در چند سال اخير که دولت آلمان تسهيلاتی را برای ايرانيان مقيم اين کشور مهيا نموده است، سطح رفت و آمدها به ايران نيز افزايش يافته و بخش قابل ملاحظهای از ايرانيان مقيم آلمان، بعد از سالها بیخبری و دوری از ديار و زادگاهشان، سفری به ايران رفتهاند. رهآوردی که اين گروه اخير بهصورت ملاحظات، واگويیها و نقل و قولها تاکنون ارائه دادهاند و میدهند؛ شايد يکی از بهترين سوغاتیها و مهمترين انگيزههايی بودند که در گفتوگو با آنها داشتهام. روز گذشته نیز، از مشابهت واگويیهای دوستی که بهتازگی از ايران بازگشته بود، جا خوردم و در برابر پرسشی بیپاسخ قرار گرفتم: ما داريم بهکدام سمت و به کجا میرويم؟
مآحصل و مخرجمشترک اکثر نقل و قولها عبارتند از: افزايش دزدیها، کلاهبرداریها، تهمتزدنها، حسابسازیها و دهها رفتار فرصتطلبانهای که تماما نشانه و ناشی از بیرغبتی و عدم مسئوليت نسبت به خود و جامعه است. از نقطه نظر تئوريک، اگرچه آنها مؤلفههای اقتصادی مانند گرانی، تورم و بالا رفتن سطح بیکاری را بهعنوان يکی از علتها میدانند، اما اساس نابسامانی کنونی را، نه اقتصادی بلکه، تغيير ترکيب شهرنشينی و عدم وجود و تسلط فرهنگ شهروندی میدانستناند.
بنا به باور مسافرين، گرانی، تورم و بیکاری، معضل و موضوعی است عمومی و جهانی ولی، رفتار استثنايی ايرانيان بيانگر حقيقتی ديگراند که آنان در کليت خويش گرفتار و مبتلا به «اپيدمی حرص» گشتهاند و بیآنکه خود بدانند برای چه و بهخاطر چه چيزی میدوند، شب و روز در حال انجام بدترين و شايد هم ناشايستترين بازیای هستند که آنرا ماراتُن ايرانی نام گذاشتهاند. دوی ماراتُنی که اساس و فلسفه وجودی آن در مسابقات بينالمللی، تقويت استقامت انسانی و دامن زدن به رقابتهای سالم و مورد پسند همگان است؛ در جامعه ما، بهگونهای تغيير ماهيت يافتند که هر دونده ايرانی، پيش از اينکه استقامتی از خود نشان داده باشد، در حال خارج ساختن و دقيقتر، درصدد نابودی رقيبان مرئی و نامرئی است.
اينکه دوستان مسافر و ايرانی ما چگونه برداشتی را ارائه میدهند، بهجای خود و نيازمند يک بررسی همهجانبه و کارشناسانه است. اما بسياری از سيگنالهای موجود در ايران، نشانهها و علايم مبهم و شايدهم خطرناکی را هُشدار میدهند. مدتی پيش و در مقاله «برای رفتارهای غيرعقلايی، دلايل سياسی نتراشيم»، به نکتهای اشاره داده بودم که اکنون ما در شرايطی قرار گرفتهایم و بايد با مردم، دولت و حکومت، مستقيم و روراست سخن گفت. چرا که جامعه و مردم ايران هماکنون برلبهی پرتگاهی قرار گرفتهاند که اگر امروز بهطور عريان و پوستکنده با مردم سخن نگوئيم، فردا قادر نخواهيم بود تا سقوطش را مانع شويم. پايه و اساس سلامت درون جامعه را مردم تأمين و تضمين میکنند و اگر میبينيم که خميرمايه ثبات اجتماعی رقيق و لغزنده شدهاند، نشانه آن است که مردم بسياری از اصول قوی معنوی و اخلاق اجتماعی را در زندگی روزمره رعايت نمیکنند.
يکی از دلايل مهم سقوط عمومی را، بايد خستگی و فرسودگی ناشی از جنگهای فرسايشی فرهنگی دانست. جامعه درگير، بعد از گذشت بيست و هفت سال، که نه جوانانش از الگوی رفتاری و ارزشهای پيشين و حاکم در رژيم گذشته، که جايگاه آنها هنوز هم در جامعه مُدرن محفوظاند، نکتهای را آموختهاند و نه حکومت قادر است الگوی رفتاری خود را در جامعه جايگزين سازد؛ چنين جنگی جامعه را بهسمت فرسودگی و واماندگی در برابر دوگانگیها و خلاء فرهنگی سوق داده است. مردمی که در خلاء فرهنگی شناورند، چگونه میتوانند جهتها را به روشنی ببينند و تشخيص دهند؟
مآحصل و مخرجمشترک اکثر نقل و قولها عبارتند از: افزايش دزدیها، کلاهبرداریها، تهمتزدنها، حسابسازیها و دهها رفتار فرصتطلبانهای که تماما نشانه و ناشی از بیرغبتی و عدم مسئوليت نسبت به خود و جامعه است. از نقطه نظر تئوريک، اگرچه آنها مؤلفههای اقتصادی مانند گرانی، تورم و بالا رفتن سطح بیکاری را بهعنوان يکی از علتها میدانند، اما اساس نابسامانی کنونی را، نه اقتصادی بلکه، تغيير ترکيب شهرنشينی و عدم وجود و تسلط فرهنگ شهروندی میدانستناند.
بنا به باور مسافرين، گرانی، تورم و بیکاری، معضل و موضوعی است عمومی و جهانی ولی، رفتار استثنايی ايرانيان بيانگر حقيقتی ديگراند که آنان در کليت خويش گرفتار و مبتلا به «اپيدمی حرص» گشتهاند و بیآنکه خود بدانند برای چه و بهخاطر چه چيزی میدوند، شب و روز در حال انجام بدترين و شايد هم ناشايستترين بازیای هستند که آنرا ماراتُن ايرانی نام گذاشتهاند. دوی ماراتُنی که اساس و فلسفه وجودی آن در مسابقات بينالمللی، تقويت استقامت انسانی و دامن زدن به رقابتهای سالم و مورد پسند همگان است؛ در جامعه ما، بهگونهای تغيير ماهيت يافتند که هر دونده ايرانی، پيش از اينکه استقامتی از خود نشان داده باشد، در حال خارج ساختن و دقيقتر، درصدد نابودی رقيبان مرئی و نامرئی است.
اينکه دوستان مسافر و ايرانی ما چگونه برداشتی را ارائه میدهند، بهجای خود و نيازمند يک بررسی همهجانبه و کارشناسانه است. اما بسياری از سيگنالهای موجود در ايران، نشانهها و علايم مبهم و شايدهم خطرناکی را هُشدار میدهند. مدتی پيش و در مقاله «برای رفتارهای غيرعقلايی، دلايل سياسی نتراشيم»، به نکتهای اشاره داده بودم که اکنون ما در شرايطی قرار گرفتهایم و بايد با مردم، دولت و حکومت، مستقيم و روراست سخن گفت. چرا که جامعه و مردم ايران هماکنون برلبهی پرتگاهی قرار گرفتهاند که اگر امروز بهطور عريان و پوستکنده با مردم سخن نگوئيم، فردا قادر نخواهيم بود تا سقوطش را مانع شويم. پايه و اساس سلامت درون جامعه را مردم تأمين و تضمين میکنند و اگر میبينيم که خميرمايه ثبات اجتماعی رقيق و لغزنده شدهاند، نشانه آن است که مردم بسياری از اصول قوی معنوی و اخلاق اجتماعی را در زندگی روزمره رعايت نمیکنند.
يکی از دلايل مهم سقوط عمومی را، بايد خستگی و فرسودگی ناشی از جنگهای فرسايشی فرهنگی دانست. جامعه درگير، بعد از گذشت بيست و هفت سال، که نه جوانانش از الگوی رفتاری و ارزشهای پيشين و حاکم در رژيم گذشته، که جايگاه آنها هنوز هم در جامعه مُدرن محفوظاند، نکتهای را آموختهاند و نه حکومت قادر است الگوی رفتاری خود را در جامعه جايگزين سازد؛ چنين جنگی جامعه را بهسمت فرسودگی و واماندگی در برابر دوگانگیها و خلاء فرهنگی سوق داده است. مردمی که در خلاء فرهنگی شناورند، چگونه میتوانند جهتها را به روشنی ببينند و تشخيص دهند؟
۳ نظر:
سعی می کنم کوتاه بیان کنم. امیدوارم مرا درست بفهمید. نمیدانم چرا با این تعجب و وحشت این مطالب درست را بیان می کنید؟
انگار شما این چیزهای عجیب و غریب را در مورد ایرانیها برای بار اول است که می شنویید. سوال من این است چراآنها که در خارج هستند، جامعه ایرانی های خارج کشور را توصیف نمی کنند. آیا اایرانی های
خارج از کشور به دور از ویژگی هایی که بر شمردید هستند؟
شما گفته اید: "دزدیها، کلاهبرداریها، تهمتزدنها، حسابسازیها و دهها رفتار فرصتطلبانه" شما در جامعه ایرانی دور و بر خودتان هر روزه
از دزدی، کلاهبرداری، تهمت زدنهای ایرانی ها به یکدیگر و انواع و اقسام حتما خبر دارید. پس شجاعانه بیایید بگویید: عجیب است چرا ایرانی های داخل کشور مانند ما ایرانی های خارج از کشور دچار این بلایا شده اند و بعد تحلیل خود را
از این قوم شکست خورده بیان کنید. من این روزها خیلی تعجب می کنم چرا در هیچ وبلاگی راجع به جامعه ایرانی های خارج از کشور و زندگی آنان چیزی گفته نمی شود و همه ایرانی ها از زیر آن فرار می کنند.
یکی از معایب آن تاثیر منفی روی ذهن جوانان داخلی است که صدای دهل را زیبا تصور می کنند. و این باعث می شود که تصمیم می گیرند به جای پرداختن به حل مساله در ایران،
صورت مساله را فراموش کنند و به خارج فرار کنند. امیدوارم توانسته باشم قسمتی مرتبط با گفتگوی شما و قسمتی نیز به دردی که می کشم، بپردازم.
سلام، سينه چاک عزيز!
تا آنجايی که به خاطر دارم، دومينبار است که در اين صفحه کامنت میگذاری. از يکسو موجب خوشحالی است که بهرغم نگاههای مختلف مان به زندگی و جامعه و جهان، ما از همديگر جدايی ناپذيريم و میتوانيم در کنار يکديگر، با آرامش خاطر، حرکتی به پيش داشته باشيم و سنت ارزشمندی را پی بريزيم.
اما از ديگر سوی، متأسفم که به تکرار باز میگويم اختلاف نگاه و برداشت، ميان ماهيت است و شکل. برای لحظهای بپذيريم که هر آن چيزی را که در مورد ايرانيان خارج از کشور نوشتهای از روی خلوص نيت گفتی و از نظر تو حقيقتاند. اما پرسش اين است:
نخست اينکه آيا شما ايرانيان مقيم خارج از کشور را تنها مرجع و مهمترين الگوی رفتاری جامعه ايران میبينيد؟ اگر چنين است، پس چرا ملت ايران در برابر آن همه تحليلها، دستآوردها و رهنمودهای فرهنگی و انسانی که ايرانیهای مقيم خارج از کشور ارائه دادهاند، تنها از رفتارهايی الگو برداری کردند که شما بهتر و دقيقتر از من مطلعايد که از نظر کميت و آمار، مجموع آنها حتا به اندازه يک واحد انگشت هم نمیرسند؟
دوم، ايرانيان مقيم خارج، خوب يا بد، عضوی از يک جامعه بزرگ و سامان يافتهاند. همه آن مؤلفههايی که شما برشمردهايد و به آنها نسبت دادهايد، به فرض صحت، آنها در اين جامعه بزرگ مستحل خواهند شد و عوارض ناشی از آن، ناچيز و غيرقابل شمارش است. در عوض، در جامعه نابسامان ايران، انباشتی از عوارض ناشی از اين نوع رفتارها، میتواند شيرازه جامعه ايرانی را بگسلد و تکّه تکّه کند. يعنی تو میگويی ملتی که برشاخهای نشسته و دارد بُن می بُرد، هُشدارش ندهيم؟ اميدوارم چنين نباشد!
آقا خسته نباشید. کاملا قبول دارم. در مورد حاشیه، باید بگویم این جا را بیشتر آشنایی دارید. شمال را میگویم. باید مواظب باشی که مبادا با لهچه فارسی صحبت کنی یا مبادا از چهره ات گمان برند دانشجویی و غیر بومی، توریست که جای خود دارد. گوش تا گوشت را می برند. حالا توریست خارجی که واویلا دارد. امروز سر نهار بابا تعریف میکرد از روش جدید خریدی که کشف کرده!! میگفت وقتی در بازار اینجا(کلا شمال) خرید می کنی ابتدا باید کمی منتظر باشی بعد که یک گیلک اصیل با لهجه اصیل تر به قصد خرید جلو رفت تو هم به سمت فروشنده حرکت کنی، کمی فالگوش بایستی و هنگامی که از نرخ اصلی جنس آگاه شدی آنگاه مشتری اولی که رفت تو هم بروی و با خیال راحت جنس را برداری و همان مقدار پول قبل از اعلام قیمت توسط فروشنده، بشماری، بدهی و جنس را برداری و بیایی!! دیگر گرانتر نمیتواند بفروشد!! مسخره است نه؟ گریه دارد یا خنده؟ هرکدام باشد، سینه چاک عزیز دل من، اینجا جای ما نیست گرامی. آقای درویش پور آلمان چه خبر؟ راستی میخواهم بزودی سوپرایزت کنم!! فعلا با اجازه برویم چند کیلو خیار بخریم!
ارسال یک نظر