ريشه روشني پوسيد و فرو ريخت
و صدا در جاده بي طرح فضا مي رفت
از مرزي گذشته بود
در پي مرز گمشده مي گشت
[سهراب سپهری ـ مرزه گمشده]
در اجلاس دو روزهای که از صبح امروز شروع میشود، از هم اکنون، خيل بیشماری از روشنفکران، تحليلگران مسائل سیاسی و سياستمدارن، نگاههای تيزبينشان را بر چگونگی فضايی که براجلاس حاکم میگردد و آخرين دستآوردها و نتايجی را که سران هشت کشور صنعتی جهان به توافق خواهند رسيد، زوم کردهاند.
منهای بالا رفتن بهای نفت، سه موضوع مهمی چون فقر و مسائل داخلی ايران و عراق که حداقل تا اين لحظه مشخص شدهاند و در دستور کار و بررسی قرار گرفتهاند، و ارتباط اين سه مقوله با خطرها و جنگهايی که آينده بشر را تهديد میکنند، اهميت و اعتبار اجلاس را [اگرچه تصاميم آن سنديت و ضمانت اجرايی ندارند] دو چندان کرده و از اين زاويه، جدا از ايرانيان، روشنفکران و سياستمداران کشورهای خاورميانه نيز در برابر پرسش مهمی قرار گرفتهاند که پاسخ به آن، از جهاتی مختلف، حائز اهميتاند: آيا میتوانيم اجلاس دو روزه ای را که ساعاتی ديگر آغاز خواهد شد ، زير عنوان «گوادولوپ دوم» ارزيابی و معنا کنيم؟
بهنظر من، اين قبيل نامگذاریهای ظاهری و ژورناليستی، بیتوجه و پرداختن به تئوری روابط بينالملل، ماهيت دوران، جبههبندی نيروها و خطراتی که آينده بشر را تهديد میکنند، حتا به رغم وجود عناصر و دادههای تحليلی درست در هنگام نامگذاری و در مقايسه با گوادولوپ اوّل، ممکن است علتی برای برداشتهای انحرافی و خطاهای تحليلی گردد. آنچه را که در زمان گوادولوپ اوّل شاهدش بوديم، بههيچوجه قابل مقايسه با لحظه کنونی نيست:
نخست اينکه در آن مقطع، جهان وارد فاز تازهای از بحران شده بود که امروز میتوانيم آن را بهعنوان بحران گذار از دوران جنگسرد، نامگذاری يا تعريف کنيم. چشمانداز آن بحران نهتنها ناروشن و غيرقابل پيشبينی بودند، بلکه ظهور و تولد دهها گروه مسلمان، بستر تحليلهای انحرافی تازهای را برای تدوين استراتژی اتحادهای نوين عليه جبهه کمونيسم جهانی میگشود. اين استراتژی نوين، بهقدری مورد قبول و تأثيرگذار بود که پرزيدنت بوش(پدر)، حتا بعد از گذشت يک دهه از اجلاس گوادولوپ، گروههايی امثال «القاعده» را، «مشعلهای فروزان» میناميد و خطاب میداد.
دوم، تصميمگيرندگان اجلاس گوادولوپ، همگی از متحدين استراتژيک رژيم سلطنتی ايران بودند و اين تصميم در مقابل جبهه مخالف، بهنوعی عقبنشينی سياسی محسوب میگرديد. از طرف ديگر، در جبهه مقابل و در رأس آنان اتحاد جماهير شوروی، از چنين تصميمی استقبال و حمايت میکردند و در چشمانداز آن را بهنفع خود می ديدند. وانگهی در آن اجلاس، بهجز جيمی کارتر که استراتژی توازن نيروها را در ميان دو جبههی جهانی مدنظر داشت، مآبقی به منافع اقتصادی و سياسی خود می انديشيدند. دولت انگلستان، براساس سابقه، نزديکی و خدمات و سرويسی دهی به روحانيت و داشتن مناسبات حسنه با آنها، دولت آينده ايران را بهترين متحد خود میديد. دولت آلمان، بازار ايران زمين و بنيه مالی او را بهترين و مهمترين عامل رهايی خود از رکود اقتصادی میديد و خلاصه فرانسه، از آنجايی که خود را ميزبان خمينی میدانست، اميد و انتظار داشت که در فعل و الانفعالات آينده ايران، آنها میتوانند در جايگاهی قرار بگيرند که پيش از آن، دولت آمريکا در آن جايگاه قرار داشت.
سوم، اجلاس گوادولوپ در زمانی (اکتبر ۱۹۹۷) تشکيل گرديد که گلولهی برفی راديکاليسم، بعد از واقعه ۱۷شهريورماه، بهسمت شکلگيری بهمنی بزرگ و مخرب، شتاب برداشته بود. در واقع ۱۷شهريورماه، سکوی پرش حاشيه نشينانی گرديد که میخواستند به شهرها و سرمايهها يکجا هجوم آورند. و از اين نظر زمان، نهتنها بهنفع هفت کشور صنعتی وقت نبود، بلکه هرقبيل حمايت از حکومت سلطنتی، جنبش برخاسته در ايران را شتاب میداد و راديکالتر میساخت.
چهارم، همسايگان ايران و خصوصن کشورهای عربی، سرنگونی حکومت پهلوی را مساوی بالا رفتن توان نظامی و سياسی خود در منطقه ارزيابی میکردند و در تحقق چنين تصميمی ذينفع بودند. شايد تنها دولت واقعبين در منطقه، دولت اسرائيل بود که مخالف اين استراتژی و مخالف سقوط ناگهانی حکومت پهلوی بود.
و خلاصه پنجم، اگرچه حکومت پهلوی در عرصه سياست داخلی با اتکاء به روشهای استبدادی مرتکب خطاهای استراتژيک گرديد؛ اما در عرصه سياست خارجی و در مجامع بينالمللی، او پايبند به همه قوانين و عهدنامههای جهانی بود. در واقع شاه را نمیتوانيم با عناصر نوکيسه و بیفرهنگی که امروز ارکان رهبری و هدايت جامعه را برعهده گرفتهاند و جز به منافع لحظهای خود به چيز ديگری نمیانديشند، مقايسه کنيم. اگر شاه، بهجای برخورد متمدنانه و پذيرفتن خواست هفت کشور صنعتی جهان مبنی برخروج از ايران، تن به خواست ارتشبُد اويسی میداد و مثل پانزده خرداد دست به کشتار عمومی میزد و جهان را با يک عمل انجام شده روبرو میکرد، آن وقت سران هفت کشور صنعتی جهان چه میتوانستند بکنند؟
اشارات بالا، بههيچوجه به قصد دفاع و اثبات نظراتی نبودند که میگويند: فشارهای سيستماتيک کشورهای صعنتی جهان بیتأثيرند. اتفاقن، تحول در ايران بدون فشارهای عامل خارجی، نه شکل میگيرد و نه مقدور است. اما به رغم چنين اعتقادی، بدون ارزيابی از تمايلات دولتهايی که در اجلاس امروز شرکت دارند و بدون توجه به گرايشات و مضمون نشست دولتهای سه کشور روسيه، آلمان و فرانسه، مرتکب خطای استراتژيک خواهم شد هرگاه، اجلاس امروز را گوادالوپ دوم نامگذاری کنیم.
۲ نظر:
بسیار فصیح و خردمندانه نوشتید. با اجازه در خبرچین لینک میدهم.
در ضمن از کامنتی که برای نوشته ام گذاشتید خیلی خیلی ممنون!
جنگ تمدنها و جا به جایی قدرت را معرفی کرده بودید جناب درویش پور . نمی خواهم بگویم که تحت تاثیر این کتاب قرار گرفته ام اما در بخش اغازینش اشارت به خصومت افزاینده و روابط میان تمدن اسلام و غرب دارد . و کانون در گیریهای اینده را ترسیم می کند ...گویا نیکسون نیز بدین مطلب اشارتی داشت در ارتباط با پیامدهای اسلام برای جهان غرب ...ایا این نامه می تواند به مبحثی که ساموئل هانتیگتون اغاز کرده بود نزدیک گردد ؟
ارسال یک نظر