غلّو نيست اگر بگويم در نيم قرن گذشته هزاران کودک در جهان قربانی «بمبهای خوشهای» شدند! آنهايی هم که از خطر مرگ رهايی يافتند، از آنجايی که مآبقی عمر خود را درگير و گرفتار با نقص عضو ناشی از اين حادثه بودند، زندگیشان بهگونهای ديگر [گونهای که همهی ما خوب میفهميم و میدانيم يعنی چه] کليد خورد و برای هميشه از مسير عادی و طبيعی زندگی خارج و محروم گرديدند.
وقتی آدم میشنود که يکصدويازده کشور جهان روز گذشته (چهارشنبه، هشتم خرداد) در شهر «دوبلين» (Dublin) مرکز جمهوری ايرلند (Ireland) برسر پيمان منع توليد، ذخيره سازی و استفاده از بمبهای خوشهای به توافق رسيدند؛ تا حدودی اميدوار میگردد که از اين پس میتوانيم به ياری همديگر، مانع تکرار اين قبيل تراژدیها در آينده شويم.
اما وقتی کمی دقيقتر خبر را برمیرسی و میبينی کشورهايی چون آمریکا، روسیه، چین، هند، پاکستان و اسراییل _که بزرگترین تولیدکنندگان و ذخیرهکنندگانِ بمبهای خوشهای در جهان هستند_ در آن نشست و تصميم حضور نداشتند و عملاً مخالف چنين نشستی بودند؛ آنوقت اصل قضيه [يعنی اصل توليد و مصرف؟!] کمی طنزآميز میگردد.
طنز هر زمان در جان تراژدی نفوذ کرد، مهمترين واکنش متفکران جهان، چيزی جز تبسمی مبهم نبود. يعنی بهزحمت میتوانستی درک کنی که آن تبسم نشانهای است از تأسف يا پُزیست تمسخرآميز. البته پُز مُدرن! چون آدمهای سنتی وقتی متأثر میشدند [و يا میشوند]، بنا به عادتی که داشتند [و هنوز هم دارند] هياهو راه میانداختند و آدم و عالم را در لحظه با خبر میساختند که: آی مردم ببينيد که فلان جا چه خبر بود و چگونه گذشت!
البته ناگفته نماند که «ببينيد» يا «هياهوی» سنتیها هم بدون غرض و منظور نيست. اگر تبسم مُدرنها ناشی از ابهام و دودلی است، يعنی به فرايند تصميم و پيچ و خمهای آن با ديدهی ترديد مینگرند؛ هياهوی سنتیها، ماهيتی توجيهگرانه دارد. مثل همهی آن چيزهايی که روزانه در اطرافمان میبينيم و میشنويم: همه دارند دزدی میکنند! همه دارند رشوه میخورند! همه دارند زير پای يکديگر را خالی میکنند! همه دارند...! يعنی کاری که ما میکنيم پيش پا افتاده و عادی است. جنبه همهگانی بهخود گرفته و مردم هم با جان و دل میپذيرند. پس چرا خودمان چنين نکنيم؟!
رسانهای که از اين منظر کنفرانس «دوبلين» را برجسته میکند و مینويسد: «وقتی دولت آمريکا مخالف منع توليد بمبهای خوشهای است، دستکم، نبايد به خود حق دهد تا در سرنوشت ديگر کشورها [بخوانيد ايران] دخالت و سنگاندازی کند که دارند چه میسازند يا نمیسازند»؛ معنايی غير از توجيهگری ندارد. اگرچه غيرشفاف مینويسند اما، ماهيت سخن روشن است: وقتی شما سلاح هستهای داريد چرا ما نداشته باشيم! در واقع آنها با اين نوشته، هم بنيان نشستها و کنفرانسهايی مانند دوبلين را به زير علامت پرسشهای دوپهلو و منظوردار میکشند، و هم ماهيت مبارزه با سلاحهای هستهای و مخرب را. و به زبانی ديگر، گروهی میخواهند به مردم جهان تفهيم کنند که عصر دانايی، طنزی بيش نيست. آيا واقعيت همانی است که توجيهگران تحليل و تفسير میکنند؟ آيا سرنوشت و آينده زندگی بشر، از اين پس بهشکل تراژدی طنزآميز رقم خواهند خورد؟
وقتی آدم میشنود که يکصدويازده کشور جهان روز گذشته (چهارشنبه، هشتم خرداد) در شهر «دوبلين» (Dublin) مرکز جمهوری ايرلند (Ireland) برسر پيمان منع توليد، ذخيره سازی و استفاده از بمبهای خوشهای به توافق رسيدند؛ تا حدودی اميدوار میگردد که از اين پس میتوانيم به ياری همديگر، مانع تکرار اين قبيل تراژدیها در آينده شويم.
اما وقتی کمی دقيقتر خبر را برمیرسی و میبينی کشورهايی چون آمریکا، روسیه، چین، هند، پاکستان و اسراییل _که بزرگترین تولیدکنندگان و ذخیرهکنندگانِ بمبهای خوشهای در جهان هستند_ در آن نشست و تصميم حضور نداشتند و عملاً مخالف چنين نشستی بودند؛ آنوقت اصل قضيه [يعنی اصل توليد و مصرف؟!] کمی طنزآميز میگردد.
طنز هر زمان در جان تراژدی نفوذ کرد، مهمترين واکنش متفکران جهان، چيزی جز تبسمی مبهم نبود. يعنی بهزحمت میتوانستی درک کنی که آن تبسم نشانهای است از تأسف يا پُزیست تمسخرآميز. البته پُز مُدرن! چون آدمهای سنتی وقتی متأثر میشدند [و يا میشوند]، بنا به عادتی که داشتند [و هنوز هم دارند] هياهو راه میانداختند و آدم و عالم را در لحظه با خبر میساختند که: آی مردم ببينيد که فلان جا چه خبر بود و چگونه گذشت!
البته ناگفته نماند که «ببينيد» يا «هياهوی» سنتیها هم بدون غرض و منظور نيست. اگر تبسم مُدرنها ناشی از ابهام و دودلی است، يعنی به فرايند تصميم و پيچ و خمهای آن با ديدهی ترديد مینگرند؛ هياهوی سنتیها، ماهيتی توجيهگرانه دارد. مثل همهی آن چيزهايی که روزانه در اطرافمان میبينيم و میشنويم: همه دارند دزدی میکنند! همه دارند رشوه میخورند! همه دارند زير پای يکديگر را خالی میکنند! همه دارند...! يعنی کاری که ما میکنيم پيش پا افتاده و عادی است. جنبه همهگانی بهخود گرفته و مردم هم با جان و دل میپذيرند. پس چرا خودمان چنين نکنيم؟!
رسانهای که از اين منظر کنفرانس «دوبلين» را برجسته میکند و مینويسد: «وقتی دولت آمريکا مخالف منع توليد بمبهای خوشهای است، دستکم، نبايد به خود حق دهد تا در سرنوشت ديگر کشورها [بخوانيد ايران] دخالت و سنگاندازی کند که دارند چه میسازند يا نمیسازند»؛ معنايی غير از توجيهگری ندارد. اگرچه غيرشفاف مینويسند اما، ماهيت سخن روشن است: وقتی شما سلاح هستهای داريد چرا ما نداشته باشيم! در واقع آنها با اين نوشته، هم بنيان نشستها و کنفرانسهايی مانند دوبلين را به زير علامت پرسشهای دوپهلو و منظوردار میکشند، و هم ماهيت مبارزه با سلاحهای هستهای و مخرب را. و به زبانی ديگر، گروهی میخواهند به مردم جهان تفهيم کنند که عصر دانايی، طنزی بيش نيست. آيا واقعيت همانی است که توجيهگران تحليل و تفسير میکنند؟ آيا سرنوشت و آينده زندگی بشر، از اين پس بهشکل تراژدی طنزآميز رقم خواهند خورد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر