گرفتن بيست ميليون آرای مردم، هم در جريان رد صلاحيت نامزدهای مجلس هفتم و هم در لحظه حاضر، قانون را به نفع گروهی خاص تعبير و تفسير می کند، تنها می توانم آرزو کنم که هرگز مباد روزی را که جامعه ما، به سرنوشتی گرفتار شوند که شاگردان امام صادق به آن گرفتار شده بودند. آنان به سه گروه مختلف تقسيم شدند و هر گروه برداشت و تفسير خود را از جيم ارائه ميداند:
گروه اوّل، جيم را به معنای جهاد با خليفه می فهميدند؛
گروه دوم، جیم را به معنای جنون، تفسير می کردند و از اين طريق، حفظ جان خود را مد نظر داشتند؛
و گروه سوم، جيم را به معنای جنی و غيب شدن ميدانستند و فرار از منطقه را ترجيح ميدادند.
حال پرسش اين است که اگر موجی از خشم و ستيز، جامعه ی ايران را فرا گيرد، شما به کدام نقطه از اين جهان جيم می شويد؟
می گويند: بعد از مرگ امام صادق، شاگردانش با شور و اشتياق وصف ناپذيری در انتظار گشودن وصيت نامه استاد، بی تابی و روز شماری می کردند. اما وقتی در روز معين، مُهر و موم وصيت نامه را در مقابل چشمان همگان گشودند، حاضران در مجلس، بی اختيار غرق در بهت و حيرت گرديدند. وصيت استاد فقط يک حرف ساده بود: «ج»! حرف مبهمی که تنها می توانست به اغتشاشات فکری شاگردان دامن زند، پرسش های بيشماری طرح شوند و هر کسی به زعم خود برداشتی از آن ارائه دهد. جيم در آن وصيت نامه کدام معنا و مفهوم را می رساند؟ اگر امام می خواست الگويی برای زندگی آينده ارائه دهد، چرا به جای توضيح و تفسير و تشريح مسائل، تنها به حرف جيم اکتفا کرده بود؟ و ... .
بحث برسر کالبد شکافی مسائل تاريخی نيست. اما، چه در گذشته و چه امروز، هر مقوله نا مشخص و پيچيده ای از جمله جامعه مدنی، که همواره بر مبنای فرضياتی خاص و هدفمند طرح می شوند، اگر هم در ظاهر جنبه سياسی نداشته باشند، در عمل، تحت تأثير گرايش های سياسی مختلفی قرار می گيرند. از اين زاويه، اگر بخواهيم وصيت نامه فوق را در آينه زمان بررسيم، با توجه به برداشتی که از مبانی شيعه، شناختی که از خاندان هاشمی و تعاريفی را که مسلمانان از نوع رابطه خود با حکومت ارائه می دهند؛ به راحتی می توان حدس زد که منظور وصيت کننده، حنبه سياسی داشت و به تبع آن، جيم جامعه مدنی خاتمی نيز، جنبه سياسی دارد.
استقبال از شعار جامعه مدنی در ايران، پيش از آن که مفهوم و سير تاريخی ای را که در غرب صورت گرفته بود برساند، بيش تر به معنای نبود قانون، يا زير پا نهادن قانون در ايران معنی می داد. روندی که در صد سال گذشته و از انقلاب مشروطيت تا لحظه حاضر، هر کسی شعار قانونيت را در جامعه ما طرح می کرد، مورد استقبال مردم نيز قرار می گرفت. اما اين قانونيت و شفافيت!!، هر وقت با هدف سياسی خاصی طرح می شدند، تنها می توانستند يک معنا را برسانند که شهروندان ايرانی، به هيچ وجه حق ندارند درباره شيوه زندگی خود تصميمی بگيرند. اگر غير از اين بود، چه لزومی داشت که خاتمی معين و اصلاح طلبان را ملزم به شرکت در انتخابات بداند؟ آيا همين الزام نافی جامعه مدنی نيست؟
وقتی خاتمی با ناديده گرفتن بيست ميليون آرای مردم، هم در جريان رد صلاحيت نامزدهای مجلس هفتم و هم در لحظه حاضر، قانون را به نفع گروهی خاص تعبير و تفسير می کند، تنها می توانم آرزو کنم که هرگز مباد روزی را که جامعه ما، به سرنوشتی گرفتار شوند که شاگردان امام صادق به آن گرفتار شده بودند. آنان به سه گروه مختلف تقسيم شدند و هر گروه برداشت و تفسير خود را از جيم ارائه ميداند:
گروه اوّل، جيم را به معنای جهاد با خليفه می فهميدند؛
گروه دوم، جیم را به معنای جنون، تفسير می کردند و از اين طريق، حفظ جان خود را مد نظر داشتند؛
و گروه سوم، جيم را به معنای جنی و غيب شدن ميدانستند و فرار از منطقه را ترجيح ميدادند.
حال پرسش اين است که اگر موجی از خشم و ستيز، جامعه ی ايران را فرا گيرد، شما به کدام نقطه از اين جهان جيم می شويد؟