خليلزاد سفير آمريکا در عراق اعلام کرد که دولت ايالات متحده طی چند
روز آينده اسنادی ارائه خواهد داد که ثابت میکند پنج ايرانی که در حمله
سربازان آمريکايی بـه دفتر نمايندگی ايـران در شهر اربيل عـراق بازداشت
شدند، افسران ارشد نيروی قـدس سپاه پاسداران ايـراناند که در قـاچاق
اسلحه برای شورشيان عراقی دست داشتهاند.
از درون سخنان خليلزاد، مردی که همواره و در هرشرايطی مدافع مذاکره
مستقيم با ايرانيان بود، تنها میتوان مفهوم سياسی واحدی را بيرون کشيد که قاعده بازی در عراق، در حال تغيير و دگرگونیست. قاعدهای که مضموناش توهمزدايی و جهت اصلی آن دولت ايران را نشانه گرفته است.
استراتژی نوين آمريکا، اگرچه هنوز بهمعنای ورود به جنگی ديگر و رويارويی مستقيم با ايران نيست ولی، تداوم چنين سياستی یعنی تصمیمی که میخواهد در خاک عراق با شليک بهسوی پاسداران، به صورت جدی با ایران برخورد كند، در فرجام، ممکن است به جنگی تازه مبدل گردد.
ظاهرن مسئولين نظام سياسی ايران وضعيت خطرناک و بحرانی را بهخوبی لمس کردهاند و هم اکنون در حال عقبنشينیاند. اما و متأسفانه به دو دليل اساسی، يعنی ناروشن بودن مضمون استراتژی عقبنشينی و وجود مراکز متعدد تصميمگيری در ايران، دولتمردان ما راه بهجايی نخواهند برد و نمیتوانند جلب اعتماد کنند. تجربههای درگيری چند سال گذشته در عراق، حداقل بيانگر حقيقت تلخیست برای ما ايرانيان. حقيقتی که به روشنی نشان میدهد مشاوران سياسی حکومت و استراتژيستها و ديپلماتهای ايرانی، نه تنها بازیگران ماهری نبودهاند بلکه، از فردای سقوط صدام تا همين امروز، دولت ايران، بارها استراتژی و سياست خود را در داخل خاک عراق تغيير داد و حتا گاهی نيز همزمان، دو سياست متناقضی را در ارتباط با گروههای آشکار و پنهان آن کشور، پياده و دنبال کرد. در نتيجه و قدمبهقدم، هم منافع ملیمان را ناديده گرفتيم و زيرپا نهاديم و هم علاقهمندان و حاميان ايران را، يکبهيک از خود راندهايم و چهبسا، وادارشان ساختيم تا آشکارا عليه ايران موضع بگيرند.
بديهی است سياستی که بهجای تأمين و تضمين منافع و امنيت ملی ايرانيان، بهمنظور سرگرم ساختن آمريکائيان با درگيرهای داخلی عراق طراحی میشدند [و میشوند]؛ عقبنشينی کنونیاش نيز، بههيچوجه مبتنی برعقلانيت و آيندهنگری نيست. سياست عقلانی، يعنی ورود به عرصه گفتوگوی مستقيم با آمريکا! وانگهی وجود و حضور افسران ارشد سپاه پاسداران در عرصه ديپلماسی و در مقام ديپلمات، بدين معناست که نيرويی تازه و متوهم، در طراحیها و تصميمگيرهای سياست خارجی ايران نقش و نفوذی مهم و اساسی دارند.
اگر قرارست حکومت ايران در بحرانها و مشکلات منطقهای مديريت کند و همسايگانش او را بهعنوان يک قدرت برتر در منطقه بهپذيرند و مورد احترام قرار دهند؛ راهش، ميدان دادن به پاسداران و نظاميانی که از مبادلات پيچيده سياسی و ديپلماسی، فقط طرحهای انفجاری و درگيری نظامی را میفهمند نيست. کسی شيفته و مُرده دولت آمريکا نيست ولی، مادامیکه رابطه جمهوری اسلامی با دولت آمريکا قاعدهمند نگردد، روزبهروز، از توان ائتلاف امنيتی و سياسی و اقتصادی ما با همسايگان و در منطقه کاسته خواهد شد و روزبهروز کشور ما در منطقه و در جهان، منزویتر خواهد شد. روشن است در شرايط کنونی که وزن مخصوص نيروی نظامی در قدرت بيشتر و سنگينترست، این قبيل مسائل به آسانی فهميده نمیشوند. در چنين وضعيتی، پرسش کليدی آن است که چگونه میتوانيم جنگ تحميلی را خنثا ساخت؟
بدون رودربايستی، توازن نيروها در بالا و در مراکز تصميمگيری و اجرايی، بهرغم تلاشهايی که از جانب گروههای خودی و مخالف دولت ديده میشوند؛ بهنفع صلح و يا حداقل رهايی از بحران نيست. چنين موازنهای زمانی قابل تغيير و دگرگونی است که مردم در مخالفت با جنگ و تحريمهای تحميلی، حضور و دخالتشان را پديدار سازند. مخالفت با سياستهای شعاری و دشمنتراش رئيس جمهور و تقاضای استعفاء و برکناری او، نه تنها امریست قانونی و حق عمومی ملت، بلکه يگانه گزينهای است که بهاتکا آن در وهله نخست، میتواند تغييری اساسی در نگاه عمومی مردم جهان نسبت به مردم ايران بهوجود آورد. بستر گفتوگوهای مستقيم را بگشايد و مهمتر، موجی از اميدواری به آينده و مشارکت فعال در سرنوشت خويش را در درون جامعه به راه بياندازد.
« مطلب قبلی***** مطلب بعدی »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر