پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۳

پايان داستان

اكنون داستان به پايان رسيده است.
نه پايانى خوش كه فرجامى تلخ:
رئيس جمهور كه آمده بود از آينده
سخن بگويد، بايد از گذشته دفاع كند.
(
محمد قوچانی، شرق، 17 آذرماه)


هنوز داستان به پايان نرسيده است. اما آن کسی که از گذشته دفاع می کند، همه سراپای وجودش وابسته به گذشته است و از آن ارتزاق می کند، چگونه می تواند از آينده سخن بگويد؟
اگر چه من نيز هم آواز با ديگر اصلاح طلبان، توهين و پرخاش دانشجويان را احساسی و غير منطقی می دانم، ولی نيازی هم به خود فريبی نيست، و بجای اينکه از طريق برپا ساختن جنجال و مظلوم نمايی حقيقت را لاپوشانی کنيم، عقلايی آن است که ببينيم جوهر اصلی اعتراض دانشجويان چه بود؟
واقعاً دانشجويان چه می گفتند و چه می خواستند؟ بنظر من آنها از آينده می گفتند و از آنجائيکه آن گفتارها همخوان با ذايقه رئيس جمهور نبودند، خود را ملزم می بيند تا از گذشته دفاع کند. واقعيت هم چنين است که خاتمی نيامده بود تا از آينده سخن بگويد و اين دروغی است که روزنامه نگاران اصلاح طلب، به خورد مردم می دهند.
دوم اينکه، اگر خاتمی از آينده سخن می گفت، نه تنها رئيس جمهور با واکنش تند دانشجويان روبرو نمی گرديد، بلکه مثل گذشته، مورد تشويق و حمايت قرار می گرفت.
سوم اينکه، آخرين باری که رئيس جمهور در نزد دانشجويان رفت، نه بمنظور شنيدن دردهای آنان، بلکه باهدف طرح نامزدی خود برای دور دوم انتخابات رياست جمهوری بود. يعنی قصد داشت تا از احساسات جوانان، بنفع خود بهره بگيرد و اين تجربه ای بود تلخ برای همه دانشجويان. مادامی که خاتمی، از کروبی و دفاع او از تمامی نامزدهايی که در دوره مجلس هفتم توسط شورای نگهبان رد صلاحيت شده بودند(!!) سخنی نگفته بود، سالن سخنرانی کاملاً ساکت و دانشجويان مؤدبانه و سراپا گوش بودند. از اين زمان بود که دانشجويان تجربه تلخ پيشين و سوء استفاده دوباره خاتمی را بياد آوردند و اعتراض کردند.
چهارم اينکه، گروهی به شيوه کاملاً عوامفريبانه می خواهند بر دانشجويان منت بگذارند که کدام رئيس جمهوری را تا کنون سراغ داشتيد که با متانت به انتقادهای تند شما گوش بدهد؟ من از خود منتقدين می پرسم که شما کدام رئيس جمهوری را سراغ داريد که آن همه جوانان کشور برای پيروزی او در انتخابات، شب و روز، و با تمام وجود مايه و سرمايه بگذارند؟ دانشجويان مسئول گسست رابطه ملت ـ دولت نيستند. آيا بهتر نبود که اين پرسش را از خاتمی می خواستيم تا پاسخ گويد که چه کرده است، بيش از بيست ميليون آغوش باز و پُر محبت را اکنون بر روی خود بسته می بيند؟
و خلاصه پنجم اينکه، جوهره اعتراض دانشجويان چنين بود که ما شما را انتخاب کرده ايم تا بکمک و پشتيبانی يکديگر و بدون خونريزی، ولی فقيه را وادار به عقب نشينی سازيم اما، شما بدون توجه به خواست و نياز ما، تسليم حکم ولايت شده ايد و آنرا برقانون ترجيح داده ايد.
چنين بود اصل داستان، که هنوز بپايان نرسيده است.

هیچ نظری موجود نیست: