گفتارهای نمادين
مهدی هاشمی سرپرست جديد وزارت کشور در مراسم توديع روز دوشنبه (30 /02 / 87)، سخنرانی خويش را بهگونهای آغاز کرد که برای آشنايان به ادبيات سياسی شيعه، اين گفتار میتواند حاوی پيام بسيار مهمی باشد. وی گفت: «خدا را شكر میكنم. نمیدانم چه كار خوبی انجام دادهام و دعای خير چه كسی پشت سر ما بوده است كه در ايام شهادت حضرت امير (ع) توفيق حضور در وزارت كشور را پيدا كردم و امروز هم در روز شهادت حضرت فاطمه (س) همسر اين عزيز، توفيق پيدا كردم در محضر شما [بهعنوان سرپرست وزارت کشور] شرفياب شوم». معنای واقعی و سياسی چنين گفتاری، که از همان آغاز پيام خويش را بهشيوهی آخوندها با مقدمات منبری ارائه میدهد، چيست؟
مرگ دختر پيامبر در تاريخ اسلام، همزمان مصادف است با يکسری تغييرات سياسی در شبه جزيره عربستان، که قبايل متفرق، خودرأی و خودتصميمگير، در تشکيل حکومت مرکزی (خلافت)، به توافق میرسند و سامانی میگيرند. رؤسای قبايل بهدرستی در میيابند که اوضاع و احوال آن روز شبه جزيره، از بسياری جهات تغيير کرد و اگر همچنان و بنا به وعدههايی که پيامبر داده بود در آرزوی کسب غنايم هستند، چارهای جز همرأيی و همراهی نيست. يا بهقول مصطفی پورمحمدی وزير پيشين کشور که قبل از مهدی هاشمی، بهطور ويژه [البته با هدف و منظوری ديگر] به اين مقوله اشاره نمود: «بايد بهشکل جمعی و [داشتن] روحيه جمعی حرکت کرد. [چرا که] گذشت آن زمانی كه اتوريته شخصی و كاريزماتيك وجود [و خريدارانی] داشت». همينطور واقعه دوم نيز از منظر تاريخی، بيانگر دگرديسی سياسی در تاريخ اسلام است. يعنی بيانگر فرايندی است که از آن پس خليفه منتخب، به خليفه دائمی و خاندانی(امويان) و بهزعم ايرانيان آن روز _بهخصوص بهزعم شيرازیهايی [پارسيان] که در دستگاه حاکميت «ابن زياد» رفتوآمد يا دستی داشتند_ به سلطنتی موروثی دگرگون میشود.
شبيهسازی و برجسته ساختن نشانهها در جمهوری اسلامی، نه تنها بيانگر مفاهيم سياسی خاصی هستند، بلکه بنا به تجارب مختلف، نشانهی تحقق و پيادهکردن ايدههای سياسی خاص نيز هست. وقتی پيش از انقلاب، بخشی از عوام را بسيج کردند تا چهرۀ آيتاله خمينی را در ماه ببينند، شايد تعداد انگشت شماری از نخبگان فکری و سياسی آن روز ايران، میتوانستند حدس بهزنند در پس اين «معراج» که به تقليد از داستان قرآن بازسازی گرديد؛ هم مفهوم سياسی خاص و هم نوعی جهتگيری ايدئولوژيکی هدفمند پنهان هستند. يعنی از اين به بعد، مرکزيت اسلام و قبلۀ سياسی مسلمانان از مکّه، به تهران يا قم انتقال میيابد و چنين انتقالی، بستر تدوين چه نوع استراتژیـتاکتيکی را در آينده و در روابط با ديگر کشورهای مسلمان، مهيّا خواهد ساخت. همينطور انتخاب شمارۀ اولين صندوقی که خمينی رأی خويش را در آن ريخت، نيتمند و جهتدار بود. عددی که بشود تفسير «ابجد»ی نام علی و مفهوم دست علی پشتيبان امام ماست را، از آن استخراج و تبليغ کنند و از اينطريق، مُهر دلخواه خود را بر پيشانی انقلاب ضد استبدادیـضد سلطنتی بهکوبند و ... الخ.
نمادها، هميشه و در همه جای جهان، ساخته و پرداخته ذهن آدمها هستند! به همين دليل در دنيای سياست، کسی در اين جهت حرکت نمیکند که آيا آن ساختهها، منطبق بر واقعيت هستند يا نه؛ بلکه بهعکس، شيوه برخورد تحليلگران سياسی عموماً، در جهت کشف و شناخت مفاهيم و هدفهايی است که در پس آن ساختهها پنهاناند. کسی که اوّل ماه رمضان تا بيستونُهم همان ماه را «ايام شهادت حضرت امير» میپندارد و آگاهانه آن را در کنار روز مرگ فاطمه میچيند؛ بهاحتمال زياد [اگر نگوئيم صددرصد] میخواسته پيام خاصی را برساند. سرپرست وزارت کشور، در واقع با اين اشاره میخواست بگويد که من در دورۀ دگرديسی سياسی در جمهوری اسلامی، وارد وزارت کشور شدم و با توجه به اهميّت و پذيرش اين اصل [يعنی دگرديسی]، تلاش میکنم تا بستر توافقی را ميان گروههای مختلف، مهيّا سازم. آيا اختلاف بر سر اصلی است که پيش از هاشمی، وزير قبلی با بيان «زمان اتوريته کاريزماتيک گذشته است»، آن را مورد نقد قرار داده بود و غيرقابل پذيرش میدانست؟
پورمحمدی يک عنصر امنيتیـاطلاعاتی است و در دورۀ فلاحيان، تا سطح معاونت اطلاعات خارجی ارتقای مقام يافته بود. انتخاب وی بهعنوان وزير کشور و بدنبال آن، صدور فرمان ولی فقيه که محمدباقر ذوالقدر را با عنوان معاون امنيتی، مأمور در وزارت کشور نمود؛ بدين معناست که مسئولين و گردانندگان امور، میخواستند تعادلی ميان دو نهاد اطلاعاتی و پاسداران برقرار [؟!] کنند. ولی گويا سياست «تعديل منافع نهادها» ثمربخش نبود و بخشی از نيروهای اطلاعاتی وفادار و وابسته به پورمحمدی، با برنامهريزی انفجار شيراز، میخواستند اوج اختلاف و مخالفت خود را بهنمايش بگذارند.
پورمحمدی در سخنرانی توديع وزارت کشور، برای رساندن منظور از يک واژهِ مرکبِ نمادين «خانۀ شيشهای» بهره گرفت که اگرچه در بين نيروهای «غيرخودی» بيان و تکرار آن ممکن است به مهمترين سوژه طنز سال مبدل گردد ولی، در هرم قدرت و در بين باندهای مختلف اقتصادی، اين واژه بيانگر اساس و ريشه همهی اختلافها و درگيریها است! حال اين پرسش طرح میگردد که موضوع اصلی اختلاف چيست، و چرا پای جامعه بهائيان شيراز را به وسط دعواهای خودی کشيدهاند؟ قبل از طرح موضوع اختلاف، در ارتباط با مسئله بهائيان بجرأت میتوان گفت که در اينجا نيز ما با يکسری نشانههای بهروز شده، بهاضافه کينهی فرقهای و عشيرهای روبهرو هستيم. مسئله اين نوشته دفاع کورکورانه يا ترجيحدادن يک گروه مذهبی به گروه ديگر نيست. همينطور مايل نيستم اينگونه تداعی گردد که فلان يا بهمان اقليت مذهبی مبرا از هرگونه خطايیست. آنها نيز مانند همهی ايرانيان در جامعهای واحد و در زير سقف فرهنگی واحد، پرورش يافتند. يعنی از نظر خصوصيات اخلاقی، خُلقوخوی، شيوۀ برخورد و دهها موارد ديگر، ميان ما کوچکترين تفاوتی نيست! پس چرا همهی آنها را با يک چوب میرانيم؟ تمايل به يکپارچهکردن و با يک چوب راندن، يکی از عادتهای بد فرهنگی ما ايرانيان است. ما بهقدری آلوده به چنين عادتی هستيم که حتا برای لحظهای، حاضر نمیگرديم تا شنيدههايی را که در بارۀ اقليتها میگويند، مورد بازبينی و مطالعه قرار بدهيم. مثلاً و تا اين لحظه، هيچ از خود پرسيدهايم که خصوصی سازی، تفسير اصل 44 قانون اساسی و سهمبری نهادها [البته شما بخوانيد رهبران نهادها] بهعنوان بخش خصوصی و بروز اختلافها و درگيریهايی که از شهريور سال گذشته بر سر کسب سهام بيشتر صنايع مس ايران [به ارزش ميلياردها تومان] آغاز و تا همين امروز، دارد بهشکلهای مختلف و بر سر منابع مختلف خود را نشان میدهند؛ چه ارتباطی به بهائيان دارد؟ بهقول آن پيرمرد خوشسخن، آنها با بمببارانهای پیدرپی میخواهند هم ما را بترسانند، و هم با به راهانداختن گردوغبار، قصد دارند واقعيتهای را پنهان و پوشيده نگهدارند.
مهدی هاشمی سرپرست جديد وزارت کشور در مراسم توديع روز دوشنبه (30 /02 / 87)، سخنرانی خويش را بهگونهای آغاز کرد که برای آشنايان به ادبيات سياسی شيعه، اين گفتار میتواند حاوی پيام بسيار مهمی باشد. وی گفت: «خدا را شكر میكنم. نمیدانم چه كار خوبی انجام دادهام و دعای خير چه كسی پشت سر ما بوده است كه در ايام شهادت حضرت امير (ع) توفيق حضور در وزارت كشور را پيدا كردم و امروز هم در روز شهادت حضرت فاطمه (س) همسر اين عزيز، توفيق پيدا كردم در محضر شما [بهعنوان سرپرست وزارت کشور] شرفياب شوم». معنای واقعی و سياسی چنين گفتاری، که از همان آغاز پيام خويش را بهشيوهی آخوندها با مقدمات منبری ارائه میدهد، چيست؟
مرگ دختر پيامبر در تاريخ اسلام، همزمان مصادف است با يکسری تغييرات سياسی در شبه جزيره عربستان، که قبايل متفرق، خودرأی و خودتصميمگير، در تشکيل حکومت مرکزی (خلافت)، به توافق میرسند و سامانی میگيرند. رؤسای قبايل بهدرستی در میيابند که اوضاع و احوال آن روز شبه جزيره، از بسياری جهات تغيير کرد و اگر همچنان و بنا به وعدههايی که پيامبر داده بود در آرزوی کسب غنايم هستند، چارهای جز همرأيی و همراهی نيست. يا بهقول مصطفی پورمحمدی وزير پيشين کشور که قبل از مهدی هاشمی، بهطور ويژه [البته با هدف و منظوری ديگر] به اين مقوله اشاره نمود: «بايد بهشکل جمعی و [داشتن] روحيه جمعی حرکت کرد. [چرا که] گذشت آن زمانی كه اتوريته شخصی و كاريزماتيك وجود [و خريدارانی] داشت». همينطور واقعه دوم نيز از منظر تاريخی، بيانگر دگرديسی سياسی در تاريخ اسلام است. يعنی بيانگر فرايندی است که از آن پس خليفه منتخب، به خليفه دائمی و خاندانی(امويان) و بهزعم ايرانيان آن روز _بهخصوص بهزعم شيرازیهايی [پارسيان] که در دستگاه حاکميت «ابن زياد» رفتوآمد يا دستی داشتند_ به سلطنتی موروثی دگرگون میشود.
شبيهسازی و برجسته ساختن نشانهها در جمهوری اسلامی، نه تنها بيانگر مفاهيم سياسی خاصی هستند، بلکه بنا به تجارب مختلف، نشانهی تحقق و پيادهکردن ايدههای سياسی خاص نيز هست. وقتی پيش از انقلاب، بخشی از عوام را بسيج کردند تا چهرۀ آيتاله خمينی را در ماه ببينند، شايد تعداد انگشت شماری از نخبگان فکری و سياسی آن روز ايران، میتوانستند حدس بهزنند در پس اين «معراج» که به تقليد از داستان قرآن بازسازی گرديد؛ هم مفهوم سياسی خاص و هم نوعی جهتگيری ايدئولوژيکی هدفمند پنهان هستند. يعنی از اين به بعد، مرکزيت اسلام و قبلۀ سياسی مسلمانان از مکّه، به تهران يا قم انتقال میيابد و چنين انتقالی، بستر تدوين چه نوع استراتژیـتاکتيکی را در آينده و در روابط با ديگر کشورهای مسلمان، مهيّا خواهد ساخت. همينطور انتخاب شمارۀ اولين صندوقی که خمينی رأی خويش را در آن ريخت، نيتمند و جهتدار بود. عددی که بشود تفسير «ابجد»ی نام علی و مفهوم دست علی پشتيبان امام ماست را، از آن استخراج و تبليغ کنند و از اينطريق، مُهر دلخواه خود را بر پيشانی انقلاب ضد استبدادیـضد سلطنتی بهکوبند و ... الخ.
نمادها، هميشه و در همه جای جهان، ساخته و پرداخته ذهن آدمها هستند! به همين دليل در دنيای سياست، کسی در اين جهت حرکت نمیکند که آيا آن ساختهها، منطبق بر واقعيت هستند يا نه؛ بلکه بهعکس، شيوه برخورد تحليلگران سياسی عموماً، در جهت کشف و شناخت مفاهيم و هدفهايی است که در پس آن ساختهها پنهاناند. کسی که اوّل ماه رمضان تا بيستونُهم همان ماه را «ايام شهادت حضرت امير» میپندارد و آگاهانه آن را در کنار روز مرگ فاطمه میچيند؛ بهاحتمال زياد [اگر نگوئيم صددرصد] میخواسته پيام خاصی را برساند. سرپرست وزارت کشور، در واقع با اين اشاره میخواست بگويد که من در دورۀ دگرديسی سياسی در جمهوری اسلامی، وارد وزارت کشور شدم و با توجه به اهميّت و پذيرش اين اصل [يعنی دگرديسی]، تلاش میکنم تا بستر توافقی را ميان گروههای مختلف، مهيّا سازم. آيا اختلاف بر سر اصلی است که پيش از هاشمی، وزير قبلی با بيان «زمان اتوريته کاريزماتيک گذشته است»، آن را مورد نقد قرار داده بود و غيرقابل پذيرش میدانست؟
پورمحمدی يک عنصر امنيتیـاطلاعاتی است و در دورۀ فلاحيان، تا سطح معاونت اطلاعات خارجی ارتقای مقام يافته بود. انتخاب وی بهعنوان وزير کشور و بدنبال آن، صدور فرمان ولی فقيه که محمدباقر ذوالقدر را با عنوان معاون امنيتی، مأمور در وزارت کشور نمود؛ بدين معناست که مسئولين و گردانندگان امور، میخواستند تعادلی ميان دو نهاد اطلاعاتی و پاسداران برقرار [؟!] کنند. ولی گويا سياست «تعديل منافع نهادها» ثمربخش نبود و بخشی از نيروهای اطلاعاتی وفادار و وابسته به پورمحمدی، با برنامهريزی انفجار شيراز، میخواستند اوج اختلاف و مخالفت خود را بهنمايش بگذارند.
پورمحمدی در سخنرانی توديع وزارت کشور، برای رساندن منظور از يک واژهِ مرکبِ نمادين «خانۀ شيشهای» بهره گرفت که اگرچه در بين نيروهای «غيرخودی» بيان و تکرار آن ممکن است به مهمترين سوژه طنز سال مبدل گردد ولی، در هرم قدرت و در بين باندهای مختلف اقتصادی، اين واژه بيانگر اساس و ريشه همهی اختلافها و درگيریها است! حال اين پرسش طرح میگردد که موضوع اصلی اختلاف چيست، و چرا پای جامعه بهائيان شيراز را به وسط دعواهای خودی کشيدهاند؟ قبل از طرح موضوع اختلاف، در ارتباط با مسئله بهائيان بجرأت میتوان گفت که در اينجا نيز ما با يکسری نشانههای بهروز شده، بهاضافه کينهی فرقهای و عشيرهای روبهرو هستيم. مسئله اين نوشته دفاع کورکورانه يا ترجيحدادن يک گروه مذهبی به گروه ديگر نيست. همينطور مايل نيستم اينگونه تداعی گردد که فلان يا بهمان اقليت مذهبی مبرا از هرگونه خطايیست. آنها نيز مانند همهی ايرانيان در جامعهای واحد و در زير سقف فرهنگی واحد، پرورش يافتند. يعنی از نظر خصوصيات اخلاقی، خُلقوخوی، شيوۀ برخورد و دهها موارد ديگر، ميان ما کوچکترين تفاوتی نيست! پس چرا همهی آنها را با يک چوب میرانيم؟ تمايل به يکپارچهکردن و با يک چوب راندن، يکی از عادتهای بد فرهنگی ما ايرانيان است. ما بهقدری آلوده به چنين عادتی هستيم که حتا برای لحظهای، حاضر نمیگرديم تا شنيدههايی را که در بارۀ اقليتها میگويند، مورد بازبينی و مطالعه قرار بدهيم. مثلاً و تا اين لحظه، هيچ از خود پرسيدهايم که خصوصی سازی، تفسير اصل 44 قانون اساسی و سهمبری نهادها [البته شما بخوانيد رهبران نهادها] بهعنوان بخش خصوصی و بروز اختلافها و درگيریهايی که از شهريور سال گذشته بر سر کسب سهام بيشتر صنايع مس ايران [به ارزش ميلياردها تومان] آغاز و تا همين امروز، دارد بهشکلهای مختلف و بر سر منابع مختلف خود را نشان میدهند؛ چه ارتباطی به بهائيان دارد؟ بهقول آن پيرمرد خوشسخن، آنها با بمببارانهای پیدرپی میخواهند هم ما را بترسانند، و هم با به راهانداختن گردوغبار، قصد دارند واقعيتهای را پنهان و پوشيده نگهدارند.
۴ نظر:
سلام.قدیمها وقتی که مراسمی با روز های تولد و شادی مصادف میشد،آنرا بقال نیک میگرفتند.خالا روزهای عزا شگون دارد!
آقای سمندری هم خوب حرفی میزده.کاسه کوزه ها سر آدمهای ضعیف تر(در این مورد اقلیتها) شکسته میشود.
نه دوست عزیز خیل عظیمی از همان نخبگان پیشاپیس مردم در اسمان بدنبال چهره بودند و چه روی زمین در قران دنبال تار موی حضرتش اینان به هر حربه هایی متوسل میشوند ابجد که هیچ پیرمرد آنقدر نگاه داشتند پاتزده خرداد بکشند و بهشتی را از هفتاد ودو تن و تو بیشتر از من میدانی...
حسين آقا
من در اين نوشته از واژه «شايد» و از واحد سنتی «انگشتان» در ارتباط با درک موضوع بهره گرفتم و نوشتم: «شايد تعداد انگشت شماری از نخبگان فکری و سياسی آن روز ايران، میتوانستند حدس بهزنند»
آنچه شما میگوئيد داستان ديگری است
!زيتای عزيز
در مورد شکستن کاسه و کوزه ها
تا بود چنين بود و اما
چنين خواهد ماند؟
ارسال یک نظر