هموطن: ٢٨ آذرماه ١٣٨٣ تاريخ مقاومت دليرانه امير انتظام ٢٥ساله ميگردد.
صعود اين مرد پولادين به قلـههای افتخار و غرور يك رويداد تاريخی است اين
رويداد فرهنگی و تاريخی را هـرچه باشكوهتر پاس بداريم شمعی در دست،
آزادی را صدا كنيم تا روزگار قفل از كلام او بگشايد.
من از او آموختم كه زندگی آن چنان زيباست كه نبايستی آن را با شعارمرگ
آزرده كرد،نبايد مرگ هيچ انسانی را آرزوكرد حتی مرگ زندانبان و شكنجهگر
را نبايد.اما میتوان و بايد مرگ بر شكنجه رافرياد كشيد.نابودی زندان را آرزو
كرد. مرگ بر بیعدالتی و تبعيض را سرداد به جنگ هر گونه پليديها رفت. در
قلهای كه او ايستاده است انتقام و نفرت هيولای زشت و خشنی است كه
زندگی را آماج كينه قرار میدهد.
به اميد روزی كه زندان نباشد، هجرت و حرمان نباشد، غم دوری از يار و ديار
نباشد، عشق تنها نماند.
يوسف مولائی وكيل آقای امير انتظام
٢٥/٩/٨٣
هفته پيش، زمانی که می خواستيم در دهم دسامبر، فرارسيدن روز جهانی حقوق بشر را همانند ديگر انسان های آزاده و متمدن جهان، در گفتار و در کردار پاس بداريم؛ تنها تعداد انگشت شماری از ايرانيان بودند که در اثبات نقض حقوق بشر در ايران، اشاره ای گذرا به امير انتظام و مقاومت بيست و پنج ساله او نمودند و از اين زاويه ياد و خاطره او را زنده نگهداشتند.
پوشيده نيست که بسياری از ما، در خفا و با چشم های اشکبار، بارها يادی و خاطره ای از او کرده ايم اما، در منظر عمومی و در تمام آن سالهای سخت و فراموش ناشدنی که حمايت از او مبرم وضروری بنظر می رسيدند، هرگز نتوانستيم و يا بدلايلی نخواستيم آنچه را که در دل داريم بر زبان آريم.
ناهماهنگی ميان دل و زبان، در بهترين حالت می تواند به سکوت منتهی گردند و همين، يعنی تأييد اعمال مسئولينی که آشکارا قوانين حقوق بشر را در کشور نقض می کنند. از آن جائيکه همه ما بنحوی درگير با بی عدالتی های حاکم برفضای کشور بوده ايم و به تناسب وسع و نگاه خود، عليه آن بپا خاستيم؛ سکوت تبعيض آميز ما در ارتباط با قديمی ترين زندانيان سياسی رژيم جمهوری اسلامی، تنها می تواند يک مفهوم را برسانند که نخبگان سياسی ايران، همچنان در کردار و رفتار، پذيرش و تحقق قوانين حقوق بشر را تابع مصالح سياسی می دانند.
تا آنجا که من می فهمم، مصلحت انديشی اپوزيسيون، پيش از اينکه مبتنی بر يکسری مسائل نظری ـ ايدئولوژيک باشند، يعنی سکوت را از زاويه ی برخورد با دشمن طبقاتی توجيه کنند؛ يا پيش از اينکه در ارتباط با ائتلاف ها، رقابتها و ديگر بستر سازی های سياسی در جامعه برای تسخير اهرمهای قدرت معنی بدهند؛ بيشتر، تداعی گر التهاب های درونی و برخورد با خويشتن خود است که: ياد امير انتظام، به نوعی برخورد آشکار با گذشته ی سياسی است!
عدم برخورد شفاف با گذشته ی سياسی، نه به اين دليلند که زندگی، خط مشی و کارنامه سياسی شخصيت ها، گروهها و احزاب، سراسر شکل گرفته از نقصان ها، خلاف ها و کج رويهای سياسی است. اين نکته را هر انسان پايبند به منطق و خرد، به درستی ميداند که اگر خود نيز در جايگاه آنان قرار می گرفتند، بيش از اين توان رهبری و مديريت نداشتند. جدا از اين، بحث احزاب و نقد خط مشی آنان، اولاً، بايد به تناسب سطح و درجه پويايی يا ايستايی هرجامعه ای که اين احزاب از درون آن برخاسته اند مورد توجه قرار گيرند؛ ثانياً، در چهارچوب روابط تفکيک ناپذير ميان «قدرت» و «آزادی» که تنظيم کننده تعادل درونی جامعه اند، عملکرد آنها قابل بررسی و تحليل اند.
بديهی است که عدم شفافيت بعضی از احزاب، بدليل عدم وجود يک جامعه پوياست. نقد اگر به ابزاری کُشنده و يا وسيله ای برای تسويه حسابهای سياسی ديگران مبدل گردد، هيچيک از شخصيت های سياسی يا احزاب، داوطلبانه به نقد خويش روی نخواهند آورد. اين سخن بدين معنا نيست که از مردم عادی جامعه انتظاری شگفت انگيز داشته باشيم، بلکه خطاب آن به همه نخبگان، خصوصاً به ژورناليست هايی است که نقش و مسئوليت خود را در اين ميان فراموش کرده اند و اکنون چون تماشاگرانی از بيرون، بازی های متعارض و تحميل شده را يک جانبه قلمی می کنند.
اميدوارم اين بحث را باز تر و شفاف تر، در آينده دنبال کنم اما، امروز فرصت مناسبی است برای تفاهم بيشتر. تفاهمی که معنايی جز دل کندن از فرهنگ قبيله ای و توده وار، و محترم شمردن حقوق و زندگی فردی انسانها ندارد و نخواهد داشت. امروز فرصت مناسبی است برای عشق ورزيدن به زندگی و به سخره کشيدن مرگ. پاس بداريم اين روز را آنگونه که خود می خواهيم، بی هيچ ممانعتی و بی هيچ اجازه ای!
در آن غربت خانگی،
بگو هرچه بايد بگی،
غزل بگو، به سادگی
بگو، زنده باد زندگی!
برای عشق تازه، اجازه بی اجازه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر