در يکی ـ دو روزی که گذشت، متعجبم از اين که چرا سطح و محتوای مندرجات روزنامه های داخل کشور، بطور ناگهانی افت کرده و تا سطح بحث های درون حوزه ای تنزل يافته اند. گروهی از خبرنگاران مدعی دفاع از آزادی و قانون، در واکنش به نامه خامنه ای، به جای پرداختن و تأکيد برقانون و مشخص کردن جايگاه ها و تعيين مسئوليت ها، دانسته يا ندانسته، مردم را با بحث های فرعی و غير ضروری مشغول کرده اند؟
بحث های سطحی و جنجالی ـ تبليغی را که هم اکنون روزنامه های کشور پيرامون نامه خامنه ای به شورای نگهبان، به راه انداخته اند؛ اين که نامه حکم حکومتی است يا در حد يک پيشنهاد تلقی می شود؟ و ما بايد آن را واکنش و امری طبيعی و عادی به حساب آوريم، يا برگرفته از حقوق ولايت است؟ و غيره، به لحاظ محتوا و مضمون، به هيچ وجه تفاوتی با بحث های حوزوی «آب کر»، و پرسش هايی که اگر آب آن يک بند انگشت کمتر از مقدار تعيين شده اش باشند، آب پاک است يا نه؛ ندازند.
واقعن چه تفاوتی است ميان استدلال سحرخيز [يکی از ژورناليست های مدافع آزادی] وقتی که می گويد:« اگر هم حکم حکومتی باشد، شورای نگهبان به آن اعتقاد دارد ولی ما به آن اعتقاد نداریم»؛ با استدلال طلبه ای که می گويد: حتی اگر ببينم کودکی، آن يک بند انگشت کسری آب کر را با ادرارش تأمين کرد، از آن جايی که مقدار حجم آب کر اساس است، من آن را پاکيزه و قابل استفاده می دانم؟
شايد آن ها اهداف خاصی را دنبال می کنند و مهمتر، شايد هم معتقدند که خير و منافع عمومی، از قبلِ اين نوع حرکت ها تأمين می گردد [شايد؟!]. اما، به رغم همه اين شايدها، چند پرسش هنوز بی جواب مانده است که آيا بعد هشت سال شعار اصلاحات، قانونيت و شفافيت، ژورناليست های ما واقعن نمی دانند که دور زدن يا اهميت ندادن به قانون، توسط هر فرد، مقام و شخصيت سياسی يا مذهبی صورت گرفته باشد، به معنای نقض قانون است؟ وانگهی، دامن زدن به اين قبيل بحث ها، بدين معنا نخواهد بود که دانسته، صدای آن هزار نامزدی را که رد صلاحيت شده اند، در پس جنجال های اخير پنهان و خفه کنند؟
اولين بار نيست که برادران اصلاح طلب امروزی يا خط امامی های ديروز، چنين شيوه هايی را دنبال می کنند. از فردای انقلاب، دست به هر کاری زدند و يا وارد هر نهادی که شدند، آن کار و يا آن نهاد را از محتوا تُهی ساختند. از دانشگاه بگيريد تا مجلس. از مبارزه با امپرياليسم و تسخير سفارت آمريکا قضايا را دنبال کنيد تا روزی که به نام دفاع از منافع اسلام، در پس طالبان و حمايت از او سنگر گرفته بودند. از هم گامی با سعيد امامی ها و لاجوردی ها بگيرد تا آن زمان که به دفاع از قتل های زنجيره ای برخاستند.
واقعن درباره آنها چه بايد گفت و نوشت؟ در يک کلام، آنان کاشفان دنيای کشف شده پيشينيانند و از آنجايی که دوست ندارند بين کشف خود و ديگران، مشابهتی وجود داشته باشد، آنرا وارونه عرضه می کنند. وقتی با حقيقتی روبرو ميگردند، بجای آنکه تسليم حقيقت شوند و يا درباره مضمون و ماهيت هر پديده ای تعمق کنند، بی هيچ تغيير ذهنی، جامه ای به رنگ آن می دوزند و بر تن می کنند. آنان، از ميان دو دنيای ذهنيت، اعتقادی که بايد تا ابد حفظ شود و عينيت، جهانی که در حال تغيير و تحول است، مکتب لعابی گری را اختراع کرده اند. در مکتب آنان، رنگ و شکل نمادين ارزشی خاص دارند و به همين دليل سنت را با آبرنگ تجدد جلا ميدهند.
بحث های سطحی و جنجالی ـ تبليغی را که هم اکنون روزنامه های کشور پيرامون نامه خامنه ای به شورای نگهبان، به راه انداخته اند؛ اين که نامه حکم حکومتی است يا در حد يک پيشنهاد تلقی می شود؟ و ما بايد آن را واکنش و امری طبيعی و عادی به حساب آوريم، يا برگرفته از حقوق ولايت است؟ و غيره، به لحاظ محتوا و مضمون، به هيچ وجه تفاوتی با بحث های حوزوی «آب کر»، و پرسش هايی که اگر آب آن يک بند انگشت کمتر از مقدار تعيين شده اش باشند، آب پاک است يا نه؛ ندازند.
واقعن چه تفاوتی است ميان استدلال سحرخيز [يکی از ژورناليست های مدافع آزادی] وقتی که می گويد:« اگر هم حکم حکومتی باشد، شورای نگهبان به آن اعتقاد دارد ولی ما به آن اعتقاد نداریم»؛ با استدلال طلبه ای که می گويد: حتی اگر ببينم کودکی، آن يک بند انگشت کسری آب کر را با ادرارش تأمين کرد، از آن جايی که مقدار حجم آب کر اساس است، من آن را پاکيزه و قابل استفاده می دانم؟
شايد آن ها اهداف خاصی را دنبال می کنند و مهمتر، شايد هم معتقدند که خير و منافع عمومی، از قبلِ اين نوع حرکت ها تأمين می گردد [شايد؟!]. اما، به رغم همه اين شايدها، چند پرسش هنوز بی جواب مانده است که آيا بعد هشت سال شعار اصلاحات، قانونيت و شفافيت، ژورناليست های ما واقعن نمی دانند که دور زدن يا اهميت ندادن به قانون، توسط هر فرد، مقام و شخصيت سياسی يا مذهبی صورت گرفته باشد، به معنای نقض قانون است؟ وانگهی، دامن زدن به اين قبيل بحث ها، بدين معنا نخواهد بود که دانسته، صدای آن هزار نامزدی را که رد صلاحيت شده اند، در پس جنجال های اخير پنهان و خفه کنند؟
اولين بار نيست که برادران اصلاح طلب امروزی يا خط امامی های ديروز، چنين شيوه هايی را دنبال می کنند. از فردای انقلاب، دست به هر کاری زدند و يا وارد هر نهادی که شدند، آن کار و يا آن نهاد را از محتوا تُهی ساختند. از دانشگاه بگيريد تا مجلس. از مبارزه با امپرياليسم و تسخير سفارت آمريکا قضايا را دنبال کنيد تا روزی که به نام دفاع از منافع اسلام، در پس طالبان و حمايت از او سنگر گرفته بودند. از هم گامی با سعيد امامی ها و لاجوردی ها بگيرد تا آن زمان که به دفاع از قتل های زنجيره ای برخاستند.
واقعن درباره آنها چه بايد گفت و نوشت؟ در يک کلام، آنان کاشفان دنيای کشف شده پيشينيانند و از آنجايی که دوست ندارند بين کشف خود و ديگران، مشابهتی وجود داشته باشد، آنرا وارونه عرضه می کنند. وقتی با حقيقتی روبرو ميگردند، بجای آنکه تسليم حقيقت شوند و يا درباره مضمون و ماهيت هر پديده ای تعمق کنند، بی هيچ تغيير ذهنی، جامه ای به رنگ آن می دوزند و بر تن می کنند. آنان، از ميان دو دنيای ذهنيت، اعتقادی که بايد تا ابد حفظ شود و عينيت، جهانی که در حال تغيير و تحول است، مکتب لعابی گری را اختراع کرده اند. در مکتب آنان، رنگ و شکل نمادين ارزشی خاص دارند و به همين دليل سنت را با آبرنگ تجدد جلا ميدهند.
۵ نظر:
جناب حسن درویش پور با تشکر از اظهار نظر شما . لطف دارید -- تشکر فراوان به واسطه معرفی دو کتاب جابجایی قدرت و جنگ تمدنها توسط شما .. شخصن به عنوان فردی مبتدی در این عرصه باید اذعان بدارم که پیش از معرفی این دو کتاب به توسط شما از وجودشان اطلاعی نداشتم تا از وجودشان بهره گیرم و با پوزش از نپرداختن به دیگر ابعاد جهانی شدن به واسطه محدودیت اگاهی و اطلاعات کافی. ابعادی چون اقتصاد . اجتماع . فرهنگ که فقط در سطح بسیار مبتدی گرایانه و اندک اشارتی بر انها شد . شاد باشید.
موافقم! آقای درویش پور ، مشکل ما اینجاست که آرای خودمان را بر بنیانهای محکم و مشخص عرفی (نشات گرفته از عقلانیت انسان زمینی ) بنا نمی کنیم.ضعف رسانه های مکتوب در پیشگامی طرح مسائل و ارائه پیشنهاد یک معضل جدیست.چرا که آنها نیز به تفکر سقف دار(سقف شرعی و سقف حکومتی) عادت کرده اند و بسیاری شان نیز در این فضا متولد و رشد یافته و جایگاه پیدا کرده اند.اتفاقا منهم داشتم به همین موضوع فکر می کردم ؛ اینکه چه فرقی میکند «عنوان» کار خامنه ای یا شورای نگهبان چه باشد، هر دوی اینان قانون خودنوشته شان را نیز دور زده اند.و مهمتر از قانون اساسی که باید منبعث از اراده و حاکمیت ملی باشد و نیست، اصل حاکمیت مردم را زیر پا گذاشته اند،یعنی حق مسلم انتخاب شدن و انتخاب کردن آزاد را از آنها گرفته اند.غیر از2+ 6 نفرهمه شان، و به طور خاص کل نامزدهای زن رد صلاحیت شده اند.
سلام آقای درویشپور عزیز؛ای کاش در عنوان مطلب از «رسانههای آزاد» یا «رسانههای مستقل» استفاده میکردید، از شرق یا اقبال که چنین انتظاری نمیتوان داشت!
بنده در این چند سال گذشته نشریهای نظیر پیام امروز به مدیر مسئولی دکتر محمد زاهدی اصل ندیدم، که البته کرکرهی آن هم پایین کشیدند.
حسن جان نشنیدهای که نزد بعضی هدف وسیله را توجیه میکند؟ حالا از این دوستان توقع داری که به حق از دست رفتهی دیگر کاندیدهای رد صلاحیتشده اعتراض کنند؟
اینها برای قدرت چه کارها که نکردهاند و نمیکنند. اگر سیاسیون ما به جای منافع شخصی و حزبی خود کمی هم به فکر منافع عمومی بودند که این بساطمان در آن کشور نبود!
آشیل عزیز!
قبلاً معرفی کوتاهی از "برخورد تمدنها"ی هانتینگتون (The Clash of Civilizations) ارائه کرده بودم که در این نشانی در دسترس است. در کنارش، کتاب "پایان تاریخ و آخرین مرد" (The End of History and the Last Man) از فرانسیس فوکویاما را نیز مطالعه کن. این کتاب در سال 92 در آمد و به بهانهی فروپاشی شوروی، تحلیل فلسفی قدرتمندی از جهانیشدن بهدست میدهد که میگویند مدار حرکت دستگاه بوش گشته. به هر رو، کار نغز و پرمغزیست.
ارسال یک نظر